بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب دو امام مجاهد | صفحه ۱۲ | طاقچه
تصویر جلد کتاب دو امام مجاهد

بریده‌هایی از کتاب دو امام مجاهد

امتیاز:
۴.۶از ۱۴۹ رأی
۴٫۶
(۱۴۹)
معاویه مرد داهیه‌ای هم نبوده است، مرد خیلی زرنگی هم نبود؛ او از روشهایی استفاده میکرد که استفاده کردن از آن روشها زرنگی نیست، بی‌وجدانی است. زرنگی نیست که انسان دروغ بگوید و افترا ببندد و در سایهٔ دروغ و افترا، (در مواجهه) با کسی که مثلاً از این دو صفت بد روگردان است، کار خودش را پیش ببرد. این زرنگی نیست، این درایت و هوش نیست، این یک نوع شیطنت است. خب اشکال ندارد؛ این فضیلت شیطنت، در تاریخ برای معاویه ثبت بشود. ولی تدبیر و کاردانی و حساب‌شده کار کردن، یک چیزی است ماهیّتاً غیر از شیطنت؛ تیزهوشی فرق دارد با شیطنت. و امام حسن، در مقابل این صفت معاویه، فردی بود که آن شیطنت را اعمال نمیکرد. و امّا کاردانی و تیزرأیی و تیزهوشی امام حسن (علیه‌السّلام) آن‌چنان است که وقتی انسان درست دقّت میکند و ماجرای صلح را درست تحلیل میکند و میفهمد، خواهد دید که خیلی عمیق و خیلی جالب‌تر از آنچه امثال معاویه حتّی فکرش را بکنند و بتوانند حسابش را بکنند، امام حسن فکر کرده و اندیشیده و عمل کرده است.
العبد
غالباً از نظر افراد، معاویه یک فرد فوق‌العاده زیرک و داهی باهوش معرّفی شده و قاعده بر این جاری است که اگر میان دو متخاصم، یکی شناخته شده باشد به هوش و درایت و کاردانی و تدبیر، طرف مقابلِ خصومت شناخته میشود به سادگی؛ طبعاً این‌جوری است. وقتی شما می‌شنوید که دو نفر با هم یک نزاعی دارند و میدانید یا معتقدید که یکی از این دو نفر خیلی مرد باهوش و کاردان و تیزرأی و باتدبیری است، اگر یک کار مجمل و مشتبهی هم از او دیدید، روی آن سابقه، حمل میکنید بر زرنگی، میگویید یک کار درستی است، لابد ما نمیفهمیم. و در نقطهٔ مقابل، کارهای آن کسی که با یک چنین مرد تیزهوش و کاردانی روبه‌رو است، غالباً حمل بر سادگی و حساب‌نشدگی میشود. درحالی‌که باز امروز صفحاتی از تاریخ به ما نشان میدهند که این شایعهٔ داهی بودن معاویه، یعنی خیلی تیزهوش و تیزرأی بودن معاویه، یک شایعهٔ بی‌اساس و دروغینی است.
العبد
معاویه اصول را قبول نداشت تا پابند به آن اصول باشد. امّا در دستگاه امیرالمؤمنین و دستگاه امام حسن، اصول، هم مورد قبول است و هم بشدّت و با سخت‌گیری مورد عمل؛ این‌هم یک فرق بین اینجا و آنجا است. معاویه یک فرد ریاکار بود؛ در باطن یک عملی را انجام میداد، امّا در ظاهر ضدّ آن را به مردم وانمود میکرد. امام حسن از این صفت شوم هم برکنار بود و ریا نمیکرد؛ هر مطلبی را آن‌چنان‌که می‌اندیشید و مصلحت بود و حق بود، در ظاهر هم آن‌چنان بود و همهٔ مردم میدانستند و میفهمیدند. آن‌چنان پارسایی امام حسن و پایبندی او به اصول شدید بوده است که بعضی او را به سادگی تعبیر کرده‌اند، درحالی‌که مسئله، مسئلهٔ سادگی نیست؛ اگر دیروز مردم خیال میکردند که اینها سادگی است، امروز دیگر روشن است که اینها سادگی نبود. دربارهٔ علی هم همین سادگی‌ها گفته میشد و بعد به برکت تحقیق، به برکت دقّت، به برکت پیشرفت افکار، روشن شد که اینها سادگی نبوده است، (بلکه) اینها پایبندی به اصول است که برای یک انقلابی از همه چیز واجب‌تر و لازم‌تر است.
