بریدههایی از کتاب اوضاع خیلی خراب است
۳٫۶
(۴۲۱)
چرا چیزهایی را که میدانیم باید انجامشان بدهیم، انجام نمیدهیم؟
جوابْ ساده است: چون حساش را نداریم.
هر مشکلی در خویشتنداری، ناشی از مشکل در اطلاعات یا نظم یا منطق نیست، بلکه بیشتر اوقات احساسیست. ناخویشتنداریْ مشکلی احساسیست. تنبلیْ مشکلی احساسیست. عقبانداختنِ کارها مشکلی احساسیست. کمبازدهی مشکلی احساسیست. تصمیماتِ نسنجیده مشکلی احساسیست.
این افتضاح است! چون سروکلهزدن با مشکلات احساسی خیلی سختتر از مشکلات منطقیست.
Eli
تقریباً همیشه یک پیشفرضِ ضمنی وجود داشته است: اینکه احساساتِ ما دلیلِ همهٔ مشکلاتمان هستند و عقلمان باید وارد عمل شود تا این آشفتگی را سامان دهد. این خطِ فکری به سقراط برمیگردد. او میگوید ریشهٔ همهٔ فضیلتها عقل است.
Eli
برای ایجاد و حفظ امید به سه چیز نیاز داریم: احساس کنترل، اعتقاد به ارزش هر چیزی، و جامعه.
"کنترل" یعنی احساس کنیم مهار زندگیمان را در دست داریم، یعنی در تقدیر خود نقش داریم. "ارزش" یعنی چیزی را بیابیم که بهقدری برایمان اهمیت داشته باشد که در راستای رسیدن به آن کار کنیم، چیزی بهتر، چیزیکه ارزش تلاشکردن داشته باشد. "جامعه" هم یعنی ما بخشی از گروهی هستیم که برای چیزهای مشترکی ارزش قائل هستند و برای دستیابی به چیزهای مشترکی تلاش میکنند. بدون وجود جامعه، احساس انزوا میکنیم و ارزشهامان بیمعنی میشوند. بدون ارزشها دیگر هیچچیزی ارزشِ دنبالکردن ندارد. بدون کنترل، حس میکنیم دیگر قدرتی برای دنبالکردنِ چیزی نداریم. اگر یکی از این سه را از دست بدهید، آن دو موردِ دیگر را هم از دست دادهاید. اگر یکی از آنها را از دست بدهید، انگار امید را از دست دادهاید.
Eli
این شما هستید که اهمیت میدهید.
شما اهمیت میدهید و به همین دلیل عاجزانه خود را قانع میکنید که چون اهمیت میدهید، پس حتماً پشت تمام چیزها دلیلِ کیهانیِ بزرگی نهفته.
اهمیت میدهید، چون برای اجتناب از حقیقتِ ناخوشایند، برای اجتناب از غیرقابلفهمبودنِ هستی و برای اجتناب از لهشدن زیر بار سنگین پوچیِ مادیِ خود نیاز دارید آن اهمیت را حس کنید. شما هم مثل من و مثل همه آن احساسِ خیالیِ مهمبودن را به جهان اطرافتان منتقل میکنید، چراکه این کار به شما امید میدهد.
Eli
اگر توی فروشگاه استارباکس کار میکردم، به جای نوشتنِ اسم مردم روی فنجان قهوهشان، جملات زیر را مینوشتم:
«شما و تمام کسانی که دوستشان دارید، روزی خواهید مُرد. تنها بخش کوچکی از چیزهایی که گفتهاید یا کارهایی که انجام دادهاید برای تعداد کمی از مردم اهمیت خواهند داشت، آنهم صرفاً برای یک مدت کوتاه. این حقیقتِ ناخوشایندِ زندگیست. تمام مسائلی که به آنها فکر میکنید یا کارهایی که انجام میدهید، تنها گریزِ استادانهای از این حقیقتاند. ما غبارهای کیهانیِ بیاهمیتی هستیم که در یک نقطهٔ آبی پرسه میزنیم و به هم برخورد میکنیم. عظمتی برای خودمان تجسم میکنیم و اهدافی برای خودمان میسازیم. اما راستش را بخواهید، ما هیچ نیستیم.
پس از قهوهٔ لعنتیتان لذت ببرید!»
