بریدههایی از کتاب برادران کارامازوف (جلد اول)
۴٫۰
(۳۷۹)
اندوه گذشته بهوسیلهٔ راز بزرگ زندگی بشری، رفتهرفته به شادی ملایم و دلپذیری تبدیل میشود
Travis
بشر بهمحض اینکه معجزه را انکار کرد، خدا را هم انکار خواهد کرد، چون بشر بیشتر درپی معجزههاست تا خدا و از آنجا که انسان نمیتواند از معجزه چشم بپوشد، خودش معجزههای جدید اختراع میکند، معجزههایی اینبار ساخته و پرداختهٔ خودش و دربرابر معجزهٔ شارلاتانها، جادوگران مکار، حتی اگر صدبار یاغیتر، مرتدتر و خدا ناشناستر باشد، سر تعظیم فرود خواهد آورد.
Travis
عذابآورترین دغدغهٔ آدمها این است که هرچه زودتر کسی را بیابند و این موهبت آزادی را که همراه با خودشان به دنیا میآید، به او واگذارند. ولی فقط کسی میتواند این آزادی را دراختیار بگیرد که بتواند به وجدانشان آرامش ببخشد.
Travis
برای انسان که آزاد مانده، دغدغهای دایمیتر و دردناکتر از این وجود ندارد که هرچه زودتر پی ببرد چه کسی را باید بپرستد. ولی فرد درصدد است فقط کسی را بپرستد که چون و چراناپذیر است، چنان چون و چراناپذیر که همگی قبول میکنند بهاتفاق او را پرستش کنند. چون دغدغهٔ این موجودات قابل ترحم در این است که نهتنها آنچه را میتوانند بپرستند؛ بلکه آن چیز یا کسی را که همه به آن ایمان دارند و دربرابرش سر تعظیم فرود میآورند بیابند و این کار را مطلقاً «همه با هم» انجام میدهند.
Travis
در چشم ما ضعفا هم عزیزند. آنها فاسد و یاغیاند؛ ولی در نهایت آنها هستند که اطاعت میکنند، تحسینمان میکنند، ما را خدایانی میپندارند و در رأس خود قرار میدهند و از ما فرمان میبرند، بار آزادیای را که از آن میترسند بهدوش میکشند و حکمروایی آنهمه مردمان آزاد بر آنها، سرانجام به وحشتشان میاندازد.
Travis
«به آنها فقط نان بده و تقوا طلب کن» این شعاری است که روی پرچمهایی خواهند نوشت که علیه تو برمیافرازند و بهوسیلهٔ همان پرچم پرستشگاهت را ویران خواهند کرد. بهجای پرستشگاهت بنای دیگری بهپا خواهند کرد، بار دیگر برج وحشتناک بابل را برخواهند افراشت، هرچند این برج و آن بنا دوامی نخواهد آورد.
Travis
در وهلهٔ اول بچهها را حتی از نزدیک میتوان دوست داشت، حتی اگر کثیف یا زشت باشند (اگرچه، بچهها بهنظر من هرگز زشت نیستند). ثانیآ اگر دربارهٔ بزرگسالها حرف نمیزنم، به این دلیل است که آنها علاوهبراینکه منزجرکنندهاند، شایستهٔ دوستداشتن هم نیستند؛ تفاوتی که با بچهها دارند، این است که سیب را خوردهاند، مزهٔ آن را میدانند، با خوب و بد آشنا هستند و شبیه «خدایان» شدهاند. همواره هم به خوردن آن ادامه میدهند؛ ولی بچههای کوچک مزهٔ هیچچیز را نچشیدهاند و نسبت به هیچ کاری مقصر نیستند.
Travis
در بسیاری از آدمهای بیتجربه نسبت به عشق، نمایانشدن چهرهٔ فرد مورد علاقه بیشتر وقتها مانع از ادامهٔ عشق میشود؛ ولی در بشریت هم عشق فراوانی وجود دارد، کم و بیش شبیه عشق مسیح
Travis
من میخواهم بروم به اروپا، آلیوشا، مبدأ حرکتم هم اینجا خواهد بود. خوب میدانم که بهسوی گورستان میروم؛ ولی گرانقیمتترین گورستانها! در گذشتگان ارزشمندی در آن خفتهاند، هر سنگی که روی مزارشان گذاشتهاند، شاهدی است برای زندگی پرشور گذشتهشان، برای ایمانی استوار به انجام مأموریتشان، بهحقیقتشان، به مبارزهشان در راه دانش.
