بریدههایی از کتاب دو امام مجاهد
۴٫۶
(۱۴۹)
دستگاه خلافت روی ماجرای حسینبنعلی بشدّت حسّاس است. این حسّاسیّت آیا به ما نمیفهماند که مسئلهٔ حسینبنعلی مسئلهٔ یک هجوم سیاسی و یک هجوم نظامی بود؟ آیا به ما نمیفهماند که حسینبنعلی درصدد بود که تعرّض کند به دستگاه خلافت یزیدبنمعاویه و فقط مسئلهٔ فرار از بیعت نبود؟
ز.م
یعنی در این نظم و تدبیر این جهان پهناور فقط یک قدرت و یک اراده دخالت دارد.
fateme68
اگر صلح امام مجتبیٰ نبود، واقعهٔ کربلا هم نبود، واقعهٔ «فخ» هم نبود، واقعهٔ «زید» هم نبود، وقایعِ تاریخِ پُرافتخارِ دودمانِ هاشمی در طول حکومت بنیامیّه و بنیعبّاس نبود، و این صفحات روشن تاریخ _ که هرکدام یک نقشی دارند در روشنگری چهرهٔ واقعی اسلام _ هیچکدام نبود؛ و امروز اسلام اگر بود، اسلام معاویه بود؛ قرآن اگر بود، قرآن معاویه بود و اسلام اگر پیغمبری داشت، آن پیغمبر به نام معاویه شناخته میشد و بقیّهٔ اسمها یک اسمهای منزوی بودند در گوشهوکنار تاریخ
فاطمه
هر توصیهای که درونش عمل نباشد، اگر اثر هم بکند، اثر دیرپایی نخواهد بود
Erfan Behrouz
این کلمه را هم از آن معنای درستش در طول تاریخ برگرداندند؛ هر کشتهٔ شکمی را اسمش را گذاشتند شهید _ که اگر بخواهم نمونههایش را در طول تاریخ بگویم، وقت زیاد میگذرد _ به هر بدبختی که برای یک کف نانی، برای یک روز زندگی کردن بیشتر، خودش را به دم مرگ داده بوده، گفتند شهید. شهید این نیست. شهید یعنی آن که میمیرد برای اینکه انسانیّت زنده بماند؛ آن که میمیرد برای اینکه مکتب خدا و اسلام، پایدار و برقرار بماند؛ این است شهید.
Erfan Behrouz
امام حسن (علیهالسّلام) وقتی دید برای خاطر اینکه یاور و ناصر حسابی ندارد، در میدانِ رویاروی، با معاویه نمیتواند پنجه بیفکند، مبارزه را تمام نکرد، مبارزه را قطع نکرد، جای مبارزه را عوض کرد
Erfan Behrouz
امام صادق (علیهالسّلام) میفرمود: انّ بنیامیّة اطلقوا للنّاس تعلیم الایمان و لمیطلقوا تعلیم الشّرک؛ بنیامیّه اجازه دادند که مردم ایمان را بفهمند _ یعنی بدانند که شرط اسلام آوردن این است که انسان بهصورت تئوری ذهنی به وحدانیّت خدا معتقد شود، قرآن بخواند، قرآن را قبول داشته باشد، پیغمبر را قبول داشته باشد، معاد را قبول داشته باشد و از این قبیل _ امّا هرگز اجازه ندادند که شرک به مردم شناسانده شود، آموخته شود؛ مردم بدانند که شرک چیست و یعنی چه. چرا؟ «لکی اذا حملوهم علیه لمیعرفوه» در جامعهٔ شرکآلود فقط خدا اطاعت نمیشود. جامعهٔ شرکآلود آن جامعهای است که در آن، افکار و معارف و قوانین و روشهای زندگی فقط از خدا گرفته نمیشود. جامعهٔ شرکآلود آن جامعهای است که انسانها، انسانهای دیگری مانند خود را معبود خود بگیرند و بدانند، برای آنها قداست قائل باشند، برای آنها حکمرانی مطلق قائل باشند؛ و همهٔ این مسائل در زمان حسینبنعلی (علیهالسّلام) وجود دارد.
