![کتاب سیدارتها اثر هرمان هسه کتاب سیدارتها اثر هرمان هسه](https://img.taaghche.com/frontCover/59125.jpg?w=200)
بریدههایی از کتاب سیدارتها
۴٫۰
(۵۳)
رود درعین حال همهجا هست، از سرچشمهاش تا دریا، هم آنجا که آبشاری میشود و هم جایی که کلک را بر پشت میگیرد. آنجا که شتابان و خروشان است و نیز در دریا و کوهستان. همهجا در آنِ واحد جاری است. فقط روشنی حال را میشناسد، نه سایهٔ آینده را.»
a2sa
اما بیش از آنچه واسودِوا میتوانست به او بیاموزد رود به او میآموخت. هرلحظه از رود چیزی میآموخت. بیش از همهچیز گوشدادن را از رود آموخت، گوشسپردن با دلی آرام و با روحی جویا و گشوده، بیشور و شتاب، بیآرزو یا داوری و بیعقیدهای از خود.
a2sa
امروز اما از رازهای بسیارِ رود فقط به یکی پی برد و همان نیز جانش را تسخیر کرد. دید که رود پیوسته روان است و پیوسته برجا. همیشه و همیشه همان رود است و بااینهمه هرلحظه رودی دیگر.
a2sa
بیشتر مردم به برگی فروافتان میمانند که در هوا موج میزند و میچرخد و نوسان میکند و رقصان به اینسووآنسو بر زمین مینشیند. انگشتشمارند آنها که به ستارگان میمانند و بر مسیری ثابت روانند. هیچ بادی نیست که به آنها دست یابد. قواعد زندگی و مسیر سلوک خود را در خود دارند.
a2sa
چون سیدارتها از او رخصت رفتن خواست، به او گفت: «بخت با تو یار بود. درها یکیک پیش پایت باز میشوند. راز این کار چیست؟ آیا افسونی در کار کردهای؟»
سیدارتها گفت: «دیروز به تو گفتم که میتوانم فکر کنم و شکیبا باشم و گرسنه بمانم. اما تو گمان میکردی این هنرها به کاری نمیآیند. اما ای کمالا، این توانمندیها به هزار کار میآیند.
Ali zakizade
«بر آن شدم که جنگ هفتادودو ملت را عذر بنهم و ببینم سهم خود من در این آشفتگی و گناه همهگیر چیست... زیرا اگر انسان به گناه خود معترف و از رنج خود آگاه باشد و به جای انداختن تقصیر به دوش دیگران بار گناه خود را تا به آخر بر دوش بکشد، دامن خود را از پلیدی گناه میپالاید... من در خود فرورفته بودم و به سرنوشت خود میاندیشیدم. گاهی احساس میکردم سرنوشت من چیزی نیست جز سرنوشت همهٔ مردم. ستیزهجویی و امیال جنایتکارانهٔ جهان را در خود بازمییافتم، با تمام سبکی و بزدلی نهفته در آن.
MEHRAN
هسه یکی از معدود روشنفکران اروپایی است که بیدرنگ به نابهنجاری و هولانگیزی این ستیز و حقارت کینهتوزی ملیگرایانه و نیرنگهای تبلیغات سیاسی پی برد. حتی رومن رولان باور داشت او تنها کسی است که «در این جنگ دیوصفتانه رفتاری گوتهوار در پیش گرفته است».
معضلات اخلاقی برآمده از جنگ به ناگواریهای زندگی خصوصی او دامن میزد. رفتهرفته همهچیز در اطراف و در درون او فرومیریخت.
MEHRAN
«وقتی کسی چیزی را میجوید، بسیار پیش میآید که چشمش جز به مطلوب خود باز نیست و به این سبب نمیتواند چیزی بیابد و به دل راه دهد، زیرا جز به آنچه میجوید فکر نمیکند. مقصودی پیش نظر دارد و در بند افسون آن است. جویندگی همان داشتن مقصود است. حال آنکه یافتن زمانی محقق میشود که از هدف آزاد باشی و دل را گشوده بداری
rain_88
«میخواستم "من" را بشناسم و به معنا و ماهیتش پی ببرم. در پی خلاصی از "من" بودم. میخواستم بر آن چیره شوم و نتوانستم. فقط توانستم فریبش دهم. فقط توانستم از آن بگریزم و خود را از آن پنهان کنم. بهراستی که هیچچیز در این دنیا به قدر این "من" اندیشهام را اسیر خویش نداشته بود؛ این معما که من زندگی میکنم و یگانهام و از دیگران دور و جدایم و سیدارتهایم. و بهراستی که هیچچیز در دنیا نیست که تا این پایه از آن بیخبر باشم و آن را به کمی سیدارتها بشناسم.»
ساکورا
همیشه رودها ترانه سروده و زنبوران آواز نوشین خود را خوانده بودند. اما اینها در گذشته در چشم سیدارتها جز پردهای ناپایدار و فریبنده نبود و او با بدگمانی به آنها نگریسته و دل در آنها نبسته بود. پوشَنهای بود که باید با تیغ اندیشه دریده و نابود میشد، زیرا جز مَجاز نبود و حقیقت در آن سوی پردهٔ دیدنیها نهان گشته بود. اکنون اما نگاه رهایییافتهاش در این سو درنگ میکرد. دیدنی را میدید و بازمیشناخت و وطنش را در همین جهان میجست. کاری با ذات چیزها نداشت و در بند نفوذ به آن سو نبود. اگر به این چشم به جهان مینگریست، بیجویایی و سادهدلانه همچون کودکان، جز زیبایی نمیدید.
ترانه
حجم
۱۲۶٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۴
تعداد صفحهها
۱۷۴ صفحه
حجم
۱۲۶٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۴
تعداد صفحهها
۱۷۴ صفحه
قیمت:
۴۰,۰۰۰
۲۸,۰۰۰۳۰%
تومان