به هیچ یار مده خاطر و به هیچ دیار
که بَرّو بحر فراخ است و آدمی بسیار ...
نور
بازویت در خدمت ولینعمتت باقی بماند!
نور
نترس، این لقمه را از گلوی تو نمیبُرند.
نور
چو در طاس لغزنده افتاد مور/رهاننده را چاره باید نه زور ...
نور
مردهها راحت ِ خدایی هستند. فقط زندهها را میاندازند توی گرفتاری ...
نور
آقات هم ماشاءاللّه خوب قالچاق میکنه ...
نور
«تو را با نبرد دلیران چه کار/تو برزگری بیلت آید به کار
نور
یکی کرده بیآبرویی بسی /چه غم دارد از آبروی کسی .
نور
ــ مومنت، سانفرانسیسکو در هر حال در اروپا یا آمریکا یک بندر است ... چون کشتی دوستعلیخان نمیتوانسته در این بندر پهلو بگیرد ... حالا کشتی شکسته بوده، بندر مخروبه بوده ...
ناگهان جیغ و فریاد عزیزالسلطنه حرف اسداللّه میرزا را قطع کرد:
ــ خفه شو، شازده قراضه! ... چنان توی دهنت میزنم که دندانهایت بریزد توی حلقت!
کیان
یکی کرده بیآبرویی بسی /چه غم دارد از آبروی کسی ...
Mephisto