takhtary
«من رأی سلطانا جائرا مستحلّا لحرمات الله ناکثاً لعهد الله یعمل فی عباد الله بالبغی و العدوان و لم یغیّر علیه بفعل و لا قول کان حقّاً علی الله ان یدخله مدخله.»
takhtary
اصل این حرکت باید انجام بگیرد. چرا باید انجام بگیرد؟ برای اینکه آیندگان تکلیفشان را در یک چنین موردی بفهمند.
takhtary
الان مسئلهٔ امام حسین (صلواتاللهعلیه) شده یک عمل غیر قابل آموزشِ غیر قابل تقلیدِ غیر قابل درس! یک عملی که باید در موزه گذاشت و تماشایش کرد و بر آن گریست. آیا واقعاً همین است؟ این (اقدام) برای همین انجام گرفت؟ حسینبن علی (صلواتاللهعلیه) اصلاً با دست خود، با ارادهٔ خود، با پای خود اقدام کرد به این عمل برای اینکه بنده و سرکار بنشینیم اینجا و اشک بریزیم و حاجتهایمان را بخواهیم؟
takhtary
شما منکرات را ظاهر و نمایان کردید، و دفنتم المعروف؛ نیکیها را دفن کردید، نام و نشانی از نیکی نگذاردید؛ یعنی انصاف، عدالت، مروّت، مساوات و برابری، توحید، پیروی از انبیا، پیروی از قرآن، حکومت قرآن و اسلام در زمامداری و قدرت شما محو شد و دفن شد؛ امّا شرابخوارگی ظاهر شد، اختلاف طبقاتی نمایان شد، تبعیضهای نژادی _ عرب را بر عجم فضیلت و برتری دادن _ و غیرنژادی ظاهر شد، علناً شرابخوارگی کردید، علناً زنّار بستید، علناً قمار کردید و گفتید و نشان دادید به امّت مسلمان که این کار را میکنید. یزید در شرابخوارگی و سگبازی شهرهٔ دوران است، عبیدالله زیاد هم سگ زردی (همچون) برادر شغال است؛ مثل او است، با هم تفاوتی نمیکنند. دفنتم المعروف؛ معروف را دفن کردید،
takhtary
خیلیها که مسلمان نیستند و قرآن را به کتاب آسمانی بودن و بالطّبع حسینبنعلی را هم به امامت و پیشوایی قبول ندارند، بر حسینبنعلی میگریند. پس این گریه کردن یک چیزی نیست که بتواند ما را بهعنوان پیرو حسین مشخّص و ممتاز (کند). ما اگر خودمان را پیرو حسین میدانیم، باید بدانیم که حسین چه کرد؛ بعد از آنکه دانستیم چه کرد، درصدد برآییم که تشیّع خود و پیروی خود را نسبت به آن بزرگوار ثابت کنیم؛ معنای شیعه بودن این است؛ معنای ولایت این است؛ معنای توسّل به حسینبنعلی این است و اثرش همین است.
takhtary
برای دفاع، برای هجوم، برای توسعهٔ مرز قلمرو اسلامی، برای گسترش فکر، جهادهایی پیش میآید، امّا تنها مصداق جهاد این نیست؛ جنگهایی هم که به منظور امر بهمعروف و نهی از منکر انجام میگیرد جهاد است؛ مبارزاتی هم که در داخل اجتماع غیر اسلامی برای ایجاد جامعهٔ اسلامی و نقشبندی جامعهٔ اسلامی انجام میگیرد جهاد است.
takhtary
جهاد یعنی پیکار با دشمن مکتب و ایدئولوژی اسلام در یک میدان خاصّی.
takhtary
امام حسن در جامعهای به حکومت نشسته است که با فکر او و با ایدهٔ اسلامی او، خیلی کمند کسانی که آشنا باشند؛ خیلی کمند کسانی که بفهمند و درک کنند هدف او را و به آن هدف علاقهمند باشند. امّا معاویه بر جامعهای حکومت میکند که مردمی که پیرامون او هستند، همه با هدف او موافقند. هدف معاویه چیست؟ هدف معاویه به پول بیشتر و به قدرت بیشتر رسیدن و نزدیکان و بعد نزدیکان نزدیکان و بعد هم عامّهٔ رعیّت خود را، تا آنجایی که لازم بداند، از این نعمت بهرهمند کردن. خب، طبیعی است که مردم با این موافقند؛ لااقل رؤسا با این بشدّت موافقند.
