بریدههایی از کتاب برادران کارامازوف؛ جلد دوم
۴٫۲
(۱۲۶)
انسانها از خدا تصوری گنگ دارند... ولی... بر این اعتقادم که عالم هستی و نظم موجود در آن، یعنی خدا.
Travis
«شما را با معیاری اندازهگیری خواهند کرد که خودتان با آن اندازه گرفتهاید»،
نسیم رحیمی
خداحفظت کند، پسرجان، هیچوقت بابت خطاهایی که مرتکب شدهای، از زنی که دوستش داری معذرتخواهی نکن، بهخصوص اگر دوستش داری، خطاهایت نسبت به او هرچه میخواهد باشد! چون فقط شیطان است که از باطنِ زن خبر دارد، رفیق. این را من دیگر یقین دارم. حالا بیا و کمی از خطاهایت را بپذیر، «بله، من خطاکارم، معذرت میخواهم، مرا ببخش!» آنوقت است که باران سرزنشها مانند تگرگ روی کلهات میبارد. هرگز بهطور کامل مرد را نمیبخشد، چنان میکوبدت و تحقیرت میکند که بشوی یکتکه قابدستمال کثیف، حتی نسبت به خطاهایی هم که مرتکب نشدهای ملامتت میکند، سرکوفتت میزند، هرچه را بخواهد از زیر زبانت بیرون میکشد. هیچچیز را از یاد نمیبرد و چیزهایی هم به آن میافزاید. فقط موقعی که خوب خوار و ذلیلت کرد، آنوقت میبخشدت، تازه خوبهاشان اینطورند، شاید هم بهترینشان.
نسیم رحیمی
حالا که روحش را تمامآ دراختیار دارم و آن را با روح خودم آمیختهام، یک مرد شدهام
Leo n
اگر وسط زمستان سرما پانزده یا حتی هجده درجه زیر صفر باشد، آدم احساس نمیکند بهاندازهٔ حالا سرد باشد. مفهومش این است که آدم هنوز عادت به سرما نکرده. در مردم همهچیز بستگی به عادت دارد، در هر زمینهای، حتی در قلمرو حکومت و سیاست. عادت، قوهٔ محرکهٔ اصلی آدمهاست.
Leo n
چگونه و از چه راه دیگری میتوانست این پول را فراهم کند، آن هم آدم آس و پاسی مانند او؟ بااینهمه تا آخرین لحظه امیدوار بود این پول را بهدست آورد، حتی اگر شده این سههزار روبل ناگهان از آسمان توی دامنش بیفتد؛ ولی این فکری است که به ذهن آدمهایی مانند دیمیتری فئودوروویچ راه مییابد که یک عمر خورده و خوابیده و ارثیهشان را هدر دادهاند، بیآنکه کار و تلاشی بکنند و یا به فکرشان برسد که از چه راهی پول بهدست بیاورند.
penelope
ــ ببین سموروف، من دوست ندارم اگر کسی حرفم را در همان وهلهٔ اول نفهمید، از من توضیح بخواهد. از نظر یک روستایی شاگردمدرسهایها را شلاق میزنند و باید هم شلاق بزنند؛ اگر شاگردمدرسهای را شلاق نزنند که دیگر شاگردمدرسهای نیست. حالا اگر به او بگویم که در مدرسهٔ ما کسی را شلاق نمیزنند چه فکر میکند؟ ناراحت میشود. بگذریم، تو از این چیزها سردرنمیآوری. آدم باید بلد باشد با چه زبانی با مردم عامی حرف بزند.
...fatemeh...
«سرخوردگی زودرس، اغفالشدن و سقوطی زودرس و بعد لعن و نفرین و طردشدنی زودرس از سوی خانوادهٔ آبرومندش و سرانجام تحت حمایت پیرمردی ثروتمند درآمدن که ادعا میکند ولینعمتش بوده است. در قلب جوانش که شاید بسیاری احساسهای پاک و درست هم وجود داشته، خشم خیلی زود جای همهچیز را میگیرد. روحیهای حسابگر در او بهوجود میآید و شروع میکند به جمعآوری ثروت. در قلب او طعنه و حس انتقامجویی از جامعه جایگزین همهچیز میشود».
م.ح
با همان ترازو یا معیاری اندازه بگیرید که برای شما بهکار خواهند برد.
کاربر ۷۰۰۹۵۲۵
«کفارهٔ گناهان تمام عمرم را پس میدهم و برای تمام عمر خودم را مجازات میکنم.»
...fatemeh...