Eli
از دیدِ نیچه عشق به سرنوشت یعنی تمام زندگی و تجربهها را بیقیدوشرط بپذیرید: تمام فرازونشیبها، معناها و پوچیها. یعنی عاشقِ رنجتان باشید و آنرا بپذیرید. یعنی به جدایی میان خواستهها و حقیقت پایان دهید، نه از راه تلاش برای تحقق خواستهها بلکه از طریق پذیرش حقیقت. یعنی در یک کلام: برای هیچچیزی امید نداشته باشید. فقط برای "آنچه هست" امید داشته باشید. چرا؟ چون امید درنهایت پوچ و توخالیست. هر چیزی که ذهن شما بتواند تجسم کند از بنیانْ معیوب و محدود است و ازاینرو، اگر ستایش شود، زیانبار خواهد بود. امیدی به خوشبختیِ بیشتر نداشته باشید. امیدی به عذابِ کمتر نداشته باشید. امیدی به بهبودِ شخصیتِ خود نداشته باشید. امیدی به ازبینبردنِ ایرادهاتان نداشته باشید.
mehdi pashazade
هرگز نمیتوانید از شرّ رنج خلاص شوید. رنجْ عنصر ثابت جهانیست. بنابراین تلاش برای دوری از رنج و محافظتِ افراد در برابر تمام آسیبها تنها ممکن است نتیجهٔ معکوس داشته باشد. تلاش برای حذفکردنِ رنجْ به جای اینکه اندوهتان را تسکین دهد، حساسیتتان را بالا میبَرَد. باعث میشود در هر گوشهای یک شبح، در هر قدرتی استبداد و سرکوبگری، و پشت هر آغوشی نفرت و فریب ببینید.
mehdi pashazade
جهان روی یک مسئله میچرخد: احساسات. دلیلش این است که مردم پولشان را خرج چیزی میکنند که احساس خوبی به آنها بدهد، و جاییکه پول در جریان باشد، قدرت هم در جریان است. پس هرچه بیشتر تواناییِ اثرگذاری بر احساساتِ آدمها را داشته باشید، پول و قدرتِ بیشتری به دست خواهید آورد.
mehdi pashazade
آزادیِ حقیقی
تنها شکل واقعی و اخلاقیِ آزادیْ از طریق خودمحدودسازی است. آزادیْ اختیار انتخاب خواستههاتان در زندگی نیست، بلکه انتخاب چیزهاییست که حاضرید در زندگی رهاشان کنید. این نهتنها آزادیِ حقیقی، بلکه تنها نوع آزادیست. سرگرمیها میآیند و میروند. لذت هرگز ماندگار نیست. تنوع معنای خود را از دست خواهد داد. اما شما همیشه میتوانید تصمیم بگیرید که حاضرید چه چیزی را فدا کنید.
mehdi pashazade
اما استبداد عصر جدید با محرومکردن مردم از سرگرمیها و تعهدات به وجود نمیآید؛ استبداد امروزی با ایجاد سِیلی از سرگرمیها، اطلاعات مزخرف و سردرگمیهای پوچ صورت میگیرد تا مردم نتوانند تعهداتِ هوشمندانه بدهند. این پیشبینیِ برنایز است که تحقق یافته، فقط چند نسل دیرتر از آنچه او انتظار داشت. وسعت و قدرتِ اینترنت لازم بود تا تصورِ او از کمپینهای جهانیِ تبلیغاتی و هدایت آهستهٔ خواستهها و آرزوهای انبوه مردم توسط دولتها و شرکتهای بزرگ به واقعیت تبدیل شود.
mehdi pashazade
توهم، اعتیاد و وسواس، همهٔ اینها تلاشهای بیاختیار و از سرِ ناچاریِ ذهن برای خلقِ امیدند:
mehdi pashazade
«شما و تمام کسانی که دوستشان دارید، روزی خواهید مُرد. تنها بخش کوچکی از چیزهایی که گفتهاید یا کارهایی که انجام دادهاید برای تعداد کمی از مردم اهمیت خواهند داشت، آنهم صرفاً برای یک مدت کوتاه. این حقیقتِ ناخوشایندِ زندگیست. تمام مسائلی که به آنها فکر میکنید یا کارهایی که انجام میدهید، تنها گریزِ استادانهای از این حقیقتاند. ما غبارهای کیهانیِ بیاهمیتی هستیم که در یک نقطهٔ آبی پرسه میزنیم و به هم برخورد میکنیم. عظمتی برای خودمان تجسم میکنیم و اهدافی برای خودمان میسازیم. اما راستش را بخواهید، ما هیچ نیستیم.
mehdi pashazade
مشکلاتی که از پیش حل شدهاند برای امید اهمیتی ندارند. فقط مشکلاتی که هنوز نیازمند حلشدن هستند برای امید مهماند؛ چون هر چقدر جهان بهتر شود، ما هم چیزهای بیشتری برای ازدستدادن داریم و هر چقدر چیزهای بیشتری برای ازدستدادن داشته باشیم، احساس میکنیم چیزهای کمتری برای امیدبستن به آنها داریم.
