بریدههایی از کتاب زمین آدمها
۳٫۷
(۲۵)
انسان بودن دقيقآ يعنی مسئول بودن، يعنی احساس شرمندگی كردن در برابر حقارتهايی كه به نظر نمیآيد مسئولش بوده باشد و نيز باليدن به پيروزیهايی كه رفقايش به دست آوردهاند. فرد با كار گذاشتن سنگِ خودش میتواند ادعا كند در بنا كردن دنيا سهيم بوده است.
زهرا رحیمی
زندگی اينگونه میگذرد. ابتدا از دوستی يكديگر سرشار شدهايم، سالها نهال آن را كاشتهايم، اما زمانی فرامیرسد كه اين رشتهها پنبه میشوند و نهال را میخشكانند.
زهرا رحیمی
از اگزوپری يازده اثر به جا مانده :
پيك جنوب ــ پرواز شبانه ــ زمين آدمها ــ خلبان جنگی ــ نامهای به يك گروگان ــ شازده كوچولو ــ دژ ــ نامههای جوانی ــ يادداشتها ــ نامههايی به مادرش ــ مفهومی برای زندگی.
زهرا رحیمی
اكنون گِلی كه از آن سرشته شدهای خشك و سخت شده، از اين پس ديگر هيچكس نمیتواند موسيقیدانِ به خواب رفته يا شاعر يا اخترشناسی را كه شايد در آغاز در تو مسكن داشته بيدار كند.
هدی✌
برای مردان حمايتی در كار نيست. همين كه مرد شويد شما را به حال خود رها میكنند
هدی✌
: عارف بودن فقط به آن معنی كه ما میشناسيم نيست. هركس با هر مليت، با هر زبان و با هر فرهنگی به مسائلی فكر كرد كه جوهر اصلی هستی است، بیترديد عارف است
هدی✌
آدمهايی كه مدتها با عشق بزرگی سر كردهاند، موقعی كه از آن محروم میشوند، گاه از شرف در انزوا زيستن به تنگ میآيند، آنوقت دوباره با مسكنت به زندگی رو میآورند، با عشقی كممايه میسازند و خود را خوشبخت تصور میكنند.
محمد علی شفیعی
نمیخواهی در برابر مشكلات بزرگ نگران شوی، آنقدر ناراحتیها تحمل كردهای كه وضعيت انسانیات را از ياد بردهای. تو به هيچوجه ساكن سيارهی سرگردانی نيستی، هرگز پرسش بیپاسخی را با خودت مطرح نمیكنی. آدم فرودستی هستی اهل تولوز. هيچكس موقعی كه هنوز فرصت باقی بوده شانههايت را نگرفته و از فرو رفتن، بازت نداشته. اكنون گِلی كه از آن سرشته شدهای خشك و سخت شده، از اين پس ديگر هيچكس نمیتواند موسيقیدانِ به خواب رفته يا شاعر يا اخترشناسی را كه شايد در آغاز در تو مسكن داشته بيدار كند.
محمد علی شفیعی
برای به يكديگر رسيدن بايد كوشيد. برای ايجاد ارتباط با بعضی از آتشهايی كه اينجا و آنجا در دل روستاها فروزانند بايد تلاش كرد.
abbas
برای به يكديگر رسيدن بايد كوشيد.
da☾
«در لحظههايی اعجازآميز، ما مزهی پارهای روابط انسانی را چشيدهايم: برای ما حقيقت همين است.»
سنت اگزوپری
da☾
به نظر من، كاری يا انگارهای آن موقع به حد كمال نمیرسد كه ديگر نتوان چيزی به آن افزود، بلكه وقتی است كه نشود چيزی از آن كاست. ماشين در آخرين مرحلهی تكاملش خودبهخود محو میشود.
Farshad2C
جاذبهی چاه، هر اندازه هم كه دور باشد، میتواند مانند عشق، انسان را افسون كند.
