بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب زن زیادی | صفحه ۷ | طاقچه
تصویر جلد کتاب زن زیادی

بریده‌هایی از کتاب زن زیادی

نویسنده:جلال آل احمد
انتشارات:انتشارات نگاه
امتیاز:
۳.۹از ۹۴۵ رأی
۳٫۹
(۹۴۵)
این نشانه‌ها و انگ‌ها همیشه برای او حاکی از چیزی خالی از انسانیت بود. و آن‌ها را کوششی برای پست کردن آدم‌ها می‌دانست. نقاط مشترکی که همه‌ی اسب‌های فلان گردان سوار دارند. یا شباهتی که میان پرتقال‌های درون یک جعبه است، به نظر او خیلی بیش‌تر از نقاط مشترکی بود که همه‌ی آدم‌های مثلاً دیپلمه دارند. یا مثلاً همه‌ی سرهنگ‌ها دارند. به نظر او پست کردن آدم‌ها و تحقیر آن‌ها بود که به آن‌ها دیپلم بدهند؛ یا نشان روی دوش‌شان بکوبند؛ یا سجل «صادره از بخش ۴ مشهد» به دست‌شان بدهند! و به همین سادگی از دیگران ممتازشان کنند. اصلاً به عقیده‌ی او وجه امتیاز آدم‌ها را از یک دیگر نمی‌شد از درون‌شان، از قوای ذهنی‌شان بیرون کشید و مثل خرمهره روی پیشانی‌شان آویزان کرد یا مثل نشان روی دوش‌شان کوبید.
کاربر ۶۳۷۹۶۱۶
اگر چاره از غلام بودن نیست، غلام آن کس باش که این حرف‌ها و این کلمات و این قلم را آفرید. ۱۸. نه غلام آن کس که تو بیاضی را به این ابزار سواد کنی و او بخرد.
Kosar Sobhani
و اگر نه این همت داری، هان! از خار و خسک بیاموز که با همه‌ی ناهنجاری این را شاید که اجاق مردمان گرم کند.
Kosar Sobhani
هرچه حکمت این جهان افزون‌تر غم آن بیش‌تر
Kosar Sobhani
نیز منسوب به برنابای صدیق و همین خود مؤید مدعایی است که به زودی خواهد آمد. الغرض، عدد این رسایل چه سیزده باشد چه چهارده، درمیان آن‌ها هرگز ذکری از رساله‌ای که اکنون مورد بحث است نیست. اما را قم این سطور که مختصر غوری در اسفار عهدین داشته، به راهنمایی یک دوست کشیش نسطوری (که به‌الزام مشغله‌ی خویش و به مصداق کل ما تشتهی البطون تشتغل‌الفکر و
لیوبی1
رساله‌ای به عبرانیان نیز هست منسوب به پولوس رسول و نیز منسوب به برنابای صدیق و همین خود مؤید مدعایی است که به زودی خواهد آمد. الغرض، عدد این رسایل چه سیزده باشد چه چهارده، درمیان آن‌ها هرگز ذکری از رساله‌ای که اکنون مورد بحث است نیست. اما را قم این سطور که مختصر غوری در اسفار عهدین داشته، به راهنمایی یک دوست کشیش نسطوری (که به‌الزام مشغله‌ی خویش
لیوبی1
و نیز منسوب به برنابای صدیق و همین خود مؤید مدعایی است که به زودی خواهد آمد. الغرض، عدد این رسایل چه سیزده باشد چه چهارده، درمیان آن‌ها هرگز ذکری از رساله‌ای که اکنون مورد بحث است نیست. اما را قم این سطور که مختصر غوری در اسفار عهدین داشته، به راهنمایی
لیوبی1
و نیز منسوب به برنابای صدیق و همین خود مؤید مدعایی است که به زودی خواهد آمد. الغرض، عدد این رسایل چه سیزده باشد چه چهارده، درمیان آن‌ها هرگز ذکری از رساله‌ای که اکنون مورد بحث است نیست. اما را قم این سطور که مختصر غوری در اسفار عهدین داشته، به راهنمایی یک دوست کشیش نسطوری (که به‌الزام مشغله‌ی خویش و به مصداق کل ما تشتهی البطون تشتغل‌الفکر
لیوبی1
هرگز ذکری از رساله‌ای که اکنون مورد بحث است نیست. اما را قم این سطور که مختصر غوری در اسفار عهدین داشته، به راهنمایی یک دوست کشیش نسطوری (که به‌الزام مشغله‌ی خویش و به مصداق کل ما تشتهی البطون تشتغل‌الفکر و
لیوبی1
این رسایل چه سیزده باشد چه چهارده، درمیان آن‌ها هرگز ذکری از رساله‌ای که اکنون مورد بحث است نیست. اما را قم این سطور که مختصر غوری در اسفار عهدین داشته، به راهنمایی یک دوست کشیش نسطوری (که به‌الزام مشغله‌ی خویش و به مصداق کل ما تشتهی البطون تشتغل‌الفکر و المتون،
