بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب تحصیلکرده | صفحه ۲ | طاقچه
تصویر جلد کتاب تحصیلکرده

بریده‌هایی از کتاب تحصیلکرده

۴٫۳
(۶۶)
«آزادی مثبت تسلط بر خویشتن خویش است. برای برخورداری از آزادی مثبت باید بتوان بر روی افکار خود تسلط داشت و خود را از ترس‌ها و اعتقادات غیرمنطقی و نامعقول و اعتیاد و خرافه‌پرستی و انواع خود اجباری‌ها و اضطرارها آزاد کرد.»
sima
من و پدر هر دو به معبد نگاه می‌کردیم. پدر خدا را می‌دید و من سنگ گرانیت را می‌دیدم.
عباس
نمی‌دانم این جدایی و فاصله‌ای که بین ما ایجاد شده همیشگی است یا نه. نمی‌دانم راهی پیدا خواهم کرد که بار دیگر آن‌ها را ببینم یا نه، ولی در هر صورت این جدایی باعث آرامش من شده است. البته من این آرامش را به راحتی به دست نیاورده‌ام. دو سال نشسته‌ام و همهٔ عیب‌ها و کاستی‌های پدر را برشمرده‌ام و آن‌ها را در ذهنم نگه داشته‌ام. انگار بر زبان آوردن هر رنجش و هر عمل ناراحت‌کنندهٔ واقعی و خیالی و هر بی‌توجّهی، مرا برای جدا نگه داشتن پدر از زندگی‌ام مصمم‌تر می‌کند. وقتی دلیل موجّهی برای کار خود پیدا کردم با خودم فکر کردم این احساس گناه و عذاب وجدان از وجودم رخت خواهد بست و دوباره آرامشم را به دست خواهم آورد.
امیر
زندگی من در کمبریج تغییر کرد. شاید بهتر است بگویم خودم تغییر کردم و به این باور رسیدم که به کمبریج تعلق دارم. من مدّت‌ها از داشتن چنین خانواده‌ای شرمسار بودم ولی حالا در عرض یک شب دیگر چنین احساسی نداشتم. برای اوّلین بار در زندگی‌ام به راحتی و بدون احساس شرم در مورد خانواده‌ام صحبت می‌کردم. به دوستانم گفتم که هیچ وقت به مدرسه نرفته‌ام.
امیر
ما آدم‌ها دوست داریم بیمار باشیم چون این بیماری گاهی به نفع ما تمام می‌شود.
امیر
داشتن حس اقتدار و برتری، نتیجهٔ زندگی در کوهستان است. احساس استقلال و انزواطلبی حتی نسبت به حکومت نیز از ثمرات زندگی در کوهستان است. در آن محیطِ وسیع و پهناور تو می‌توانی به تنهایی ساعت‌ها در میان صخره‌ها و درختانِ کاج و علف‌های هرز غوطه‌ور شوی و غرق در آن بی‌کرانی محض، آرامش را تجربه کنی؛ کوهستان با همهٔ شکوهش تو را آرام می‌کند و به طورِ قطع، دلواپسی‌ها را از تو دور می‌کند.
امیر
مادر در مقابل دیگران و در جمع خودش را قوی نشان می‌داد، اما حال که با من تنها شده بود نقاب را از چهره‌اش برداشته و خود واقعی‌اش بود، فرسوده و شکننده بود و آن‌قدر تحت فشار بود که صدای نفس‌هایش شنیده می‌شد.
امیر
او طوری به خودش احترام می‌گذاشت و جلوی پای خودش بلند می‌شد که آدم از اظهار کردن و بیانِ آن نیز احساس حماقت می‌کند.
نجمه
وقتی زندگی به نظر دیوانگی برسد، آن وقت چه کسی می‌داند دیوانگی کجاست؟
نیلوفر
من به این نتیجه رسیده بودم که توانایی انسان برای ارزیابی تاریخ‌ها و دیدگاه‌های مختلف، اصل و اساس چیزی است که خودسازی نامیده می‌شود.
☆...○●arty🎓☆
میل می‌گفت هیچ چیز از ماهیت زن نمی‌شود فهمید. هیچ‌گاه در تاریکی جهل و نداشتن دانش چنین آرامشی احساس نکرده بودم. به نظر می‌رسید میل می‌خواهد بگوید: «هر چه که هستید، زن هستید.»
☆...○●arty🎓☆
جان استوارت میل عقیده داشت زنان در یک سری عقاید فمنیستی پیچیده شده‌اند و قرن‌هاست که ریشخند شده و به تمسخر گرفته شده‌اند به همین دلیل اکنون غیرممکن است بتوانیم از آرزوها و توانایی‌های طبیعی آن‌ها سخن بگوییم.
☆...○●arty🎓☆
متوجّه شدم گرچه دیگر دنیای پدرم را قبول ندارم، امّا هنوز شهامت زندگی در چنین دنیایی نیز ندارم.
☆...○●arty🎓☆
«آزادی مثبت تسلط بر خویشتن خویش است. برای برخورداری از آزادی مثبت باید بتوان بر روی افکار خود تسلط داشت و خود را از ترس‌ها و اعتقادات غیرمنطقی و نامعقول و اعتیاد و خرافه‌پرستی و انواع خود اجباری‌ها و اضطرارها آزاد کرد.»
☆...○●arty🎓☆
شُن هزاران بار مرا کاکاسیاه صدا کرده بود و من به آن اسم خندیده بودم ولی حال دیگر نمی‌توانستم بخندم. نه کلمه عوض شده بود و نه لحن شُن تغییر کرده بود. این من بودم که تغییر کرده بودم. این کلمه دیگر در گوشم پژواکی از یک شوخی نبود. آنچه گوش‌هایم می‌شنید، پیامی از دل زمان بود که می‌گفت هرگز در یک نبردِ ناشناخته به سربازی پیاده تبدیل نشو.
☆...○●arty🎓☆
در طول زندگی‌ام این حس غریزی راهنمای من شده بود و فهمیده بودم بهترین کار این است که فقط به خودم متّکی باشم.
Fatemeh Adeli
«دختر نمایشنامه تا زمانی که خودش را باور نداشت، یک دختر معمولی بود که لباس زیبایی به تن داشت، ولی زمانی که خودش را باور کرد دیگر اهمیتی نداشت چه لباسی به تن دارد.»
sima
من اوّل باید مطمئن می‌شدم علاقه‌ام کجاست و بعد به بُعد زن بودنم می‌پرداختم.
sima
من دختر خوبی نیستم. نافرمان هستم و مانند گُرگی میان گوسفندان هستم؛ و همین مرا از دیگران متفاوت می‌کند و این تفاوت چیز خوبی نیست. می‌خواهم زار زار بر روی زانوهای پدر گریه کنم و قول بدهم که دیگر این کار را انجام نمی‌دهم، ولی من گُرگ هستم و گریه‌وزاری من و قولی که می‌دهم دروغ است و فریبی بیش نیست و پدر دروغ را بو می‌کشد. پدر و من خوب می‌دانیم که اگر یک‌بارِ دیگر شُن را غرق در خون در جادّه پیدا کنم، باز دقیقاً همان کاری را می‌کنم که آن شب کردم. پشیمان نیستم، فقط احساس شرم می‌کنم. ***
sima
من و پدر هر دو به معبد نگاه می‌کردیم. پدر خدا را می‌دید و من سنگ گرانیت را می‌دیدم.
Solivagant

حجم

۴۳۳٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۴۶۸ صفحه

حجم

۴۳۳٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۴۶۸ صفحه

قیمت:
۶۴,۵۰۰
۳۲,۲۵۰
۵۰%
تومان