«مادر! مادر چه نعمتیست!»
Saeid
در جوانی، آدمیزاد خیلی گول دلش را میخورد
Saeid
میگویند نخ که پاره شد، گرهاش بزنی کوتاهتر میشود.
Saeid
لبخندی به چهره دارد. لبخندی از رغبت.
Saeid
. آدمیزاد عادت میکند!
Saeid
روزگار همیشه که به دلخواه نیست. نشیب و فراز دارد.
Saeid
مرد است دیگر. گاه نمیخواهد کسی لرزش بیمناک چشمهایش را ببیند. نمیخواهد صدای خشک درهم شکستن چیزی را در خود، به دیگری نشان بدهد. تسلیم شکستن نگاه خود، نمیخواهد بشود. مرد است دیگر.
Saeid
با شرم و خجالت شکم واماندهام را سیر کنم!
Saeid
همین که دیگران ملاحظه تو را بکنند، همین که تو چنان شکننده شده باشی که مورد رعایت دیگران قرار بگیری، کرم حقارت درونت را میخورد
Saeid
یاد تو، یادگار تو هم هست.
Saeid