زهرا رحیمی
به نظر من، كاری يا انگارهای آن موقع به حد كمال نمیرسد كه ديگر نتوان چيزی به آن افزود، بلكه وقتی است كه نشود چيزی از آن كاست.
زهرا رحیمی
هر پيشرفتی، ما را كمی از عادتهايی كه به دشواری به دست آوردهايم دورتر ساخته است، ما در حقيقت مهاجرانی هستيم كه هنوز نتوانستهايم ميهنی برای خودمان بنياد كنيم.
همگیمان افرادی بدوی هستيم كه بازيچههای جديدمان هنوز شگفتزدهمان میكند.
زهرا رحیمی
همه چيز دور و برمان خيلی سريع تغيير كرده: روابط انسانی، شرايط كار و رسمها و عادتها. شرايط روحیمان هم از پايه و اساس به كلی درهم ريخته. آگاهیهامان از جدايی، غيبت، فاصله و برگشت، اگرچه واژههای بيانكنندهشان همانها باقی ماندهاند، اما حاوی همان حقيقتها نيستند. برای شناختن دنيا امروز همان زبانی را به كار میبريم كه برای دنيای ديروز ساخته شده بود. اگر گمان میكنيم زندگی گذشته با سرنوشتمان بيشتر هماهنگی دارد، فقط به اين دليل است كه بهتر با زبانمان جور درمیآيد.
زهرا رحیمی
به گمان من آنهايی كه از پيشرفتهای فنی ما میهراسند، هدف و وسيله را با هم اشتباه میگيرند. آن كس كه فقط به اميد رسيدن به منافع مالی مبارزه میكند، درواقع چيزی كه ارزش زندگی كردن را داشته باشد به دست نمیآورد. اما ماشين يك هدف نيست. هواپيما هدف نيست: يك وسيله است، يك ابزار است، ابزاری مانند گاوآهن.
زهرا رحیمی
تو همانند يك شاعر میتوانی از فرارسيدن سحر لذت ببری. در ژرفای ورطههای شبهای دشوار خيلی وقتها پديد آمدن اين دسته گل پريدهرنگ و اين روشنايی گنگ را در خاور و از سرزمينهای غرق در تاريكی آرزو كردهای. اين چشمهی سحرآميز معجزهآسا، گاه پيش روی تو به كندی ذوب شده و در لحظههايی كه گمان میكردی داری میميری، به تو جان بخشيده است.
زهرا رحیمی
در برابر اين سرنوشت مسكينانه، به ياد مرگ انسانی واقعی افتادم. مرگ باغبانی كه به من میگفت «میدانيد... گاه موقع بيل زدن عرق از سر و رويم میريخت. رماتيسمی كه دارم پايم را از كار میانداخت و عليه اين در بند بودن میخروشيدم. خب، امروز دلم میخواهد بيل بزنم، زمين را بيل بزنم. بيل زدنش خيلی برايم دلپذير است! وقتی آدم بيل میزند چه آزاد و سربلند است. از اينها گذشته چه كسی میخواهد درختهايم را هرس كند؟» وقتی زمين را، بيل نزده به حال خود رها میكرد، درواقع كرهی زمين را بیحاصل گذاشته بود. او به همهی زمينها و همهی درختهای روی زمين عاشقانه پيوند داشت. او بود آن آدم گشادهدست، آن اعجوبه و آن خواجهی محتشم.
زهرا رحیمی
آدمها موقعی كه در ماجرايی درگير شدند ديگر از آن هراسی ندارند. فقط ناشناختهها هستند كه انسانها را به تشويش میاندازند. اما به محض اينكه آدم سروكارش با ماجرايی افتاد، ديگر برايش ناشناخته نيست. به ويژه اگر با وقاری روشنبينانه با آن رودررو شود.
زهرا رحیمی
حجم
۱۷۵٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۲
تعداد صفحهها
۲۲۳ صفحه
حجم
۱۷۵٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۲
تعداد صفحهها
۲۲۳ صفحه
قیمت:
۳۹,۰۰۰
تومان