العبد
پای‌بندی امام علی و امام حسن (علیهماالسّلام) نسبت به احکام اسلامی امّا در دستگاه امیرالمؤمنین، یعنی در دستگاه حکومت علوی _ حساب علی با حساب امام حسن یک حساب است؛ اینها از هم مجزّا نیستند _ این مسائل مطرح نیست؛ آنجا عایشه، زوجهٔ رسول اکرم و دختر خلیفهٔ اوّل بعد از پیغمبر که با احترام دو سال خلافت کرده است، به امیرالمؤمنین میگوید تو به من به‌قدر آن کنیزک سیاه از بیت‌المال سهمیّه میدهی؟ طلحه و زبیر و بسیاری از سران دیگر برای خاطر همین عدالتها از دوروبر حضرت دور میشوند و میروند و علی را تنها میگذارند. پسرعموی امیرالمؤمنین و شاگرد خاصّ امیرالمؤمنین و مسلمان باسابقهٔ خوش‌نام در جامعهٔ اسلامی، یعنی عبدالله‌بن‌عباس، راوی معروف که این‌قدر نام او پر است در کتب حدیث از شیعه و سنّی _ و از چهره‌های دروغین و مشتبه تاریخ، یکی همین عبدالله عبّاس است _ از علی گله‌مند میشود و حاضر نیست با علی کنار بیاید و علی را میگذارد میرود به مدینه یا مکّه دنبال زندگی مرفّه و راحتش و دنبال تدوین حدیثش و دنبال تحقیقات علمی‌اش و دنبال زهد و عبادتش
العبد
استفادهٔ معاویه از روشهای غیر اسلامی از طرفی، معاویه از روشهایی استفاده میکرد که این روشها با مفاهیم اسلامی و با ارزشهای اسلامی بکلّی ناسازگار بود و علی و پس از او امام حسن از این روشها استفاده نمیکردند. به قول مورّخین، معاویه سخی بود. (البتّه) باز نویسندهٔ عرب‌زبان دربارهٔ سخاوت معاویه بحث میکند، میگوید: بله، معاویه سخاوت داشت، امّا نسبت به چیزهایی که اگر کسی اندکی دین یا غیرت داشته باشد، به آنها سخاوت نخواهد کرد؛ معاویه سخاوت داشت، یعنی حاضر بود شرف خود را به‌آسانی زیر پا بگذارد، حاضر بود وجدان خود را _ اگر داشت _ به‌آسانی زیر پا بگذارد، حاضر بود تمام ارزشهای اسلامی را ندیده بگیرد؛ سخاوت به این معنا. سخاوت میکرد، پولهای گزاف میداد، پولهای بیت‌المال را اصلاً صرف تحکیم موقعیّت خود میکرد. خرج دیگری نداشت معاویه؛ خرج معاویه همین بود که پولها را بدهد برای تحکیم موقعیّت حکومت و سلطنت.
العبد
در کوفه گروه‌های گوناگونی وجود داشتند: یک عدّه بومی‌های کوفه بودند؛ یک عدّه کسانی بودند که از مدینه و از حجاز با امیرالمؤمنین به کوفه آمده بودند؛ عدّهٔ دیگر کسانی بودند که بعد از آنکه کوفه پایگاه خلافت شد و مرکز و عاصمه به شمار آمد، از اطراف، به مقتضای خوی طبیعی مردم که همیشه به مرکز و به شهرهای بزرگ علاقه‌مندند، به آنجا روآوردند و وضع آنجا رونقی داشت؛ عدّه‌ای آن کسانی بودند که از شام، حساب‌شده به کوفه آمده بودند و آنجا اتراق کرده بودند؛ عدّه‌ای آن کسانی بودند که در داخل جامعهٔ کوفه ستون‌پنجم معاویه محسوب میشدند؛ رشوه‌های معاویه، تطمیع‌های معاویه، سخاوتهای بی‌دریغ معاویه که خودش شرح مفصّلی دارد، اینها را وادار کرده بود که در داخلهٔ جامعهٔ کوفه و زیر حکومت امیرالمؤمنین علی (علیه‌السّلام) با شام ارتباط داشته باشند؛ یک چنین جامعهٔ مضطربی (بود).
