بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب زمین آدم‌ها | صفحه ۳ | طاقچه
تصویر جلد کتاب زمین آدم‌ها

بریده‌هایی از کتاب زمین آدم‌ها

امتیاز:
۳.۷از ۲۵ رأی
۳٫۷
(۲۵)
به قلبم می‌گفتم: «يالّا، بيش‌تر تلاش به خرج بده! كوشش كن باز هم بتپی...» اما قلبم، قلب معركه‌ای بود! كمی ترديد می‌كرد، اما هميشه دوباره شروع می‌كرد به تپيدن... اگر بدانی چه اندازه به اين قلب می‌باليدم!»
زهرا رحیمی
يك شبِ پرواز ميان صدها هزار ستاره، آن آرامش، آن سروری چند ساعته را با هيچ پولی نمی‌توان خريد.
زهرا رحیمی
اگر من در خاطراتم دنبال كسانی می‌گردم كه به زندگی‌ام طعمی از بين نرفتنی بخشيده‌اند، اگر ساعت‌های ارزشمندی را كه در كنارشان گذرانده‌ام جمع‌بندی می‌كنم، به طور حتم كسانی را ميان‌شان می‌يابم كه با هيچ ثروتی نمی‌شد به دست‌شان آورد.
زهرا رحیمی
از آن پس خود را گم‌شده در فضای بين سياره‌ها حس می‌كرديم، ميان صدها سياره‌ی دسترس‌ناپذير، در جست‌وجوی سياره‌ای واقعی، سياره‌ی خودمان، همان كه چشم‌اندازهای آشنا، خانه‌های دلپذيرمان و عشق‌ها و علاقه‌هامان در آن جای داشت.
زهرا رحیمی
«توفان، مه و برف گهگاه مزاحمت خواهد شد. در آن موقع به كسانی فكر كن كه پيش از تو با همه‌ی اين چيزها رودررو شده‌اند و خيلی ساده به خودت بگو : «اگر ديگران از اين بحران‌ها موفق بيرون آمده‌اند، پس باز هم می‌توان از آن‌ها جان سالم به در برد.»
زهرا رحیمی
«در لحظه‌هايی اعجازآميز، ما مزه‌ی پاره‌ای روابط انسانی را چشيده‌ايم: برای ما حقيقت همين است.» سنت اگزوپری
زهرا رحیمی
اگزوپری تا دم مرگ هرگز دوران كودكی را فراموش نكرد : «در گوشه‌ای از اين دنيا، باغ بزرگی بود با درخت‌های زيزفون و كاج‌های تيره‌رنگ و خانه‌ای قديمی كه دوستش داشتم. مهم نبود كه آن خانه دور باشد يا نزديك، مهم نبود كه آن خانه گرمابخش گوشت و پوست و سرپناه من باشد يا نباشد؛ حالا كه آن خانه به صورت رؤيا درآمده، همين بس كه لااقل برای پر كردن شب‌های من وجود داشته باشد. من ديگر آن پيكر فروافتاده بر ماسه‌ها نبودم، اين طرف و آن طرف می‌رفتم، دوباره كودك همان خانه شده بودم، با تمام خاطراتش، با بوهايش، با خنكی راهروهايش و با تمام سروصداهايی كه بدانجا روح می‌داد. »
زهرا رحیمی
لئون پل فارگ چهره‌ی بسيار زنده و گويايی از او ترسيم می‌كند : «قيافه‌اش كامل بود. هم لبخند كودكانه داشت و هم حالت جدی يك دانشمند را. رشادت ناپيدا و تفنن‌های خودجوش، زيبايی ديدگان و نرمش اندام، صلاحيت در تكنيك، ورزش، شعر، سياست، اخلاق، رفاقت و ظرافت روح، برخوردن به او و فشردن دستش، هميشه و همه جا، خود به خود يك واقعه بود. چشمت كه به او می‌افتاد و به او نزديك می‌شدی، افكاری تازه و احساسات و عواطفی پاك به وجودت راه می‌يافت و احساس رضايت و خوشحالی می‌كردی. »
زهرا رحیمی
اگزوپری از همان كودكی مانند هم سن و سال‌هايش فكر و عمل نمی‌كرد. او در پس هر چيز ساده‌ای، هر شيئی، هر بازيچه‌ای، چيز ديگری را می‌جست، آن چيز انديشه‌ای بود كه آن شیء يا آن بازيچه را به وجود آورده بود.
زهرا رحیمی
«سكوت همانند آخرين منزل در سير و سلوكی عرفانی و اصيل، در طريقت سنت اگزوپری نيز ره‌گشای «عرصه‌ی درونی» است كه در آن‌جا «هر كلام نوعی كردار است كه بی وقفه ارزيابی و نتيجه‌گيری می‌كند، زيرا كلام، به همان نسبت كه به خودآگاهی و شناخت منجر می‌شود، به محدوديت‌ها و تناقضات خود نيز پی می‌برد »
زهرا رحیمی
كسانی خطر را دوست دارند و با آن رودررو می‌شوند كه قفس تن‌شان برای‌شان سخت كوچك و تنگ است. زندگی آرام و يكنواخت و در نتيجه بی‌خطر ارضاءشان نمی‌كند. به يك‌بار و دوبار با خطر مواجه شدن هم راضی نيستند. اين رويارويی بايد دائمی باشد و فرد جز گزيدن پيشه‌ای كه بنيادش بر پايه‌ی خطر گذاشته شده، چاره‌ی ديگری ندارد.
زهرا رحیمی
