بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب برادران کارامازوف؛ جلد دوم | صفحه ۱۸ | طاقچه
تصویر جلد کتاب برادران کارامازوف؛ جلد دوم

بریده‌هایی از کتاب برادران کارامازوف؛ جلد دوم

امتیاز:
۴.۲از ۱۲۶ رأی
۴٫۲
(۱۲۶)
امکان ندارد بشود به او نسبت فرومایگی اخلاقی و دنائت دارد، صفاتی که در حسود وجود دارد و از داشتن آن‌ها هم هیچ احساس ندامت یا شرمندگی نمی‌کند؛ اما این احساس خاص روح‌های مبتذل و ناپاک است. برعکس، آن‌هایی هم که علو طبع دارند و عشقی ناب و سرشار از ایثار در دل، می‌توانند زیر میز پنهان شوند، پست‌ترین و فرومایه‌ترین آدم‌ها را بخرند و کثیف‌ترین و بوناک‌ترین لجن‌های جاسوسی و خبرچینی را به‌جان بپذیرند.
zohreh
حسادت! پوشکین می‌گوید: «اتللو حسود نیست، سر تا پا اعتماد است!» همین جمله، ژرفای هوشمندی خارق‌العادهٔ شاعر بزرگ‌مان را نشان می‌دهد. قلب اتللو خیلی ساده شکسته، چون ایمانش نسبت به دنیایی که در آن زندگی می‌کند فروریخته، آن‌هم به این دلیل که «آرمانش را ازدست داده است!» ولی اتللو نمی‌رود پنهان شود، جاسوسی کند، بپاید؛ یک‌پارچه اعتماد است.
zohreh
آه که آن‌روز هنوز چه‌قدر کار داشت که بایستی انجام می‌داد!
zohreh
احساس حسادت او به‌شکلی بود که به‌محض جداشدن از زن مورد علاقه‌اش، خدا می‌داند چه افکار نادرست و کج‌اندیشانه‌ای دربارهٔ او و احتمال خیانتش به مغزش هجوم می‌آورد؛ ولی همین‌که آشفته و پریشان پیش او برمی‌گشت و به‌محض دیدن چهرهٔ خندان و بانشاط این زن، هر فکر بدی را دربارهٔ او از خود دور می‌کرد و بابت حسادتی که به‌خرج داده بود، خود را سرزنش می‌کرد.
zohreh
شکمش که سیر شد، احساس آرامش کرد.
zohreh
به خودش می‌گفت: «چه چشم‌انداز غم‌انگیزی، سکوت مرگ بر همه‌جا مستولی شده!»
zohreh
بدون این‌که کوچک‌ترین اهمیتی بدهد که کجا دارد می‌رود. چنان جسمآ و روحاً درمانده و خسته بود که اگر با بچه‌ای هم رودررو می‌شد، می‌توانست از او شکست بخورد.
zohreh
در دلش میل به انتقام و تلافی‌جویی نسبت به هیچ‌کس وجود نداشت
zohreh
در یک چشم‌به‌هم‌زدن برقی در مغزش درخشید، «مشعلی روشن شد و به همه‌چیز پی بردم».
zohreh
«چه‌طور است همه‌چیز را به همین حال رها کنم و برگردم؟ نه، تا صبح منتظر می‌مانم، مخصوصآ می‌مانم، مخصوصآ! وگرنه چرا آمدم این‌جا؟ تازه هیچ وسیله‌ای هم برای برگشتن ندارم؛ پس چه‌طور می‌توانم بروم؛ امان از این وضع مسخره.»
zohreh
دایماً می‌غرید: «احمقانه است، احمقانه است... چه وضع دل‌به‌هم‌زنی.»
zohreh
«امان از بازی طنزآمیز سرنوشت»
zohreh
نگرانی شدیدی همچون مهی غلیظ روحش را در خود گرفت، نگرانی‌ای ژرف و ترسناک! می‌کوشید فکر کند؛ ولی موفق نمی‌شد.
zohreh
«حقیقت چه فاجعه‌های وحشت‌آوری برای آدم‌ها تهیه می‌بیند!»
zohreh
«پروردگارا! اگر بدانید حرف‌زدن با او چه‌قدر برایم ضروری است و اکنون دچار چه نومیدی شدیدی هستم!»
zohreh
«همه‌چیز داشت فرومی‌ریخت؛ ولی فرشتهٔ نگهبانم نجاتم داد.»
zohreh
می‌دوم، پرواز می‌کنم. خسته‌تان کردم، این لطف شما را هرگز فراموش نمی‌کنم
zohreh
شما متوجه نیستید، شما نجاتم دادید
zohreh
«عجیب است، موقع آمدن به این‌جا، همه‌چیز به‌نظرم روشن و منطقی می‌رسید و حالا تبدیل شد به یک‌مشت یاوه‌گویی»
zohreh
هنگام ادای آخرین جمله، ناگهان متوجه شد یک مشت کلمات بی‌سروته سرهم کرده و به‌ویژه یاوه گفته است.
zohreh

حجم

۶۰۰٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۵۷۵ صفحه

حجم

۶۰۰٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۵۷۵ صفحه

قیمت:
۹۹,۰۰۰
۴۹,۵۰۰
۵۰%
تومان