بریدههایی از کتاب حفره ها
۳٫۵
(۶۶)
میخواستم بمانم،
رفتم.
میخواستم بروم،
ماندم.
نه رفتن مهم بود و
نه ماندن...
مهم
من بودم
که نبودم.
HeliOs
بدون نام
علفزار
با موهای سبزِ ژولیده در باد
کوه
با موهای قهوهای یکدست
رودخانه
با گیرههای سرخِ ماهی
بر موهاش...
هیچکدام را ندیده!
حق دارد نمیخواند این پرندهٔ کوچک...
Zahra Nouri
بدون نام
علفزار
با موهای سبزِ ژولیده در باد
کوه
با موهای قهوهای یکدست
رودخانه
با گیرههای سرخِ ماهی
بر موهاش...
هیچکدام را ندیده!
حق دارد نمیخواند این پرندهٔ کوچک...
Zahra Nouri
از زیرِ تخت هم شده پیدایم کن!
میترسم
میترسم چاقویی در پهلویم فرو کنند
یا گلولهای در سرم شلیک
و بعد بگویند:
«خُب،
نقشت این بود.»
Minoo Dabiri
میخواستم بمانم،
رفتم.
میخواستم بروم،
ماندم.
نه رفتن مهم بود و
نه ماندن...
مهم
من بودم
که نبودم.
imohmd79
نهنگی که در ساحل تقلا میکند
برای دیدن هیچکس نیامده است.
سمیه جنگی
میخواستم بمانم،
رفتم.
میخواستم بروم،
ماندم.
نه رفتن مهم بود و
نه ماندن...
مهم
من بودم
که نبودم.
:)
کلمات چیستند
که چون میخها در پایم فرو رفتهاند
و چون شاخههای نرگس
در دستانم منتظرند
کلمات
که با من سیگار میکشند
قرار میگذارند
نمیآیند.
خمارم میکنند
با موهام سفید میشوند
:)
و چشمها بههم خیرهاند
چشمها باهم حرف میزنند
:)
دراز کشیدهام
زنم شعری از جنگ میخوانَد،
همین مانده بود
تانکها به تختخوابم بیایند
گلولهها
خوابهایم را
سوراخ سوراخ کردهاند
بر یکی از آنها چشم میگذاری:
خیابانی میبینی
که برف پوستش را سفید کرده است...
:)
پریدن، ربطی به بال ندارد
قلب میخواهد.
|ݐ.الف
میترسانَدَم قطار،
وقتی که راه میافتد
و اینهمه آدم را
از آنهمه جدا میکند
حالا نوبت باد است
بیاید،
چند دستمالِ خیسِ مچاله
یک کلاهِ جامانده در ایستگاه را
بردارد، ببرد
Hadis
علفزار
با موهای سبزِ ژولیده در باد
کوه
با موهای قهوهای یکدست
رودخانه
با گیرههای سرخِ ماهی
بر موهاش...
هیچکدام را ندیده!
حق دارد نمیخواند این پرندهٔ کوچک...
Hadis
پریدن، ربطی به بال ندارد
قلب میخواهد.
mehrnoosh hessari
ای زخم
برادر غمگینم!
تهرانِ من که سالهاست
نقشههامان را
بر پوستت اجرا میکنیم...
تهرانِ خطخطی
که با هزار برج
تو را بر زمین میخ کردهایم
و این جاده
قلادهایست دور گردنت...
شهر سگی من!
مریم بانو
جهان از دور میزِ کوچکی آغاز شد
از گفتوگوی دو نفر باهم
یا یک نفر با خودش...
مریم بانو
هر کجای این شهر که دست بگذارم
درد میکند
هر کجای روز که بنشینم
شب است
هر کجای خاک...
مریم بانو
سنگها رودخانه را زیبا کردهاند
یا آب، سنگها را؟
مریم بانو
و این آدمبرفی درون
که هِی اسکلت صدایش میکنند
عمق زمستان است در من.
هیعون
نه با مرگ
که چیزِ مسخرهایست...
آن راهِ کوچک
که بعد از درختها لخت میشود
هوسِ بیشتری دارد.
cuttlas
حجم
۴۲٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۹
تعداد صفحهها
۸۲ صفحه
حجم
۴۲٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۹
تعداد صفحهها
۸۲ صفحه
قیمت:
۲۳,۰۰۰
۱۱,۵۰۰۵۰%
تومان