بریدههایی از کتاب اوضاع خیلی خراب است
۳٫۶
(۴۲۴)
رنج ممکن است بهبود پیدا کند، ممکن است تغییر شکل دهد، ممکن است هر بار سطحیتر یا حتی عمیقتر باشد. اما درهرصورت، همیشه وجود خواهد داشت. رنج همیشه بخشی از ماست.
خودِ ماست.
محمدرضا
آیینهای سبْکِ قدیمْ جامعه را منسجم نگه میداشت، چون به انبوه جمعیت ضمانت میداد که رنجِ آنها معنا دارد و دیده میشود، و بهموقع پاداش خواهد داشت.
اگر درست متوجه نشدهاید، باید بگویم آیینهای معنوی بسیار مستحکماند. این آیینها حداقل صدها سال و شاید حتی هزاران سال بقا مییابند. دلیلش این است که باورهای ماورایی هرگز قابلاثبات یا انکار نیستند. درنتیجه بهمحض اینکه باوری ماورایی در ارزش والای فردی ساکن میشود، بیرونآوردنِ آن تقریباً غیرممکن است.
آیینهای معنوی همچنین به این دلیل قدرتمندند که بیشترِ مردم را تشویق میکنند که حتی در مرگ هم امید بیابند، و این اثرِ جانبیِ مطلوبی دارد که باعث میشود آدمهای زیادی حاضر باشند بهخاطر باورهای غیرقابلتأیید، جانشان را هم بدهند. رقابت با این مسئله دشوار است.
محمدرضا
بیایید والاترین ارزش را "ارزشِ والا" بنامیم. ارزش والای بعضی افراد پول است. این آدمها همهچیز، خانواده، عشق، منزلت و سیاست را از پشت منشور پول میبینند. خانوادهشان تنها در صورتی آنها را دوست خواهند داشت که درآمد کافی داشته باشند. تنها در صورتی مورد احترام خواهند بود که ثروتمند باشند. همهٔ درگیریها، آشفتگیها، حسادتها، اضطرابها، همهوهمه به پول ختم میشود.
ارزش والای بعضیهای دیگر عشق است. آنها همهٔ ارزشهای دیگر را از پشت منشورِ عشق میبینند. آنها مخالف هر گونه درگیری هستند. آنها مخالف هر چیزی هستند که بین دیگران اختلاف و جدایی بیندازد.
محمدرضا
وقتی بدترین اوضاع را داشته باشیم، در تأثیرپذیرترین حالت خواهیم بود، وقتی زندگیِ ما در حال متلاشیشدن است، یعنی ارزشهای ما ناامیدمان کردهاند، و در تاریکی، هوا را بهدنبال ارزشهای جدیدی چنگ میزنیم تا جایگزینشان کنیم. آیینی سقوط میکند و جا را برای آیین بعدی باز میکند. کسانی که باورشان را به خدای معنوی از دست میدهند، دنبال خدایی زمینی میگردند. کسانی که خانوادهشان را از دست میدهند، خود را وقف نژاد، کیش یا ملتِ خود میکنند. کسانی که ایمانِ خود به دولت یا کشورشان را از دست میدهند، دنبال ایدئولوژیهای افراطی میروند تا به امید برسند.
محمدرضا
کسیکه ذهنش ماشین دلقکیست، برای همیشه از داشتنِ هویتِ فردی دست میکشد.
برای همین است که رهبران عقیدتی همیشه در آغاز مردم را تشویق میکنند که تا حد ممکن ذهن عقلانیشان را تعطیل کنند. این کار در ابتدا حس عمیقی به افراد میدهد؛ چون ذهن عقلانی معمولاً در حال تصحیح ذهن عاطفیست و به آن نشان میدهد که کجا مسیر را اشتباهی پیچیده. بنابراین ساکتکردنِ ذهن عقلانی، در کوتاهمدت احساسِ بینهایت خوبی دارد. آدمها هم که همیشه چیزی را که حسِ خوبی دارد با چیزیکه واقعاً خوب است اشتباه میگیرند.
محمدرضا
اگر توی فروشگاه استارباکس کار میکردم، به جای نوشتنِ اسم مردم روی فنجان قهوهشان، جملات زیر را مینوشتم:
«شما و تمام کسانی که دوستشان دارید، روزی خواهید مُرد. تنها بخش کوچکی از چیزهایی که گفتهاید یا کارهایی که انجام دادهاید برای تعداد کمی از مردم اهمیت خواهند داشت، آنهم صرفاً برای یک مدت کوتاه. این حقیقتِ ناخوشایندِ زندگیست. تمام مسائلی که به آنها فکر میکنید یا کارهایی که انجام میدهید، تنها گریزِ استادانهای از این حقیقتاند. ما غبارهای کیهانیِ بیاهمیتی هستیم که در یک نقطهٔ آبی پرسه میزنیم و به هم برخورد میکنیم. عظمتی برای خودمان تجسم میکنیم و اهدافی برای خودمان میسازیم. اما راستش را بخواهید، ما هیچ نیستیم.
پس از قهوهٔ لعنتیتان لذت ببرید!»
