بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب برادران کارامازوف (جلد اول) | صفحه ۵۹ | طاقچه
تصویر جلد کتاب برادران کارامازوف (جلد اول)

بریده‌هایی از کتاب برادران کارامازوف (جلد اول)

امتیاز:
۴.۰از ۳۷۸ رأی
۴٫۰
(۳۷۸)
آن‌چه از دیدگاه عقل شرم‌آور است، برای دل زیبایی به‌شمار می‌آید، آیا زیبایی در طرز اندیشهٔ مردمان سدوم است؟ باور کن که زیبایی واقعاً در طرز فکر و رفتار اهالی سدوم است و همچنان است برای اکثریت مردم روی زمین.
zohreh
خداوند جز معما چیزی دربرابر انسان قرار نداده.
zohreh
چه اهمیتی دارد به حماقتی که مرتکب شده‌ام، همهٔ دنیا بخندند، ولی تو نخواهی خندید.
zohreh
هرچه سرزنده است، از شادی سرچشمه می‌گیرد؛ در مسیرش می‌کشاند همهٔ موجودات و همهٔ مردمان را به ما، در نهایت دردمندی، دوست ارزانی می‌کند و شهد خوشه‌های انگور و تاج‌های گل را. به حشره‌ها، شهوت را و به فرشتگان حضور خداوندی را
zohreh
شادی ابدی جان می‌بخشد روح آفرینندگی الهی را. به‌وسیلهٔ قدرت اسرارآمیز دگردیسی شعلهٔ زندگی را روشن نگه می‌دارد؛ همان شادی است که علف را می‌رویاند در بی‌نظمی ستاره را شکل می‌بخشد و در فضای بی‌کران رها می‌سازد از چشم اخترشناس پنهان می‌ماند و به آغوش طبیعت مهربان پناهش می‌دهد
zohreh
برای این‌که بتواند از فرومایگی روح انسان خود را بالا بکشد با مام باستانی‌مان، زمین اتحادی ابدی می‌بندد.
zohreh
الهه را در هیچ‌جا در معبدهای متروک، منتظرش نبودند هیچ تجلیلی به افتخار خدایان به‌عمل نمی‌آید میوه‌های دشت و خوشه‌های شیرین هیچ ضیافتی را شکوهمند و دلپذیر نمی‌کنند؛ فقط اجساد آدم‌هاست که دود از آن‌ها برمی‌خیزد روی قربانگاه‌های خون‌آلود. و به‌سوی که می‌افکند نگاه مالامال از اندوهش را سِرِس انسان را می‌بیند غرق در خواری و خفتی ژرف
zohreh
چرا در همهٔ پیچ‌وخم‌های روحم تشنه و گرسنهٔ تو هستم، حتی میان دنده‌هایم؟
zohreh
هیچ تجربه کرده‌ای، یا در خواب دیده‌ای وقتی آدم از کوهی توی پرتگاهی سقوط می‌کند چه حالی دارد؟ خیلی خوب؛ ولی حالا من سقوطم را در بیداری می‌بینم و ترسی هم ندارم، تو هم نترس. یعنی این‌که می‌ترسم، ولی برایم لذت‌بخش و شیرین است، یا درواقع نه‌تنها شیرین؛ بلکه سرمست‌کننده. به‌علاوه به درک، هیچ مهم نیست!
zohreh
فردا از آسمان‌ها دوباره روی زمین می‌افتم، چون فردا زندگی‌ام هم به‌پایان می‌رسد و هم آغاز می‌شود.
zohreh
عاشق‌شدن معنی‌اش دوست‌داشتن نیست. آدم می‌تواند عاشق کسی شود و درعین‌حال از او متنفر باشد.
zohreh
هیچ‌گاه نسبت به او ابراز تحقیر یا انزجار نمی‌کرد؛ برعکس، محبتی دایمی و دلبستگی‌ای مطلقاً طبیعی و صمیمانه نسبت به او اعمال می‌کرد که هرگز سزاوارش نبود.
zohreh
دوست، ای دوست، در خفت و خواری، هنوز هم در خفت و خواری. انسان در این دنیا باید بسیار رنج بکشد، این‌همه شوربختی‌ها از پا درش می‌آورد!
zohreh
هیچ نمی‌دانم آیا دارم به‌سوی گندیدگی و شرمساری می‌روم یا به‌طرف شادمانی و روشنایی. بدبختی همین است، چون در دنیا همه‌چیز معماست!
zohreh
آدمی سرسپرده و استوار که هیچ وجه تشابهی با خودش نداشته باشد؛ یعنی فاسد و عیاش نباشد، با دیدن خلاف‌کاری‌ها و پی‌بردن به رازهایش، از روی وفاداری همه‌چیز را نادیده بگیرد، از در مخالفت با او درنیاید، به‌ویژه سرزنش و تهدیدش نکند، چه برای مکافات‌های این دنیا و چه آن دنیا و در صورت نیاز، به دفاع و پشتیبانی از او بپردازد. دفاع دربرابر کی؟ دربرابر هرکسی، چه آشنا و چه ناشناس که برایش خطرناک باشد.
zohreh
«آبروریزی‌هایی را که سزاوارش نبوده‌ای با شکیبایی و شادمانه تحمل کن، آشفته نشو، تا از کسی که آبرویت را می‌ریزد متنفر نشوی.»
zohreh
آدم ناآرام و حسودی بود. بااینکه خودش از این صفاتش خبر داشت، می‌کوشید آن‌ها را تا حد مبالغه‌آمیزی در ادعاهایش بروز دهد و مطمئن بود میان هم‌طرازهای خودش نقش خاصی به‌عهده دارد؛ ولی آلیوشا که خیلی به او وابسته بود، از اینکه می‌دید دوستش راکیتین بی‌آن‌که خودش بداند آدم نادرستی است، رنج می‌برد.
zohreh
بشر می‌تواند زندگی پرهیزکارانه‌ای را بگذراند، بی‌آن‌که واقعاً به فناناپذیری روح معتقد باشد. می‌تواند آن را در عشق به آزادی، در برادری و برابری بیابد...
zohreh
«اگر روح جاودانی نباشد، پس تقوایی هم وجود نخواهد داشت و انجام هر کاری مجاز است.»
zohreh
ــ ولی میشا، ایوان آدم باشهامتی است. ازنظر روحی گرفتاری دارد. پرسش بزرگی در ذهنش است که هنوز پاسخی برای آن نیافته است. او از آن کسانی است که نیاز به میلیون‌ها پول ندارد؛ بلکه راه‌حل معمای ناگشوده‌اش را می‌جوید.
zohreh

حجم

۵۵۱٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۸

تعداد صفحه‌ها

۵۱۹ صفحه

حجم

۵۵۱٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۸

تعداد صفحه‌ها

۵۱۹ صفحه

قیمت:
۹۹,۰۰۰
۴۹,۵۰۰
۵۰%
تومان