Travis
اگر از دیدگاه فساد بخواهید درنظر بگیرید، جوانهای آنجا با جوانهای ما فرقی ندارند. همهٔ جوانهای رذل در آنجا کفش ورنی میپوشند، درحالیکه جوانهای بیسروپای ما در گند و کثافت غوطه میخورند و هیچ ایرادی هم در این کار نمیبینند.
Travis
بیشتر وقتها آدمها، حتی بدکاران و جانیها، سادهلوحتر و صاف و سادهتر از آنچه هستند که ما تصور میکنیم، طبعاً من هم همینطور فکر میکنم.
You٦٨
هرگز به خودتان دروغ نگویید. کسی که دروغ میگوید و دروغهایش را هم باور میکند، دیگر هرگز نمیتواند حقیقت را دریابد، نه در خودش و نه در اطرافیانش، درنتیجه هم حرمت خودش را ازبین میبرد و هم حرمت دیگران را. وقتی کسی رعایت حرمت خودش و دیگران را نکند، دیگر کسی را دوست نخواهد داشت و در نبودن عشق، موقعی که میخواهد خود را سرگرم کند، به شهوت و گناه رو میآورد. آنوقت در فساد و تباهی، حالتی حیوانی پیدا میکند و همهٔ اینها از دروغ گفتن به خود و به دیگران ناشی میشود. کسی که حتی به خودش هم دروغ میگوید، اولین کسی است که به خودش توهین میکند. گاهیوقتها خیلی لذتبخش است که آدم به خودش توهین کند، اینطور نیست؟
Leo n
چون راز زندگی انسان فقط در زندهبودن نیست؛ بلکه باید انگیزهای هم برای زندگیکردن داشته باشد
Mina
ولی آیا امکان دارد که «تو» پیشبینی نکرده باشی که در پایان کار، زیر فشار وحشتناک آزادی انتخاب، تصویرت و حقیقتت را دور خواهد انداخت؟
muculus
آدمها چگونه میتوانند عادتهاشان را ترک کنند، این بندهٔ پایدربند که عادت کرده خودش نیازهایی را که ابداع کرده برآورده کند، کجا میتواند برود؟ در انزوایی که زندگی جمعی برایش فراهم کرده؟ و سرانجام به آنجا رسیده که به بهای کاهش شادیهایش، به لوازم مادیاش بیفزاید.
reyhaneh_ghaffari
آنکه شایسته است به چیزی که سزاوارش است میرسد، حال آنکه آدم نالایق، در باریکهٔ راه زندگیاش ناپدید میشود
reyhaneh_ghaffari
من نیازهای سطحی و بیهوده را دور میریزم، خواستهای مغرورانه و خودخواهم را رام میکنم، به اختیار کاملم درمیآورم و با کمک خداوند به آزادی روحم میرسم و از طریق این آزادی به شادی و نشاط معنوی.
نفیسه
یکی از «طرفداران این نظریه» را میشناختم که خودش تعریف میکرد، موقعی که به زندان افتاد و او را از کشیدن سیگار محروم کردند، از این محرومیت دچار چنان عذابی شد که حتی حاضر بود به «نظریه» خیانت کند به این شرط که به او سیگار بدهند. باری، چنین آدمی ادعا میکند من برای بشریت مبارزه میکنم. چه کاری از دستش برمیآید، حداکثر مبارزهای چشمگیر، وگرنه مدت زیادی دوام نخواهد آورد. هیچ جای تعجبی هم نیست اگر بهجای دستیافتن به آزادی، به بردگی کشانده شود و بهجای خدمتکردن در راه اتحاد و برادری انسانها، خودش برعکس طعمهٔ نفاق و پراکندگی شود،
نفیسه
ولی بههرحال، بهنظر او درافتادن با «مذهبیها» جزو حقوق مدنی هر مرد روشنبین و آزاداندیشی بهشمار میرفت.
muculus
عیب و نقصی دنیوی برای به بردگیکشاندن افراد... نوع بردگی جدیدی در آینده که جای زمیندارهای بزرگ را میگیرد...
نفیسه
حجم
۵۵۱٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۸
تعداد صفحهها
۵۱۹ صفحه
حجم
۵۵۱٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۸
تعداد صفحهها
۵۱۹ صفحه
قیمت:
۹۹,۰۰۰
۴۹,۵۰۰۵۰%
تومان