بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب آرمان شهری برای واقع‌گراها و چگونه به آن برسیم | صفحه ۳ | طاقچه
تصویر جلد کتاب آرمان شهری برای واقع‌گراها و چگونه به آن برسیم

بریده‌هایی از کتاب آرمان شهری برای واقع‌گراها و چگونه به آن برسیم

۲٫۸
(۲۰)
«رضایت ناخالص ملی» را پیشنهاد کرد،
علی۱۳۵۷
اینجا در سرزمین فراوانی، به انتهای یک سفر طولانی و تاریخی رسیده‌ایم
علی۱۳۵۷
«از منظر معیار تولید ناخالص داخلی، بدترین خانواده‌های آمریکا آن‌هایی هستند که واقعاً مثل خانواده عمل می‌کنند – غذای خودشان را می‌پزند، پس از شام قدم می‌زنند و به‌جای اینکه تربیت کودکشان را به فرهنگ تجارت‌زده بسپارند، با او حرف می‌زنند.»
علی۱۳۵۷
«این‌ها برادران و خواهران ما هستند. وقتی آن‌ها آسیب می‌بینند، ما هم به‌عنوان جامعه آسیب می‌بینیم. همهٔ ما به هم متصلیم.»
علی۱۳۵۷
اما یک چیز حتمی است: بدون حضور تمامی این رویابین‌ها در طول این سال‌ها، هنوز هم همان مردم فقیر، گرسنه، کثیف، وحشت‌زده، نادان، مریض و زشت می‌ماندیم. بدون آرمان‌شهر، گم می‌شدیم. نه اینکه شرایط حال حاضر بد است؛ کاملاً برعکس. اما اگر امیدی برای بهبود نداشته باشیم، همه‌چیز دلسردکننده می‌شود. برتراند راسل، فیلسوف انگلیسی، نوشته «انسان برای کسب رضایت، نه‌تنها به لذت بردن از این و آن چیز، بلکه به امید و مشارکت و تغییر نیاز دارد». او در جای دیگری ادامه می‌دهد: «ما نباید به دنبال یک آرمان‌شهر کامل و پایان‌یافته باشیم، بلکه باید دنیایی را بخواهیم که تخیل و امید در آن زنده بماند.»
علی۱۳۵۷
متعصبین آرمان‌گرا می‌خواهند به‌زور و از طریق تئوکراسی یا برنامه‌های پنج‌ساله‌شان به ما بخورانند – آن‌ها صرفاً افراد واقعی را در حد رویاهای پرشور و شعف تنزل می‌دهند
علی۱۳۵۷
«ارزش، فراتر از ابزارها قرار می‌گیرد و خوب بودن را به مفید بودن ترجیح می‌دهد
علی۱۳۵۷
از این منظر، این نارضایتی موجب دلگرمی من است، زیرا نارضایتی متضاد با بی‌تفاوتی است. نوستالژی گسترده و افسوس خوردن برای گذشته‌ای که هرگز حقیقت نداشته، نشان می‌دهد که هنوز آرمان‌هایی داریم، حتی اگر آن‌ها را زنده‌به‌گور کرده باشیم. پیشرفت حقیقی با چیزی آغاز می‌شود که هیچ اقتصاد دانش‌بنیانی قادر به تولید آن نیست: «درک معنای یک زندگی خوب». باید کارهایی را انجام دهیم که متفکران بزرگی همچون جان استوارت میل، برتراند راسل و جان مینارد کِینز، ۱۰۰ سال پیش به حمایت از آن‌ها پرداختند: «ارزش، فراتر از ابزارها قرار می‌گیرد و خوب بودن را به مفید بودن ترجیح می‌دهد».
علی۱۳۵۷
در دههٔ ۵۰، تنها ۱۲ درصد از نوجوانان با جملهٔ «من یک شخص خاص هستم» موافق بودند. امروز ۸۰ درصد افراد این‌گونه هستند، درحالی‌که در اصل بیش از پیش به یکدیگر شبیه می‌شویم. همهٔ ما همان کتاب‌های پرفروش را می‌خوانیم، همان فیلم‌های پرفروش را می‌بینیم و با همان کتانی‌ها ورزش می‌کنیم. جایی که
علی۱۳۵۷
