«وقتی کسی چیزی را میجوید، بسیار پیش میآید که چشمش جز به مطلوب خود باز نیست و به این سبب نمیتواند چیزی بیابد و به دل راه دهد، زیرا جز به آنچه میجوید فکر نمیکند. مقصودی پیش نظر دارد و در بند افسون آن است. جویندگی همان داشتن مقصود است. حال آنکه یافتن زمانی محقق میشود که از هدف آزاد باشی و دل را گشوده بداری. تو ای راهب ارجمند، شاید بهراستی جوینده باشی، زیرا در تلاش برای دستیافتن به مقصود بسیاری از چیزهای پیش چشمانت را نمیبینی!
جویا
کمکم گل تشخیص و شناخت اینکه خردمندی بهراستی چیست و هدف پژوهندگی دیرینهٔ او کدام است در او شکوفا میشد و اندیشهٔ آن به پختگی میرسید. میدید که خردمندی هیچ نیست مگر آمادگی روح آدمی و توانایی و هنری مرموز، بدین معنا که انسان هرلحظه، در عین تلاش زندگی، به اصل وحدت آگاه باشد و آن را در دل احساس کند و همچون نفس در سینه فروبدمد و به آن زنده باشد.
:: OF ::
«چه خوب که انسان آنچه را باید بداند خود بهتجربه دریابد. وقتی کودکی خردسال بیش نبودم، آموختم که لذایذ دنیوی و ثروت راه به رستگاری نمیبرد. این را از مدتها پیش میدانستم، اما تازه امروز حقیقت آن را دریافتم. امروز است که آن را بهراستی میدانم. این دانش از راه حافظه یافتنی نیست، راه آن راه چشم است و راه دل و راه شکم، و زهی سعادت که به این بصیرت دست یافتهام.»
:: OF ::
میدید که خردمندی هیچ نیست مگر آمادگی روح آدمی و توانایی و هنری مرموز، بدین معنا که انسان هرلحظه، در عین تلاش زندگی، به اصل وحدت آگاه باشد و آن را در دل احساس کند و همچون نفس در سینه فروبدمد و به آن زنده باشد
حسین فرهمند