هیچوقت بابت خطاهایی که مرتکب شدهای، از زنی که دوستش داری معذرتخواهی نکن، بهخصوص اگر دوستش داری، خطاهایت نسبت به او هرچه میخواهد باشد! چون فقط شیطان است که از باطنِ زن خبر دارد، رفیق. این را من دیگر یقین دارم. حالا بیا و کمی از خطاهایت را بپذیر، «بله، من خطاکارم، معذرت میخواهم، مرا ببخش!» آنوقت است که باران سرزنشها مانند تگرگ روی کلهات میبارد. هرگز بهطور کامل مرد را نمیبخشد، چنان میکوبدت و تحقیرت میکند که بشوی یکتکه قابدستمال کثیف، حتی نسبت به خطاهایی هم که مرتکب نشدهای ملامتت میکند، سرکوفتت میزند، هرچه را بخواهد از زیر زبانت بیرون میکشد. هیچچیز را از یاد نمیبرد و چیزهایی هم به آن میافزاید. فقط موقعی که خوب خوار و ذلیلت کرد، آنوقت میبخشدت، تازه خوبهاشان اینطورند، شاید هم بهترینشان. همهچیز را که تراشید و بیرون کشید، آنوقت میاندازد به گردن تو. اینها ددمنشی را بهطور طبیعی در ذاتشان دارند. حرفم را باور کن همگیشان اینطورند، همین فرشتههایی که بدون آنها نمیتوانیم زندگی کنیم.
م.ح
بدانید که در زندگی هیچچیز گرامیتر، قویتر، سالمتر و مفیدتر از خاطرهای خوش نیست، بهخصوص اگر مربوط به دوران کودکی باشد و خانهٔ پدری. در زمینهٔ آموزش، خیلی چیزها به شما میگویند و خیلی چیزها یادتان میدهند؛ ولی خاطرهٔ خوشی از دوران کودکی، شاید از همهچیز آموزندهتر باشد. اگر آدم تعداد زیادی از این خاطرهها در ذهنش داشته باشد، همهٔ عمر خوشبخت خواهد بود. حتی اگر یک خاطره هم باشد، روزی بهکارمان میآید و نجاتمان میدهد.
KeetaabKhaan
او قربانی بیگناه راه حقیقت است! او خوشبخت است. هرچند زندگیاش بر باد رفته؛ ولی خوشبخت است!
KeetaabKhaan
میکوشید زیر نقاب سادهلوحی و سبکمغزی پنهانش کند و ذهنی داشت هوشمند که بسیاری چیزها را میتوانست درک و تجزیه و تحلیل کند.
zohreh
آقایان هیأتمنصفه، من بهعمد بهسراغ روانشناسی رفتم که ثابت کنم درمورد یک واقعه و با آن شیوه هرگونه نتیجهگیری که آدم بخواهد میتواند بکند. همهچیز بستگی به این دارد که این برداشت و نتیجهگیری را در چه راهی میخواهیم بهکار ببریم.
zohreh
روانشناسی، آقایان هیأتمنصفه هرقدر هم عمیق و سنجیده باشد، شبیه شمشیری دودَم است
zohreh
طبعاً اگر آن حس تبعیض و غرضورزی کاملا بدخواهانه و آگاهانه نسبت به شخص متهم در کار نبود، تجزیه و تحلیل روانشناسانه حالت دیگری به خود میگرفت؛ ولی در چنین مواردی مسایلی بدتر و شومتر از غرضورزی و تبعیض آگاهانه هم پیش میآید.
zohreh
کالسکهٔ سرنوشتساز عدالت ما چهار نعل درحال تاخت است، شاید بهسوی نابودیاش بشتابد.
zohreh
مجرم را نمیتوان به حرف آورد مگر اینکه بهطور ناگهانی و باز هم غافلگیرانه، واقعیتهایی جدید و بعضی از موقعیتهای ماجرا را که از اهمیت زیادی برخوردارند سر راهش قرار دهید؛ ولی واقعیتها و موقعیتهایی را که تابهحال هرگز دربارهٔ آنها شک نبرده و خودش را برای پاسخگویی آماده نکرده است.
zohreh
آقایان در دوران کاری ما لحظههایی پیش میآید که خودمان کم و بیش دربرابر یک انسان دچار ترس میشویم، همچنین ترس برای این انسان! این درست همان لحظهای است که وحشتی حیوانی و دردناک را در نگاه متهمی که همهچیز را ازدست رفته مییابد، مشاهده میکنیم، متهمی که هنوز مبارزه میکند، هنوز در مقابل ما به مقاومت میپردازد.
zohreh
حجم
۶۰۰٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۵۷۵ صفحه
حجم
۶۰۰٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۵۷۵ صفحه
قیمت:
۹۹,۰۰۰
۴۹,۵۰۰۵۰%
تومان