بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب عقاید یک دلقک | صفحه ۵ | طاقچه
تصویر جلد کتاب عقاید یک دلقک

بریده‌هایی از کتاب عقاید یک دلقک

نویسنده:هاینریش بل
انتشارات:نشر ماهی
امتیاز:
۳.۴از ۴۶۹ رأی
۳٫۴
(۴۶۹)
هرروز نیم‌ساعتی به خودم زل می‌زدم و آن‌قدر به این کار ادامه می‌دادم تا سرانجام از زمان و مکان رها می‌شدم. از آن‌جا که تمایلی به خودشیفتگی ندارم، چندین بار نزدیک بود دیوانه شوم. خیلی زود فراموش می‌کردم همان کسی هستم که چهره‌اش را در آینه می‌بینم. هروقت تمرینم تمام می‌شد، آینه را برمی‌گرداندم. اما در طول روز اگر ناغافل چشمم به آینه‌ای می‌افتاد، وحشت می‌کردم: در حمام یا دستشویی خانهٔ من، غریبه‌ای بود که چیزی از او نمی‌دانستم. نمی‌دانستم جدی است یا شوخ. شبحی بود دماغ‌دراز و رنگ‌پریده. با تمام توان فرار می‌کردم و پیش ماری می‌رفتم تا در چهرهٔ او به خودم نگاه کنم. از وقتی او رفته، دیگر نمی‌توانم این تمرین عضلات صورت را انجام دهم.
Aminam
از همه وحشتناک‌تر فیلم‌هایی است که زندگی‌نامهٔ هنرمندان را نقل می‌کنند. بیش‌تر این فیلم‌ها را کسانی می‌سازند که اگر قرار بود از خود ون‌گوگ تابلویی بخرند، آن را به قیمت یک نصفه‌پاکت توتون ــ و نه حتی یک پاکت پر ــ می‌خریدند و بعد هم از این کارشان پشیمان می‌شدند، چون می‌فهمیدند هنرمند مذکور حاضر بوده در مقابل تنباکوی لازم برای یک پیپ هم تابلویش را بفروشد. در این فیلم‌ها، رنج‌های روحی هنرمند، تنگدستی و مبارزه‌اش با شیاطین، همه و همه، به دوران گذشته حواله می‌شوند. هنرمند زنده‌ای که سیگار ندارد و نمی‌تواند برای زنش یک جفت کفش بخرد برای این دسته از سینماگران جذابیتی ندارد، چون هنوز سه نسل از خاله‌زنک‌ها به آن‌ها اطمینان نداده‌اند که آن هنرمند نابغه است. حرف یک نسل از این خاله‌زنک‌ها هم برای اهالی سینما کفایت نمی‌کند. بله، حتی ماری هم به این «جست‌وجوی پرتب وتاب روح هنرمند» اعتقاد داشت.
Aminam
من برایشان داستان کارگری را تعریف کردم که چند کوچه آن‌طرف‌تر زندگی می‌کرد. اسمش فرلینگن بود. در یک خانهٔ سازمانی نقلی با زن مطلّقه‌ای زندگی می‌کرد و حتی خرج سه بچهٔ او را هم می‌داد. یک روز کشیش بخش می‌رود سراغش و ضمن تهدیدهای سفت وسخت از او می‌خواهد «به این اعمال غیراخلاقی» پایان دهد. فرلینگن هم که آدم مؤمنی بود، بی‌درنگ آن زن زیبا و سه بچه‌اش را به معنی واقعی کلمه از خانه بیرون می‌کند. این را هم تعریف کردم که چطور بعد از این واقعه، آن زن برای سیرکردن شکم بچه‌هایش به فاحشگی افتاد و کار فرلینگن هم به میخوارگی کشید، چون واقعآ آن زن را دوست داشت.
Aminam
گفتم: «البته. در مدارس باید بیش از این‌ها از فلک استفاده کرد.»
سينا
گفت: «بله، من نمی‌توانم با این وضع کنار بیایم. حس می‌کنم حوصلهٔ بحث و گفت‌وگو را نداری. واقعآ چه می‌خواهی؟» گفتم: «تو را.» مگر می‌شود به یک زن چیزی بهتر از این هم گفت؟
N
آن‌جا بود که برای اولین بار حس کردم وقتی کسی می‌رود یا می‌میرد، اشیای به‌جامانده از او چقدر وحشتناک می‌شوند. مادر واقعآ سعی کرد غذایش را شروع کند و این بی‌شک بدین معنا بود: زندگی ادامه دارد یا چیزی شبیه به این. اما من خوب می‌دانستم که او اشتباه می‌کند؛ این نه زندگی، بلکه مرگ است که ادامه دارد.