کاربر ۱۵۵۹۶۴۹
تواناییِ فراخواندن امید؛ آنهم در جاییکه ذرهای امید وجود ندارد، مثل برافروختنِ کبریتی برای روشنکردنِ دنیایی تاریک. یعنی نشاندادنِ احتمالِ وجودِ جهانی بهتر؛ نه آن جهانِ بهتری که میخواهیم وجود داشته باشد، بلکه آن جهانِ بهتری که اصلاً نمیدانستیم ممکن است وجود داشته باشد.
کاربر ۱۳۸۶۹۳۷
ما در دوران جالبی زندگی میکنیم، چراکه از لحاظ مادی، همهچیز قطعاً از همیشه بهتر است؛ بااینحال به نظر میرسد درگیرِ این فکر شدهایم که جهانْ کاسهتوالتِ عظیمیست که آمادهٔ تخلیهشدن است. احساسی غیرمنطقی از ناامیدی در جهانِ غنی و توسعهیافته در حال گسترش است. این تناقضِ پیشرفت است: هرچه اوضاع بهتر میشود، بیشتر احساسِ اضطراب و ناامیدی میکنیم.
کاربر ۱۵۵۹۶۴۹
ما در دوران جالبی زندگی میکنیم، چراکه از لحاظ مادی، همهچیز قطعاً از همیشه بهتر است؛ بااینحال به نظر میرسد درگیرِ این فکر شدهایم که جهانْ کاسهتوالتِ عظیمیست که آمادهٔ تخلیهشدن است. احساسی غیرمنطقی از ناامیدی در جهانِ غنی و توسعهیافته در حال گسترش است. این تناقضِ پیشرفت است: هرچه اوضاع بهتر میشود، بیشتر احساسِ اضطراب و ناامیدی میکنیم.
کاربر ۱۵۵۹۶۴۹
پوچگرایی و افراط محض در امیال، که آنرا همراهی میکند، از دنیای مدرن جدا نمیشوند. این یعنی قدرت فقط محضِ قدرت، موفقیت فقط محضِ موفقیت، و لذت فقط محضِ لذت. پوچگرایی هیچ "چرا"ی جامعتری را به رسمیت نمیشناسد. هیچ حقیقت و آرمانِ والایی را هم دنبال نمیکند
کاربر ۱۵۵۹۶۴۹
پوچگرایی و افراط محض در امیال، که آنرا همراهی میکند، از دنیای مدرن جدا نمیشوند. این یعنی قدرت فقط محضِ قدرت، موفقیت فقط محضِ موفقیت، و لذت فقط محضِ لذت. پوچگرایی هیچ "چرا"ی جامعتری را به رسمیت نمیشناسد. هیچ حقیقت و آرمانِ والایی را هم دنبال نمیکند
کاربر ۱۵۵۹۶۴۹
پوچگرایی و افراط محض در امیال، که آنرا همراهی میکند، از دنیای مدرن جدا نمیشوند. این یعنی قدرت فقط محضِ قدرت، موفقیت فقط محضِ موفقیت، و لذت فقط محضِ لذت. پوچگرایی هیچ "چرا"ی جامعتری را به رسمیت نمیشناسد. هیچ حقیقت و آرمانِ والایی را هم دنبال نمیکند
کاربر ۱۵۵۹۶۴۹
پوچگرایی و افراط محض در امیال، که آنرا همراهی میکند، از دنیای مدرن جدا نمیشوند. این یعنی قدرت فقط محضِ قدرت، موفقیت فقط محضِ موفقیت، و لذت فقط محضِ لذت. پوچگرایی هیچ "چرا"ی جامعتری را به رسمیت نمیشناسد. هیچ حقیقت و آرمانِ والایی را هم دنبال نمیکند
کاربر ۱۵۵۹۶۴۹
حجم
۳۶۱٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۲۳۲ صفحه
حجم
۳۶۱٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۲۳۲ صفحه
قیمت:
۶۵,۰۰۰
۱۹,۵۰۰۷۰%
تومان