... اندر بلای سخت پدید آرند/فضل و بزرگمردی و سالاری ...
amp37
اونکه ما دیدیم اینجوری است که وقتی خاطر یکی را میخواهی.. آن وقتی که نمیبینیش توی دلت پنداری یخ میبنده ... وقتی میبینیش یک هُرمی توی این دلت بلند میشه،
sadra shamaii
جسم آدم توی کارخانه ننه آدم درست میشود امّا روح آدم توی کارخانه دنیا
Mohadese
ــ احمق جان، اگر دست روی این هندی بلند میکردی فردا توی کمپ انگلیسا دوتا گلوله توی مغز پوکت خالی میکردند.
محمد جواد
اولین بار بود که زشتی جنگ و اِشغال مملکت را حس میکردم. بیست روز بود که متفقین به مملکت سرازیر شده بودند.
محمد جواد
قبل از اینکه درباره عاشق شدن یا نشدنم به نتیجه برسم از سرنوشت عشاقی که مرور کرده بودم وحشت کردم. تقریباً همه آنها سرنوشت غمانگیزی داشتند و ماجرا به مرگ ومیر تمام شده بود.
ti ti
من یک روز گرم تابستان، دقیقاً یک سیزده مرداد، حدود ساعت سه و ربع کم بعدازظهر، عاشق شدم. تلخیها و زهر هجری که چشیدم بارها مرا به این فکر انداخت که اگر یک دوازدهم یا یک چهاردهم مرداد بود، شاید اینطور نمیشد.
ti ti
ممکن است آدم از یک فکر احمقانه خندهاش نگیرد ولی دلیل نمیشود که احمقانه نباشد.
Bookworm
وقتی من با عجله خودم را از اداره به خانه میرساندم علتش به چشم او این بود که جایی نداشتم بروم. اگر به زن دیگر نگاه نمیکردم برای این بود که عرضهاش را نداشتم
soroosh7561
اصلاً مثل اینکه با دوای سانفرانسیسکو عقل و هوشش هم سر جایش آمده است. باید قبول کرد که سانفرانسیسکو بهترین دوای امراض روحی است!
جهان