لیوبی1
را قم این سطور که مختصر غوری در اسفار عهدین داشته، به راهنمایی یک دوست کشیش نسطوری (که به‌الزام مشغله‌ی خویش و به مصداق کل ما تشتهی البطون تشتغل‌الفکر و المتون، سخت در اسفار عهدین مستغرق است) و نیز به سابقه‌ی اشاراتی که در ضمن مطالعات خود یافت، اخیرا
لیوبی1
دکتر تبسم‌کنان برخاست و او را روی تخت نشاند و زانوهایش را آویزان نگه داشت و با چکش دو سه بار روی کنده‌ی زانویش زد که زانویش پرید و بعد فشار خونش را اندازه گرفت و بعد سینه و قلبش را با گوشی معاینه کرد و همه‌ی این کارها را با عجله. و بعد رفت پشت میز نشست و شروع کرد به نسخه نوشتن. و معلم نقاشی یادش به روز پیش افتاد که آفتابه‌شان را برده بود بدهد لحیم کنند. پیرمرد آهن‌ساز درست همین طور و با همین عجله آفتابه را وارسی کرده بود.
Zeinab
من مگر چرا آمدم رشته‌ی تخصصی‌ام را ول کردم و معلم نقاشی شدم؟ بله؟ برای این که پنج سال یا هفت سال یک مطلب معین را به مغز کره‌خرهای مردم فرو کردن، بحث و مطالعه را برای ابد رها کردن، و حتی برای تدریس احتیاجی به مطالعه و تعمق نداشتن، و همان تنها اره و تیشه‌ای را که توی دانشسرا به دستمان داده‌اند روی مغز هر بچه‌ای به کار انداختن، این یا آدم را دیوانه می‌کند یا احمق. اگر آدم حسابی باشد یا تدریس را ول می‌کند یا دیوانه می‌شود و اگر حسابی نباشد کودن می‌شود. احمق می‌شود. من که به این نتیجه رسیده‌ام.
Zeinab
۳۱. زینهار به کلام، تخم کین مپاش بلکه بذر محبت. ۳۲. زیرا کیست که مار پرورد و از زهرش در امان ماند و کیست که تاکستان غرس کند واز انگور بی‌بهره باشد؟ ۳۳. قرن‌ها چنین باد و ابدالآباد.۳۴.
Zeinab
اما زنهار کسی از شما خود را نفریبد به این کلمات که می‌نویسد و بدین طومارها که دارد. ۱۱. و گوید که هرچه طومار بلندتر حکمت افزون‌تر. ۱۲. چراکه هرچه حکمت این جهان افزون‌تر غم آن بیش‌تر. ۱۳. و بدان که ملکوت آسمان در کلمه نیست، بلکه در محبت. ۱۴. در کتاب نیست، بلکه دردل‌ها. ۱۵. در طومار نیست، بلکه در ناله‌ی مرغان. ۱۶. بنگر تا کلام را برآن لوح نویسی که خلود دارد. ۱۷. چه اگر بر سنگ خاره نویسی هم ضایع شود. ۱۸. بلکه برالواح دل که نه از سنگ است، بلکه از گوشت و خون. ۱۹. و نه به مرکب الوان، بلکه به مرکب روح که بی‌رنگ است
Zeinab
«بگذار چند صباح به زندان بیفتد. خودش آدم خواهد شد.»
SaNaZ
در تمام این شهر شاید بیست تا کلوپ ورزش بیش‌تر نباشد، اما چند تا مطب هست؟
SaNaZ
در مملکت آدم‌های مفنگی، یکی دکترها کار و بارشان خوب است؛ یکی هم مرده شورها.
SaNaZ
به عقیده‌ی او وجه امتیاز آدم‌ها را از یک دیگر نمی‌شد از درون‌شان، از قوای ذهنی‌شان بیرون کشید و مثل خرمهره روی پیشانی‌شان آویزان کرد یا مثل نشان روی دوش‌شان کوبید.
SaNaZ
من با این‌ها هم کاری ندارم. این دله دزدی‌ها به این زودی ازین خراب شده ریشه کن نمی‌شود. اصلاً لازم نیست فکرش را هم بکنیم. فکر این را باید کرد که کار این همه مریض به کجا می‌کشد؟ من هروقت به دکتر مراجعه کردم از جنجال اتاق‌های انتظار وحشت کردم. این همه مریض! آن هم در تهران! آن هم میان آدم‌هایی که به هر صورت بر دیگران رجحانی داشته‌اند که توانسته‌اند خودشان را به دکتر برسانند. فکرش هم اذیت کننده است...
marziye

حجم

۱۱۳٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۴

تعداد صفحه‌ها

۱۶۰ صفحه

حجم

۱۱۳٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۴

تعداد صفحه‌ها

۱۶۰ صفحه

قیمت:
۵۶,۰۰۰
۳۹,۲۰۰
۳۰%
تومان