محمدرضا
در قطعهزمین کوچکی در زمینهای ملالآورِ مناطقِ حومهشهریِ اروپای مرکزی، در میان انبارهای سابق، سربازخانهای قرار داشت که باعث شد هستهٔ شرارتی نو در جغرافیایی متمرکز شکل بگیرد؛ متراکمتر و تاریکتر از هر آنچه جهان به چشم خود دیده بود. طی چهار سال بیش از یکمیلیونوسیصدهزار نفر بهشکلی سازمانیافته دستهبندی میشدند
مهدی
ناامیدی ریشهٔ اضطراب، بیماریهای روانی و افسردگیست. منبع تمام بدبختیها و اعتیادهاست. اغراق نمیکنم؛ اما اضطرابِ مزمنْ بحرانی مربوط به امید است، ترس از آیندهای ناموفق. افسردگی هم بحرانی مربوط به امید است. اعتقاد به آینده بیمعنیست. توهم، اعتیاد و وسواس، همهٔ اینها تلاشهای بیاختیار و از سرِ ناچاریِ ذهن برای خلقِ امیدند: از یک تیکِ عصبی یا میلِ وسواسی بگیر تا چیزهای دیگر.
mimqaf
همانطور که ماهی به آب نیاز دارد، روانِ ما هم برای بقا به امید نیاز دارد. امید سوختِ موتورِ ذهنِ ماست. امید مثل کره برای مربای ماست. البته اینجور استعارهها زیادی لوث شدهاند؛ اما بههرحال بدون امید، ماشین ذهنتان یا خاموش میشود یا سوخت به آن نمیرسد. اگر ما به این اعتقاد نداشته باشیم که برای آیندهای بهتر از حال، امیدی وجود دارد، و امید نداشته باشیم که زندگیهامان بهنحوی بهبود خواهد یافت، از لحاظ روحی خواهیم مُرد.
mimqaf
احساسْ الهامبخشِ عمل است و عملْ الهامبخشِ احساس. این دو جداییناپذیرند.
RDH
برای اینکه در زندگیمان امید ایجاد کنیم، باید اول حس کنیم انگار روی زندگیمان کنترل داریم. باید حس کنیم انگار چیزی را که میدانیم خوب و درست است، به سرانجام خواهیم رساند و بهدنبال "چیزِ بهتری" هستیم. بااینحال خیلیهامان درگیرِ ناتوانی در کنترلِ خودمانیم.
RDH
همهٔ ما این تجربه را داریم که گاهی میدانیم باید چه کار کنیم اما نمیتوانیم آنرا انجام دهیم. همهٔ ما تاکنون کارهای مهمی را رها کردهایم، افرادی را که به آنها اهمیت میدهیم نادیده گرفتهایم، و در عملیکردنِ علایقِ شخصیمان شکست خوردهایم. معمولاً وقتی نمیتوانیم کار لازم را انجام دهیم، فکر میکنیم دلیلش این است که نتوانستهایم احساساتمان را بهشکل مؤثری کنترل کنیم، زیادی بینظمیم، یا دانشمان کم است.
RDH
همهٔ ما گاهی آرزو کردهایم که کاش هیچ احساسی نداشتیم، چون احساساتمان معمولاً وادارمان میکنند دست به کارهای احمقانه بزنیم و بعد پشیمان شویم. روانشناسان و فیلسوفان تا قرنها فرض میکردند سرکوب یا تضعیفِ احساساتمان، راهحل همهٔ مشکلاتِ زندگیست.
RDH
فقط مشکلاتی که هنوز نیازمند حلشدن هستند برای امید مهماند؛ چون هر چقدر جهان بهتر شود، ما هم چیزهای بیشتری برای ازدستدادن داریم و هر چقدر چیزهای بیشتری برای ازدستدادن داشته باشیم، احساس میکنیم چیزهای کمتری برای امیدبستن به آنها داریم.
RDH
شما اعتقاد دارید که ۱. امکانِ رشد، بهبودی و رستگاری در آینده وجود دارد؛ ۲. راههایی وجود دارند که از طریق آنها میتوانیم خودمان را به آنجا برسانیم. همین! هر روز و هر سال، زندگیِ ما صحنهٔ تداخلِ بیپایانِ این خردهروایتهای امید است.
RDH
ناامیدی نوعی پوچگراییِ سرد و افسردهکننده است، احساسی که میگوید هیچچیز اهمیت ندارد، پس گندش بزنند!
RDH
علم اثربخشترین آیین است؛ چراکه اولین آیینیست که تواناییِ بهبود و پیشرفت دارد و در دسترس همه است. تنها به یک کتاب یا عقیده اتکا نمیکند و تنها به مردم یا سرزمینی کهن تعلق ندارد. به روحی فرازمینی که وجودش را نمیتوان اثبات یا رد کرد، گره زده نمیشود؛ بلکه بدنهای روان و در حال دگرگونی از باورهای سندمحور است، چیزیکه برای جهش، رشد و تغییر بر پایهٔ اسناد آزاد است.
احسان رضاپور
اگر فکر میکنید کاملاً آگاه و تحصیلکردهاید، چنین نیست: شما هنوز هم مزخرفید.
SaNaZ
رهبران نیاز دارند پیروانشان همیشه ناراضی باشند؛ این برای تجارتِ پیشروبودنِ مفید است.
SaNaZ
هیچوقت این امید را از دست نداد که بتواند جان انسانهای بیشتری را نجات بدهد و به انسانهای بیشتری کمک کند.
مسعود صادقی
حجم
۳۶۱٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۲۳۲ صفحه
حجم
۳۶۱٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۲۳۲ صفحه
قیمت:
۶۵,۰۰۰
۱۹,۵۰۰۷۰%
تومان