بریدههایی از کتاب برادران کارامازوف؛ جلد دوم
۴٫۲
(۱۲۶)
«من به میل خودم و با آزادی کامل به زندگیام خاتمه میدهم، هیچکس نباید در این قضیه متهم شود.»
zohreh
آقایان، کار به کار روانشناسی، طب و حتی منطق نداشته باشیم و آنها را بهکناری بگذاریم. برویم به سراغ آنچه اتفاق افتاده، فقط بهطرف واقعیتها و ببینیم آنها به ما چه میگویند.
zohreh
«احساس فرومایگی و انحطاط برای چنین سرشتهای افسارگسیخته و بیبند و بار همان اندازه ضروری و پرهیزناپذیر است که بالاترین درجهٔ شرافت اخلاقی»
zohreh
البته که برای ما هم پیش میآید مردمان خوشقلب و کمالگرایی باشیم؛ ولی فقط موقعی که همهچیز بر وفق مرادمان است. برعکس، ما هم از متعالیترین اندیشهها، به هیجان ـدقیقاً به هیجان ــ و جوش و خروش میآییم؛ ولی به این شرط که خودشان بهسراغمان بیایند، از آسمان در دامنمان بیفتند و بهویژه رایگان؛ که ناچار نشویم چیزی در بهای آنها بپردازیم.
zohreh
«چه باک که همهٔ دنیا نابود شود، همین که فقط من خشنود باشم، کافی است».
zohreh
آیا عامل آن در ساختار اجتماعی ماست، در فرسودگی پیش از موقع روح و قدرت تخیل جامعهمان است که در عین این چنین جوانبودن، اینقدر پیر است؟
zohreh
چرا این ماجرای شوم باید اینطور ما را هراسان کند؟ آنچه هراسآور است این است که ما به این جنایتهای انفرادی عادت کردهایم؛ ولی دلیل بیاعتناییمان و واکنشهای بیتفاوتمان دربرابر چنین اتفاقهایی در چه عاملی نهفته است که اینگونه از کنار چنین نشانههایی در زمان خودمان که نوید آیندهٔ خوشی را نمیدهد، خونسرد و بیاعتنا میگذریم؟
zohreh
او فقط پستی و فرومایگی را میشناسد! مبنای قضاوتش افکار و روحیات خودش است، همه را مثل خودش میپندارد و با معیارهای خودش میسنجد.
zohreh
«ما را با همان پیمانه یا معیاری اندازه میگیرند که شما برای دیگران بهکار بردهاید»
zohreh
فقط شبِ پیش از آغاز محاکمه و شروع به دفاع، نگاهی سرسری به انجیل میکنیم تا اطلاعاتی را که درمورد اثری جاودانی داریم، به رخ دیگران بکشیم که میتواند مورد استفاده قرار گیرد و از آن نتیجهٔ دلخواهی بگیریم؛ البته باز هم بهخاطر نیاز موضوع مورد بحث و همیشه هم بنابه احتیاج و مصلحت وقت.
zohreh
من تو را خیلی دوست دارم چون همیشه حقیقت را میگویی، بیآنکه چیزی را پنهان کنی!
zohreh
اگر بتوانم فرار کنم، حتی با پول و با گذرنامه بروم به امریکا، آنچه مرا بیشتر مصمم به این کار میکند این است که برای یافتن سعادت یا شادمانی نخواهد بود؛ بلکه واقعاً میخواهم تن به اعمال شاقهٔ دیگری بدهم در تبعیدگاهی دیگر، البته نه شاید بهدشواری این یکی! نه، کمی آسانتر، آلکسی، این را هم بگویم که درواقع تحملش آسانتر از این یکی هم نخواهد بود!
zohreh
«چون تو قلب مهربانی داری که من دوست دارم! نیازی نداری از من طلب بخشش کنی و نه من از تو. چه مرا ببخشی و چه نبخشی، برای تمام عمر همچون زخمی در روحم باقی میمانی و من در روح تو. اینطور باید باشد...»
zohreh
«فکر میکنی چرا آمدم؟ آمدم زانوهایت را در بغل بگیرم، دستهایت را بهطرز دردناکی بفشارم. یادت میآید در مسکو چگونه دستهایت را میفشردم، تا دوباره به تو بگویم تو خدای منی، شادی زندگیام هستی، به تو بگویم دیوانهوار دوستت دارم.»
zohreh
«اگر آدم یک مغز داشته باشد، خوب است؛ ولی اگر مرد هوشمند دیگری بهدیدن آدم بیاید بهتر است، چون درآنصورت، دارای دو مغز خواهد شد و نه یکی...»
zohreh
عشق فقط لحظههای زندگی را لذتبخش میکند؛ ولی آگاهی به زودگذربودن عمر، به همان شدتی که در گذشته به امید عشق ابدی پس از مرگ ازبین میرفت، همان اندازه شدیدتر و شعلهورتر میشود... و همینطور ادامه مییابد و به همین شکل و حال. خیلی دلپذیر!
zohreh
موقعی که همهٔ بشریت خدا را انکار کرد (و من یقین دارم که این دوران سرانجام فرا خواهد رسید) همهٔ باورها و یقینهای گذشته خودبهخود فرو خواهد ریخت، احتیاجی به آدمخواری هم نیست، بهویژه همهٔ اصول اخلاقی گذشته، ازبین میرود و چیزی کاملا جدید جایگزین آنها میشود.
zohreh
دوست عزیز، گاهی اگر آدم را بهخاطر داشتن بینی دراز و آویزان مسخرهاش بکنند، راهش را بکشد و برود بهتر از آن است که بینیاش را ازدست بدهد.
zohreh
دوست عزیز، گاهی اگر آدم را بهخاطر داشتن بینی دراز و آویزان مسخرهاش بکنند، راهش را بکشد و برود بهتر از آن است که بینیاش را ازدست بدهد.
zohreh
مرد ناشناس زد زیر خنده و گفت: «با این خشم و خروشی که تو وجود مرا انکار میکنی، اینطور میفهمم که بهرغم همهچیز قبولم داری.»
zohreh
حجم
۶۰۰٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۵۷۵ صفحه
حجم
۶۰۰٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۵۷۵ صفحه
قیمت:
۹۹,۰۰۰
۴۹,۵۰۰۵۰%
تومان