takhtary
مردم فراموش کرده بودند که اسلام یعنی تسلیم بیقیدوشرط در مقابل خدا؛ فراموش کرده بودند که اسلام یعنی وحدت طبقات با یکدگر و عدالت در تمام حقوق و مزایای اجتماعی؛ فراموش کرده بودند که اسلام با تبعیض نژادی نمیسازد، با اختلاف طبقاتی نمیسازد، با برخورداری گروهی و محرومیّت گروه دیگری نمیسازد. اینها را فراموش کرده بودند، (در مقابل،) یادشان مانده بود که اسلام نماز دارد، میدیدند نماز هست، میگفتند پس اسلام هست؛ یادشان بود که پیغمبر مردم را به حج میبرد یا به حج میفرستاد _ آن روز هم حج رفتن بود _ دلشان خوش بود که اسلام هست. و این ابتلائی است که در طول تاریخ چهاردهقرنی اسلام، غالباً مسلمانها با این اشکال مواجه بودند؛ دل خوش کرده بودند به یک شعارهای ظاهری از اسلام، شعارهای بیمحتوا، دور از عقل، جسمهای جدا از روح و قشرهای دور از مغز و تهی؛ دلشان به اینها خوش بود. امروز هم قضیّه همینجور است.
takhtary
پیغمبر اکرم (صلّیاللهعلیهوآله) آمده بود تا به انسان ارزش بدهد؛ و جامعهٔ اسلامی به انسانیّت ارزش میدهد، انسان را تکریم میکند؛ و این از ویژگیهای مکتب ما است؛ تکریم انسان و ارزش دادن به جوهر انسانی، از ویژگیهای اسلام است
مینا
به هر حرکت گنگِ کورِ بیجهتِ بیفلسفهٔ بیمبنایی که یک گوشهای واقع شود، انقلاب نمیگویند. انقلاب عبارت است از آن حرکتی که برطبقِ یک بینش خاصّی و بر مبنای یک مکتب و طرز فکر خاصّی انجام میگیرد بهمنظور دگرگون کردن بنای زندگی جامعه، دگرگون کردن قوارهٔ اجتماع.
مینا
مسئلهٔ فلسفهٔ قیام حسینبنعلی (علیهالسّلام) جزو مسائل طراز اوّل اسلام است؛ یعنی اگر مسائل درجهٔ یک را بشمرید، جزو مسائل درجهٔ یک، مسئلهٔ شناخت سیرهٔ زندگی ائمّهٔ اهلبیت (علیهمالصّلاةوالسّلام) است در ردیف توحید، در ردیف نبوّت، برای امروز ما.
مینا
در ضمن، تشکیلات شیعه را هم توسعه میدادند که بنده بخصوص برای اینکه تشکیلات خاصّی در دستگاه ائمّه وجود داشته است، بالنّسبه شواهد زیادی پیدا کردهام و فراهم کردهام. (مثلاً) تشکیلات مالی داشتند و میکوشیدند که اگر اختلافات مالی بین افراد به وجود میآید، این اختلافات را از طرف خود حل کنند و نگذارند بین افراد جمعیّتِ شیعه اختلافی به وجود بیاید. در تاریخ، سند روشن دارد که الان اینجا روی میز است و تفصیلاً نمیخوانم؛ دیگر همین اندازه کافی است که اختلافات مالی اگر بین شیعیان، بین گرویدگان به این طرز فکر به وجود میآمد، اجازه نمیدادند که این اختلاف باقی بماند تا اینکه دو نفر از افراد جمعیّتِ شیعه نسبت به هم بدبین بشوند. این اختلاف را امام صادق از کیسهٔ خودش خرج میکرد و حل میکرد.
مینا
حجم
۲۸۸٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۳۳۱ صفحه
حجم
۲۸۸٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۳۳۱ صفحه
قیمت:
۴۵,۰۰۰
۲۲,۵۰۰۵۰%
تومان