العبد
مردم شرک را نمی‌شناسند، اجازه نمیدهند مردم شرک را بشناسند؛ چرا؟ «لکی إذا حملوهم علیه لم یعرفوه.‌»‌؛ برای اینکه اگر مردم را وادار به شرک کردند، مردم نفهمند این شرک است. شرک یعنی چه؟ شرک یعنی حکومت ولیدبن‌یزید؛ حکومت مروان‌حمار، حکومت منصور عبّاسی، حکومت هشام‌بن‌عبدالملک؛ اینها شرک است؛ شرک یعنی همین، شرک یعنی برای خدا رقیب درست کردن، فرمان غیر خدا را گردن نهادن. این «غیر خدا»، گاهی بت هُبل است _ که از عاجزترین و بی‌عرضه‌ترین رقبای خدا است _ گاهی ابوسفیان است، گاهی عبدالملک، گاهی هشام بن عبدالملک، گاهی معاویه است، گاهی یزید است؛ این هم طاغوت است، این هم رقیب خدا است.
z.rahbar
هر توصیه‌ای که درونش عمل نباشد، اگر اثر هم بکند، اثر دیرپایی نخواهد بود. آن توصیه‌هایی در عالم میمانَد که به مرحلهٔ عمل رسیده باشد. سیرهٔ تاریخ، آن حرفهایی را در خود ضبط میکند و به نسلهای بعد پی‌درپی تحویل میدهد که به این حرفها عمل شده باشد. سقراط‌ها و افلاطون‌ها و ارسطوها و بسیاری از فلاسفهٔ گذشته آمدند حرف زدند، مدینهٔ فاضلهٔ خیالی درست کردند، امّا عمل نشد؛ وقتی عمل نشد، امروز اگر شما بخواهید بدانید که سقراط چه گفته، باید بروید یک کتاب دورافتاده‌ای را پیدا کنید و ورق بزنید تا ببینید او چه گفته. امّا مذاهب باقی میمانند، ادیان الهی در تاریخ زنده میمانند. چرا؟ چون پای حرفشان عمل بوده.
m.salehi77
مصیبت کربلا را من و شما حدس هم نمیتوانیم بزنیم. ما همین را دیده‌ایم که کسی را کُشته‌اند یا به یک کسی حمله کرده‌اند یا دستها یا انگشتهای یک کسی را قطع کرده‌اند، امّا ندیده‌ایم که یک انسانی در میان سی هزار خون‌خوارِ آدمی‌خوار، در (میان) یک عدّهٔ معدودی از مردم، پشت سرش زنها و بچّه‌ها، داخل خیمه‌ها، این طرف برادرها، بچه‌های کوچک، عزیزان، اینها همین‌طور دانه‌دانه، مدام بروند کشته بشوند، نعششان بیاید؛ یکی دیگر برود، کشته بشود، نعشش بیاید؛ این بچه‌ها و این زنها مثلاً گاهی گریه کنند. اینها را ما نفهمیده‌ایم، ندیده‌ایم؛ لذا مصیبت فردا خیلی مصیبت بزرگی است، واقعه خیلی وحشت‌زا است و قابل تحمّل نیست برای بعضی‌ها. واقعاً قابل تحمّل نیست و ما نمیتوانیم حدس بزنیم که چه‌جور چیزی است واقعهٔ روز عاشورا. این است که درست نمیتوانیم تصوّر کنیم و اهمّیّت مصیبت را نمیفهمیم.
m.salehi77
انقلاب حسینی یک انقلاب صامت نیست، یک انقلاب ناطق است؛ یک قیامی است که بلندگویش کار میکند، بلندگو دارد، حرف میزند. انقلاب حسینی به برکت همین رجزهایی که خوانده شده،‌ به برکت حرفهایی که حسین‌بن‌علی زده و خطبه‌هایی که ایراد کرده و بعد از واقعهٔ عاشورا آنچه زینب کبریٰ (سلام‌الله‌علیها) و بقیّهٔ زنان خاندان عصمت و طهارت و امام سجّاد (صلوات‌الله‌علیه) گفته‌اند و خوانده‌اند، به برکت این‌همه، واقعهٔ عاشورا چهرهٔ خودش را مجسّم و روشن میکند.
m.salehi77
صحنهٔ عاشورا صبح تا عصر، از نامردمی‌ها پُر است؛ از فجایع،‌ سرشار و لبریز است؛ ددمنشی و گرگ‌صفتی از آن گروه نامردمی که اسلام و قرآن را کنار گذاشتند، این‌قدر ظاهر شده که روز افتخار اسلام را به‌صورت روز غم اسلام درآورده، و واقعاً روز عاشورا، روز غم اسلام است. اگرچه از طرفی روز افتخار اسلام و روز اعتزاز اسلام هم هست. چه اعتزازی بالاتر از این که انسان یک خاندان را،‌ وابستگان به یک جبهه را ببیند که از بزرگشان، کوچکشان، برده‌شان، آزادشان، زنشان، مردشان، از همه چیزشان در راه خدا میگذرند و مرگ را با آغوش باز استقبال میکنند؛ برای چه؟ برای خاطر خدا، میخواهند الگو بدهند به مردم، میخواهند نمونه بدهند به مردم.