جای تعجب ندارد که خودشیفتگی، دریایی از ابهام را پنهان کند. همچنین توئنج متوجه شده که همهٔ ما در طول دهه‌های گذشته وحشت‌زده‌تر از قبل شده‌ایم. او با مقایسهٔ ۲۶۹ مطالعه که بین سال‌های ۱۹۵۲ تا ۱۹۹۳ انجام شده‌اند، نتیجه گرفت که یک کودک معمولی آمریکای شمالی در اوایل دههٔ ۱۹۹۰، مضطرب‌تر از بیماران روانی اوایل دههٔ ۱۹۵۰ بوده است. بنا به گفتهٔ سازمان جهانی بهداشت، حتی افسردگی به بزرگ‌ترین مشکل سلامتی در میان نوجوانان تبدیل شده و تا سال ۲۰۳۰، به‌عنوان دلیل شمارهٔ یک بیماری در سرتاسر جهان شناخته خواهد شد.
علی۱۳۵۷
ما را در دنیای بزرگی از فرصت‌های نامحدود رها می‌کنند، تعداد بیشتری از ما خرد می‌شوند و می‌سوزند. معلوم می‌شود که دنیا بی‌رحم و سرشار از رقابت و بیکاری است. این دنیا دیزنی‌لند نیست که بتوانید با دیدن ستارهٔ دنباله‌دار آرزو کنید و تمامی رویاهایتان محقق شوند، بلکه یک مسابقه است و اگر نتوانید حدنصاب لازم را کسب کنید، صرفاً می‌توانید خودتان را مورد شماتت قرار دهید.
علی۱۳۵۷
ر تمام مدت، بازار و علائق تجاری از حکم‌رانی آزادانه لذت می‌برند. صنعت غذا، آشغال‌های ارزان‌قیمتی که با نمک، شکر و چربی پر شده‌اند را به ما می‌دهد و ما را در مسیری قرار می‌دهد که خیلی سریع به پزشک و متخصص تغذیه ختم می‌شود. تکنولوژی‌های پیشرفته، مشاغل بیشتری را از بین می‌برند و ما را مجدداً نزد مربی کاریابی می‌فرستند. و صنعت تبلیغات تشویقمان می‌کند تا پولی که نداریم را صرف آشغال‌هایی که نیاز نداریم بکنیم تا بتوانیم افرادی که نمی‌توانیم تحملشان کنیم را تحت تاثیر قرار دهیم. پس از این کار می‌توانیم سراغ شانهٔ روانشناسمان برویم تا بر روی آن گریه کنیم. این همان ویران‌شهری است که در آن زندگی می‌کنیم.
علی۱۳۵۷
صنعت تبلیغات تشویقمان می‌کند تا پولی که نداریم را صرف آشغال‌هایی که نیاز نداریم بکنیم تا بتوانیم افرادی که نمی‌توانیم تحملشان کنیم را تحت تاثیر قرار دهیم. پس از این کار می‌توانیم سراغ شانهٔ روانشناسمان برویم تا بر روی آن گریه کنیم.
علی۱۳۵۷
تنها چیزی که برای دولت باقی مانده، وصله‌پینه کردن زندگی حال حاضر است. اگر مسیر اطاعت را پی نگیرید و یک شهروندِ راضی نباشید، قدرت‌ها با رضایت آمادهٔ نواختن تازیانه هستند تا سربه‌راه شوید. ابزارهای منتخب آن‌ها؟ کنترل، نظارت و سرکوب. در این میان دولتی که خواهان رفاه مردم است، بیش از پیش تمرکز خود را از علل نارضایتی به سمت نشانه‌های آن می‌برد. وقتی مریض می‌شویم پیش دکتر، وقتی ناراحتیم پیش روانشناس، وقتی اضافه‌وزن داریم پیش متخصص تغذیه، وقتی متهمیم به زندان و وقتی بیکاریم نزد مربی کاریابی می‌رویم. تمامی این خدمات هزینهٔ زیادی را برای ما به همراه دارند، اما بازده چندانی ندارند. در آمریکا و جایی که هزینهٔ خدمات درمانی بالاترین قیمت کل سیاره را دارد، امید به زندگی برای بسیاری از افراد روند نزولی یافته است
علی۱۳۵۷
