بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب برادران کارامازوف؛ جلد دوم | صفحه ۱۱ | طاقچه
تصویر جلد کتاب برادران کارامازوف؛ جلد دوم

بریده‌هایی از کتاب برادران کارامازوف؛ جلد دوم

امتیاز:
۴.۲از ۱۲۶ رأی
۴٫۲
(۱۲۶)
«موقعی که بزرگ‌تر شدی، سن و سالت بالاتر رفت، می‌فهمی که سن یا درواقع تجربیات چه تأثیری در اعتقادهای آدم دارد. حالا هم به‌نظر من این چیزهایی که می‌گویی اعتقادهای خودت نیست.»
zohreh
هیچ نمی‌فهمم سن و سال چه ربطی به داشتن اعتقادی سیاسی دارد. موضوع اصلی این است که پیرو چه چیزی هستم، نه این‌که سنم چه‌قدر است، این‌طور نیست؟
zohreh
اگر هم کسی به خدا ایمان نداشته باشد، مگر نمی‌تواند به بشریت عشق بورزد؟ به‌طور مثال، ولتر را درنظر بگیرید، او به خدا اعتقاد نداشت؛ ولی بشریت را می‌پرستید.
zohreh
«اگر هم واقعاً خدایی وجود نداشت، باید بشر آن را ابداع می‌کرد؛ چون به‌وجودش نیاز دارد.»
zohreh
نشست و برخاست و تماس با دنیای واقعیت‌ها آدم را مداوا می‌کند، به راه درست زندگی می‌کشاند.
zohreh
موقعی که آدم مسئولیتی را قبول می‌کند، باید آن را به بهترین وجه انجام دهد؛ ولی این دلیل نمی‌شود که آدم از آن خوشش هم بیاید.
zohreh
تاریخ عمومی جهان که جز حماقت‌های مکرر آدم‌ها موضوع دیگری در آن یافت نمی‌شود.
zohreh
درحال‌حاضر، جا و هوا به‌اندازهٔ کافی برای نفس‌کشیدن نیست. علتش هم این است که افراد زیادی در آن جمع شده‌اند.
zohreh
اگر سگ‌ها می‌توانستند تعقل و انتقاد کنند، بدون شک خیلی از کارها و روابط میان آدم‌ها به نظرشان مسخره می‌آمد. من به این علت این حرف را می‌زنم که ما آدم‌ها خیلی بیش‌تر از حیوان‌ها مرتکب کارهای احمقانه می‌شویم.
zohreh
در طبیعت هیچ‌چیز عجیب نیست، اگرچه برای بشر، با تنگ‌نظری‌هایش این‌طور جلوه می‌کند.
zohreh
پسرجان، از دروغ گفتن پرهیز کن، حتی اگر به‌قصد انجام کار خوبی باشد.
zohreh
حد و حدود خودش را می‌شناخت، به‌موقع می‌توانست به خودش مسلط شود و در روابطش با اولیاء مدرسه، هرگز از دایره‌ای که حریم آن‌ها به‌حساب می‌آمد، پا بیرون نمی‌گذاشت. حریمی که پا گذاشتن به بیرون از آن بی‌ادبی و وظیفه‌نشناسی شمرده می‌شد و بی‌نظمی، نافرمانی و نگرانی به‌بار می‌آورد.
zohreh
پسربچه‌ای بود جسور و آن‌طور که سرانجام در کلاس شناخته شد و جا افتاد «بسیار قوی»، ماهر و مقاوم، با خویی پُرشهامت و هوشی سرشار. در کلاس شاگرد ممتاز بود و در ریاضیات و تاریخ جهان حتی به پای دبیرشان داردانلوف می‌رسید. ولی اگرچه به خودش مطمئن بود؛ ولی همه را به‌دیدهٔ تکبر می‌نگریست، ولی رفیق خوبی به‌شمار می‌آمد و مغرور هم نبود. احترامی را که همکلاسی‌هایش به او می‌گذاشتند، حق مسلمش می‌انگاشت ولی رفتارش همواره دوستانه بود.
zohreh
«زندگی واقعاً به زحمت ادامه‌دادنش می‌ارزد؟»
zohreh
«آه که ما آدم‌ها چه موجودهای عجیبی هستیم، از این پس از بشریت چه انتظاری می‌توان داشت!»
zohreh
امشب خیلی چیزها یاد گرفتم، نه‌تنها یاد گرفتم که در جلد آدمی رذل نمی‌توان زندگی کرد؛ بلکه با فرومایگی مُردن هم ناممکن است... نه، آقایان، آدم اگر هم قرار است بمیرد، باید شرافتمندانه بمیرد...
zohreh
احساس گونه‌ای بیهودگی در خود می‌کرد که شبیه یک کابوس بود، به نظرش می‌رسید به جسم و روحش تسلط کامل ندارد.
zohreh
به گمانم شما حق نداشته باشید درمورد احساس‌هایم از من بازجویی کنید، اگرچه مقام‌هایی رسمی هستید، این را می‌فهمم، احساس‌هایم مربوط به خودم است، مسایل شخصی‌ام است، مسایل داخلی، محرمانه، ولی... از آن‌جا که در گذشته احساس‌هایم را از کسی پنهان نمی‌کرده‌ام... به‌طور مثال در کاباره و با هرکسی دربارهٔ آن‌ها حرف می‌زدم... حالا هم اصراری در پنهان‌کردن آن‌ها ندارم.
zohreh
به‌رغم هوشمندی و حتی خوش‌قلبی‌اش، طبعی بسیار عصبی و زودخشم داشت. ظاهرآ همهٔ این ضعف‌های اخلاقی‌اش، از آن‌جا سرچشمه می‌گرفت که برای خودش ارزشی بیش از اندازه قایل می‌شد. به‌همین‌دلیل هم همیشه نگران به‌نظر می‌رسید.
zohreh
«این‌همه کارآمد، نکته‌سنج، آن‌هم مردی به این جوانی در دورهٔ ما و همهٔ این‌ها به‌علاوهٔ آداب‌دانی و زیبایی جسمانی. مردم ادعا می‌کنند جوان‌های این دور و زمانه پشیزی نمی‌ارزند، این خودش مثال خوبی است در جواب به این‌گونه حرف‌ها».
zohreh

حجم

۶۰۰٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۵۷۵ صفحه

حجم

۶۰۰٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۵۷۵ صفحه

قیمت:
۹۹,۰۰۰
۴۹,۵۰۰
۵۰%
تومان