m.salehi77
خیلی‌ها که مسلمان نیستند و قرآن را به کتاب آسمانی بودن و بالطّبع حسین‌بن‌علی را هم به امامت و پیشوایی قبول ندارند، بر حسین‌بن‌علی میگریند. پس این گریه کردن یک چیزی نیست که بتواند ما را به‌عنوان پیرو حسین مشخّص و ممتاز (کند). ما اگر خودمان را پیرو حسین میدانیم، باید بدانیم که حسین چه کرد؛ بعد از آنکه دانستیم چه کرد، درصدد برآییم که تشیّع خود و پیروی خود را نسبت به آن بزرگوار ثابت کنیم؛ معنای شیعه بودن این است؛ معنای ولایت این است؛ معنای توسّل به حسین‌بن‌علی این است و اثرش همین است. ما اگرچنانچه حسین‌بن‌علی (صلوات‌الله‌علیه) را و برادرش را و پدرش را و فرزندان معصومش را امام میدانیم، باید راز عمل و زندگی و قیام و قعود و حرکت و سکون اینها را بدانیم؛ باید بفهمیم که اینها چرا حرکت کردند. برای خاطر اینکه همچنان‌که روایت امام صادق و حسین‌بن‌علی (علیه‌السّلام) و دیگر ائمّه برای ما حجّت است، عمل آنها هم برای ما حجّت است.
m.salehi77
زندگی امام سجّاد در وضعی که در مدینه زندگی میکرده است، خیلی قهرمانانه بوده است. متأسّفانه در این ماجرای زندگی ائمّه و در مسئلهٔ سیرهٔ ائمّه آن‌قدر تحریف و خلاف واقع وجود دارد که میتوان گفت در کمتر مسئله‌ای از مسائل اسلامی یا در هیچ مسئله‌ای از مسائل اسلامی این‌قدر تحریف وجود دارد. امام چهارم را مردم ما می‌شناسند؛ همه می‌شناسند امام چهارم را، امّا در مقام یادآوری از ایشان اصطلاح معروف این است: «امام بیمار»؛ مثل اینکه لقبی افتخارآمیزتر از کلمهٔ بیمار برای امام چهارم پیدا نکردند؛ امام بیمار! خب هر انسانی در مدّت عمر بیمار میشود، پس ما به همهٔ مردم بگوییم بیمار؟ بابا! امام سجّاد یک جوانی بود، در یک برهه‌ای از زمان یک تبی عارضش شد، سرماخوردگی پیدا کرد، تب کرد و در واقعهٔ کربلا مریض بود، این اسمش امام بیمار دیگر نباید باشد. بله، همین امام بیمار، حزب شیعه را، جمعیّتی را که هواخواه اهل‌بیت بودند و طرف‌دار حکومت اهل‌بیت و تشکیل جامعهٔ اسلامی به‌معنای واقعی، بعد از واقعهٔ کربلا که ضربت کوبنده‌ای بر پیکر این جمعیّت بود، مجدّداً متشکّل کرد، افراد را جمع کرد، دوروبر بنی‌امیّه را خالی کرد.
m.salehi77
امام سجّاد یک نامهٔ عجیبی مینویسد به محمّدبن‌شهاب؛ لحن نامه اصلاً یک لحنی است که نقش امام و موضع امام را نشان میدهد. و خواهش من این است که کسانی که میتوانند از کتب عربی استفاده بکنند و آشنایی دارند، بروند ببینند این نامه را و بخوانند؛ ابن‌شعبه در کتاب تحف‌العقول، در ذیل کلماتی که از امام سجّاد رسیده است، این نامه را به تفصیل نقل کرده
z.rahbar
در هر موقعیّتی از موقعیّتهایی که برای امامان وجود داشته است، (به گونه‌ای عمل میکردند)؛ یعنی یک روز یک حاکمی بر سر کار بوده است که ظواهر اسلام را مراعات میکرده، یک‌جور باید با او عمل میکردند؛ یک حاکمی بوده است که به ظواهر بی‌اعتنا بوده است، شیوهٔ عمل طور دیگری میشده؛ یک روزی جمعیّت کم بوده است، شیوهٔ عمل یک شکل بوده؛ یک روزی گرویدگان و علاقه‌مندان بیشتر بوده‌اند، شیوهٔ عمل یک نوع دیگری بوده است؛ یک روزی ارعاب و تهدید، آن‌چنان شدید و خفقان آن‌چنان سنگین بوده است که مجبور بودند با یک شکل خاصّی عمل کنند
z.rahbar
هدف نزدیک اسلام، تشکیل یک جامعه‌ای است به قوارهٔ اسلامی و به شکل اسلامی؛ و هدف بعد از آن، ساختن یک انسان کامل و متعالی است. هدف نزدیک، ساختن مدینهٔ فاضله است، هدف بعد که مترتّب بر این هدف است و هدف نهائی و غائی است، ساختن انسان فاضل، و انسان کامل (است).