کمااینکه بیمارستان‌ها، مدارس و شبکه‌های تلویزیونمان نیز چنین شرایطی را دارند. آنچه اهمیت دارد، دستیابی به اهداف است. چه این هدف رشد اقتصادی باشد و چه درصد مخاطب و میزان مقالات منتشره؛ در روندی آرام اما حتمی، کیفیت در حال جایگزین شدن با کمیت است. و هدایت تمامی این اهداف، نیرویی است که گاهی اوقات «لیبرالیسم» نامیده می‌شود. یک ایدئولوژی که توخالی شده است. هم‌اکنون آنچه اهمیت دارد این است که «خودتان باشید» و «کار خودتان را انجام دهید». شاید آزادی بالاترین آرمان ما باشد، اما برای ما یک آزادی توخالی شکل گرفته است. واهمهٔ ما از هرگونه اخلاق‌گرایی، باعث شده که اخلاق به یک تابو در مباحثات عمومی بدل شود. درهرحال عرصهٔ عمومی باید «خنثی» باشد – اما هیچ‌گاه تا این حد آقابالاسری و پدرمآب نبوده است
علی۱۳۵۷
بله، تاریخ پر از فرم‌های ترسناکی از آرمان‌گرایی است؛ فاشیسم، کمونیسم، نازیسم! همان‌طور که هر دینی، فرقه‌های متعصب خاصی را به وجود آورده است. اما اگر یک رادیکال مذهبی خشونت بروز دهد، آیا می‌توانیم به‌صورت خودکار کل آن دین را خط بزنیم؟ بنابراین چرا باید آرمان‌گرایی را خط بزنیم؟ آیا باید به همین سادگی رویای یک دنیای بهتر را به‌کل کنار بگذاریم؟
علی۱۳۵۷
«پیشرفت انسانی یک افسانه است». بااین‌حال، خودمان توانستیم بهشت قرون وسطایی‌ها را بسازیم.
علی۱۳۵۷
درهرحال هر فرهنگی نسخهٔ خودش از سرزمین فراوانی را می‌پروراند. امیال ساده، آرمان‌شهرهای ساده‌ای را می‌سازند. اگر گرسنه باشید، رویای یک ضیافت باشکوه را می‌پرورانید. اگر سردتان باشد، یک آتش گرم را رویاپردازی می‌کنید. اگر با ضعف‌های ناشی از پیری مواجه شوید، جوانی جاویدان را در ذهنتان می‌سازید. تمامی این امیال در قالب آرمان‌شهرهای قدیمی مشاهده می‌شوند، چون در آن زمان زندگی زشت، خشن و کوتاه بود. تله‌سیدیس، شاعر یونانیِ ۵ قرن قبل از میلاد، «زمینی که هیچ‌چیز ترسناک و هیچ بیماری تولید نکند» را رویاپردازی کرده بود. شرایطی که هرچه بدان نیاز داریم، در دسترسمان قرار داشته باشد.
علی۱۳۵۷
یک بهشت بی‌روح به‌عبارت‌دیگر، باید ورود به سرزمین فراوانی را خوش‌آمد بگوییم. به زندگی خوب. به عشرتگاهی که تقریباً همه ثروتمند، امن و سالم هستند. جایی که تنها فقدان یک چیز احساس می‌شود: دلیلی برای برخاستن صبحگاهی از رختخواب. چون به‌هرحال وقتی در بهشت هستید، دیگر جای پیشرفت آن‌چنانی نیست. در سال ۱۹۸۹، فرانسیس فوکویاما، فیلسوف آمریکایی، اشاره کرد: به عصری رسیده‌ایم که در آن، زندگی به «محاسبات اقتصادی»، حل مداوم مشکلات فنی، نگرانی‌های زیست‌محیطی و برآورده‌سازی تقاضاهای پیچیدهٔ مصرف‌کنندگان تنزل یافته است.
علی۱۳۵۷
در سال ۱۹۶۲، ۴۱ درصد از کودکان به مدرسه نمی‌رفتند، درحالی‌که امروز زیر ۱۰ درصد این‌گونه هستند. در اکثر کشورها، متوسط ضریب هوشی در هر ۱۰ سال، بین ۳ تا ۵ شماره بالاتر می‌رود که این موضوع عمدتاً به خاطر تحصیلات و تغذیهٔ بهتر است. شاید این موضوع بتواند دلیلی برای افزایش تمدنمان باشد، زیرا در طول دههٔ گذشته بیشترین میزان صلح و آرامش را در تاریخ دنیا داشتیم. بر اساس گفته‌های انستیتوی تحقیقات صلح در اسلو، تعداد قربانیان جنگی ۹۰ درصد نسبت به سال ۱۹۴۶ افت کرده است. نرخ وقوع قتل، دزدی و سایر فرم‌های جرم و جنایت نیز در حال کاهش‌اند.
علی۱۳۵۷

حجم

۵۹۷٫۹ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۲۱۴ صفحه

حجم

۵۹۷٫۹ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۲۱۴ صفحه

قیمت:
۴۹,۰۰۰
۱۴,۷۰۰
۷۰%
تومان