آدمی که میترسد، تبدیل به حیوان خطرناکی میشود.
ماهی یک برکهی کاشی
کسی که عمل خشونتآمیزی مرتکب میشود خود را آزار میدهد و برای جبران آن باید یک نفر دیگر را تنبیه کند.
ماهی یک برکهی کاشی
لیزا بهشدت از الکل متنفر بود. در نظر او هر کسی به این مایع شیطانی لب میزد، به خداوند توهین میکرد. نهتنها خودش به آن لب نمیزد، بلکه هر کسی را هم که از نوشیدن آن لذت میبرد، نکوهش میکرد. در چنین شرایطی، طبیعی بود که ساموئل و بچهها گرایشی برای مشروب خوردن در خودشان احساس کنند.
ماهی یک برکهی کاشی
بدون پول نمیتوان به جنگ پول رفت.
ماهی یک برکهی کاشی
آدمی تهیدست چه نیازی به شعر، به نقاشی و به موسیقیای که نتوان با آن رقصید دارد؟ این چیزها نه یک کیسه گندم برایش فراهم میآورد و نه شلواری برای بچههایش. با اینهمه، ساموئل در رفتارش پافشاری میکرد
ماهی یک برکهی کاشی
این امر پرهیزناپذیر بود: طی سالهای خشک مردم سالهای پربار و مساعد را از یاد میبردند و در سالهای بعد، وقتی باران به فراوانی میبارید، خشکسالی را. همیشه اینطور بوده است.
ماهی یک برکهی کاشی
وقتی غذاهامان، لباسهامان و خانههامان ثمره انحصاری تولیدی استاندارد شده باشد، آنوقت نوبت فکرهامان میشود. هر فکری که با اندازههای ازپیش تعیین شده نخواند، باید دور ریخته شود. تولید جمعی وارد زندگی اقتصادی، سیاسی و حتی مذهبی ما شده است، به نحوی که بعضی ملتها نظریه جمعی و اشتراکی را جانشین خدا کردهاند.
کاربر ۱۰۲۱۷۰۸
یاد گرفت مردمان تهیدست را دوست بدارد، دوست داشتنی که اگر خودش مثل آنها تهیدست نمیشد برایش مفهومی نداشت.
کاربر ۱۰۲۱۷۰۸
بار دیگر پسربچهای شده بود که میکوشید وضعیت روحی پدرش را حدس بزند تا از هر دردسری در امان بماند
کاربر ۱۰۲۱۷۰۸
بچههای ساموئل متلون مزاج بودند، ولی نه در عشق. هیچیک از آنها به نظر نمیآمد عشق را سرسری بگیرد.
❦︎𝑭𝒂𝒓𝒏𝒂𝒛❦︎