اگر می‌خواهد نه بر بال انديشه، بلكه بر بال ماشين پرواز كند، بايد رياضی بداند، اهل فن باشد، زبان ماشين را بفهمد، شش دانگ حواسش متوجه اهرم‌ها، عقربه‌ها، تغييرات جوی و جهت وزش باد باشد، به موقع از مسير توفان‌ها و گردبادها بگريزد. او همه‌ی اين كارها را می‌كند، اما در عين حال در عالم سير و سلوك و كشف و شهود هم غوطه‌ور است. از سياهی آسمان و الماس‌های درخشان پراكنده در پهنه‌ی آن لذت می‌برد، ضمن اين كه از نگريستن به زمين در جست و جوی سوسو نوری، شعله‌ی آتشی يا فانوسی دريايی كه بتواند راهنمايش باشد غافل نيست. پرنده‌ی آهنينش او را در آسمان سير می‌دهد و پرنده‌ی انديشه‌اش در عالم بالا، در آن‌جا كه مسائلی سوای فرمول‌های رياضی و فيزيك و ارتفاع‌سنج و سرعت‌سنج و جهت وزش باد مطرح است.
زهرا رحیمی
او هيچ‌يك از آدم‌ها را، حتا فرودست‌ترين و بی‌مايه‌ترين‌شان را خوار نمی‌شمارد. حتا آن روستايی ساده را كه گاوش را به خيش می‌بندد و زمين را شخم می‌زند و اگر گاو نداشته باشد پسرش را و حتا آن چوپانی كه از صبح تا شب در دل كوه يا دامن دشت تنهاست و عظمت را در سكوت صحرا، در وزش باد و آسمان گاه ابری و گاه آفتابی، گاه سرد و گاه گرم حس می‌كند. اگزوپری عاشق سير و سلوك و كشف و شهود است، اما نه مانند دكارت يا پاسكال كه می‌انديشند و انديشه‌هاشان را به صورت فرمول‌هايی رياضی روی كاغذ می‌آورند. او می‌خواهد آن‌چه را در انديشه دارد به عمل هم درآورد.
زهرا رحیمی
پرواز در خطوط هوايی پستی برای اگزوپری بهانه‌ايست برای اوج گرفتن، تا آن‌جا برخلاف ديگران كه روی زمين مانده‌اند، به انديشيدن بپردازد. برای او هيچ چيز حقير و بی‌ارزش نيست، از آسمان روشن در روز و ظلمانی در دل شب، از ستاره‌ها، ابرها، مه، بيابان برهوت طلايی و يكدست. او عظمتی را كه روی زمين محدود بوده است، در فضای لايتناهی می‌جويد، عظمتی كه حد و مرزی ندارد. با دور شدن از زمين و عظمت‌های آن برخلاف ديگران آن‌ها را كوچك و خود را بزرگ نمی‌پندارد، بلكه به حقارت خودش پی می‌برد. آن وقت به اين فكر می‌افتد كه او كيست، از كجا آمده، چرا آمده و به كجا می‌رود. نه او بلكه همه‌ی آدم‌ها.
زهرا رحیمی
شما سوار بر هواپيما موقعی كه اوج می‌گيريد، همه‌ی چيزهايی كه روی زمين عظيم و پرهيبت بوده‌اند، رفته‌رفته برای‌تان كوچك و حقير می‌شوند، حتا كوه‌های بلند هم برجستگی‌های كوچكی در نظرتان جلوه می‌كنند.
زهرا رحیمی
اگزوپری می‌خواهد از آن نيروی جاذبه‌ای كه او را روی كره‌ی خاكی زمين‌گير كرده بگريزد. به حقارت جسمانی‌اش آگاه است، همه آگاهند، بنابراين می‌خواهد بر بال انديشه به بی‌نهايت پرواز كند. اگزوپری نه از راه خيال، بلكه از راه واقعيت می‌خواهد از زمين كنده شود.
زهرا رحیمی
اگزوپری می‌خواهد از زندان تن خلاص شود و هواپيما فقط وسيله‌ايست برای اين كار
زهرا رحیمی
شخصيتی كه هم جنگاور است، هم فيلسوف، هم شاعر و هم عارف. آدم‌ها و زيست‌گاه‌شان را از ديدی نگاه می‌كند كه كم‌تر كسی به آن دست يازيده. وانگهی داستان نمی‌سرايد، آن‌چه می‌نويسد، تجربه‌های شخصی خود و دوستانش است، تفنن و خيال‌پردازی در آن راهی ندارد. اما واقعيت را به گونه‌ای بيان می‌كند كه گويی افسانه است.
زهرا رحیمی
لذت زندگی برای من هم در اين اولين جرعه‌ی معطر و داغ، در اين آميزه‌ی شير و قهوه و گندم خلاصه می‌شد كه از طريق آن آدم با چراگاه‌های آرام، كشتزارهای گرمسيری و محصول‌هاشان ارتباط برقرار می‌كند. ميان آن همه سياره، فقط يكی برای ما اهميت داشت، همان سياره‌ای كه می‌توانست آن پياله‌ی معطر غذای سحرگاهی را در اختيارمان بگذارد.
هدی✌
ديگر از رگبارها شكايتی ندارم.
هدی✌

حجم

۱۷۵٫۶ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۲

تعداد صفحه‌ها

۲۲۳ صفحه

حجم

۱۷۵٫۶ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۲

تعداد صفحه‌ها

۲۲۳ صفحه

قیمت:
۳۹,۰۰۰
تومان