z.rahbar
اگر صلح امام مجتبیٰ نبود، واقعهٔ کربلا هم نبود، واقعهٔ «فخ» هم نبود، واقعهٔ «زید» هم نبود، وقایعِ تاریخِ پُرافتخارِ دودمانِ هاشمی در طول حکومت بنی‌امیّه و بنی‌عبّاس نبود، و این صفحات روشن تاریخ _ که هرکدام یک نقشی دارند در روشنگری چهرهٔ واقعی اسلام _ هیچ‌کدام نبود؛ و امروز اسلام اگر بود، اسلام معاویه بود؛ قرآن اگر بود، قرآن معاویه بود و اسلام اگر پیغمبری داشت، آن پیغمبر به نام معاویه شناخته میشد و بقیّهٔ اسمها یک اسمهای منزوی بودند در گوشه‌وکنار تاریخ.
z.rahbar
شجاعت واقعی این است که انسان برطبق آنچه مصلحت فکر و ایدئولوژی او است اقدام بکند، اگرچه کسی نفهمد. و امام حسن حاضر شد خود را و نام خود را و وجههٔ خود را و محبوبیّت خود را در میان دوستان نزدیکش، فدای مصلحت واقعی بکند؛ حاضر شد که او را نشناسند، برای اینکه اسلام را بشناسند و اسلام بماند. این (صورت) کلّی و خلاصهٔ قضیّه است.
z.rahbar
در نظر عموم مطالعه‌کنندگان یا اکثر مطالعه‌کنندگان، «صلح» در جملهٔ «صلح امام حسن»، به‌معنای تسلیم و سازش فهمیده میشود؛ خیال میکنند که صلح امام حسن یعنی تسلیم شدن امام حسن در مقابل معاویه، یا سازش امام حسن با معاویةبن ابی‌سفیان. و خیلی روشن است که سازش امام حسن با معاویة‌بن ابی‌سفیان برای هیچ انسانی _ نه هیچ مسلمانی یا هیچ شیعه‌ای _ قابل قبول نیست، قابل فهم نیست. ولیکن مسئله این‌جور نیست؛ صلح به‌معنای سازش و تسلیم نیست؛ صلح امام حسن به‌معنای متارکهٔ موقّت جنگ است برای آمادگی جهت ضربت زدن قاطع‌تر. صلح امام حسن، برطبق آیه‌ای که تلاوت شد و شنیدید، «تحرّف لقتال» است و «تحیّز الی فئة»
العبد
هدف منصور از افترا زدن به امام حسن (علیه‌السّلام) و البتّه غرض منصور برای انسان کاوشگر کاملاً روشن است. منصور اگر امام حسن را بدنام نکند، چگونه میتواند با انقلابی بزرگ زمان خود، محمّدبن عبدالله‌بن حسن‌بن حسن مثنّیٰ، درآویزد و او را قلع‌وقمع کند؟ چگونه میتواند با ابراهیم‌بن عبدالله‌بن حسن مثنّیٰ، نوهٔ امام مجتبیٰ، مبارزه کند؟ چگونه میتواند این بازوهای ورزیده و استواری را که از همه‌سو بلند شده‌اند تا ضربه‌های کاری را بر پیکر حکومت ننگین و غاصبانهٔ او فرود آورند، قطع کند؟ باید بپردازد به امام مجتبیٰ، و این کار را هم کرد.
العبد

حجم

۲۸۸٫۶ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۳۳۱ صفحه

حجم

۲۸۸٫۶ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۳۳۱ صفحه

قیمت:
۴۵,۰۰۰
۲۲,۵۰۰
۵۰%
تومان