rezaat98
هیچ‌وقت نفهمیدم اعضای کمیتهٔ بررسی و رده‌بندی فیلم‌ها پیش خودشان چه فکری می‌کنند که چنین فیلم‌هایی را مناسب بچه‌ها تشخیص می‌دهند. زنان این فیلم‌ها یا فاحشهٔ مادرزادند یا صرفآ فاحشه در معنای جامعه‌شناختی کلمه.
rezaat98
در این فیلم‌ها، رنج‌های روحی هنرمند، تنگدستی و مبارزه‌اش با شیاطین، همه و همه، به دوران گذشته حواله می‌شوند. هنرمند زنده‌ای که سیگار ندارد و نمی‌تواند برای زنش یک جفت کفش بخرد برای این دسته از سینماگران جذابیتی ندارد، چون هنوز سه نسل از خاله‌زنک‌ها به آن‌ها اطمینان نداده‌اند که آن هنرمند نابغه است. حرف یک نسل از این خاله‌زنک‌ها هم برای اهالی سینما کفایت نمی‌کند.
rezaat98
فکر می‌کنم هیچ‌کس در این جهان نمی‌تواند یک دلقک را درک کند، حتی یک دلقک دیگر، چون آن‌جا هم پای حسادت و بدخواهی به میان می‌آید.
حدیث:)
«هر انسانی فرصتی دارد که مسیحی‌ها به آن می‌گویند فیض.»
ElnAz
پولدارها خیلی بیش‌تر از فقرا هدیه می‌گیرند و وقتی هم می‌خواهند چیزی بخرند، فروشنده‌ها معمولا به آن‌ها بیش‌تر تخفیف می‌دهند.
HIDDEN
عقاید یک دلقک و چند اثر دیگر هاینریش بل
Ramtin
رؤیای نیمرو و کنیاک و سیگار
Aminam
در دستان ماری، حتی پول هم ماهیت شک‌برانگیز خود را از دست می‌داد.
Aminam
اغلب این قضیه توجهم را جلب کرده که زنان می‌توانند تا سرحد جنون به شوهرانشان وفادار باشند.
seza68
عصر همان روز اول، با آدم سبک‌مغزی که در کار تولید فیلم برای خودش کسی بود، درگیر بحثی شدم دربارهٔ گروک و چاپلین و «مسخره‌ها» ی آثار شکسپیر. آخرش کارمان به کتک‌کاری کشید. خلاصه نه‌تنها له ولورده شدم (این هنری‌هایی که بلدند چطور از مشاغل شبه‌هنری زندگی خوبی برای خودشان درست کنند، کار نمی‌کنند و زورشان خیلی زیاد است)، بلکه به یرقان سختی هم مبتلا شدم. به محض این‌که از آن خراب‌شده زدیم بیرون، خیلی زود خوب شدم.
Aminam
فکر می‌کنم زندگان مرده‌اند و مردگان زنده، البته نه آن‌طور که پروتستان‌ها و کاتولیک‌ها فکر می‌کنند. از نظر من، پسرکی مثل آن گئورگ که خودش را با شلیک آن بازوکا به هوا فرستاد، از مادرم زنده‌تر است. آن پسرک کک‌مکی دست وپاچلفتی را جلو مجسمهٔ آپولون می‌بینم و صدای هربرت کالیک را می‌شنوم که فریاد می‌زند: «آن‌طوری نه، آن‌طوری نه.» صدای انفجار را می‌شنوم و صدای یکی دو فریاد (نه خیلی زیاد، یکی دوتا) که بلند می‌شود و بعد هم اظهارنظر کالیک: «خوشبختانه گئورگ یتیم بود.
Aminam
وقتی اتاق ماری روشن شد، تازه فهمیدم که آن‌ها حقیقتآ چقدر فقیرند.
Aminam
جلو من لباس پوشید و برای من هم خیلی عادی بود که تماشایش کنم. حالا فقیرانه‌بودن لباس‌هایش از قبل هم آشکارتر بود. وقتی داشت بند و دکمه‌های لباسش را می‌بست، به هزار چیز قشنگی فکر کردم که اگر پول داشتم، برایش می‌خریدم. اغلب جلو بوتیک‌ها می‌ایستادم و دامن و پلوور و کفش و کیف پسند می‌کردم. سعی می‌کردم تصور کنم هریک از آن‌ها چقدر به ماری می‌آید.
Aminam
کمی بعد دیگر دست‌های او بود که مرا گرم می‌کرد. دوباره از من پرسید آیا دوستش دارم و به نظرم زیباست یا نه. گفتم معلوم است. اما منظورش این بود که خوش دارد همین چیز بدیهی را بشنود و من، همان‌طور خواب‌آلود، زمزمه کردم آری، آری، زیباست و من دوستش دارم.
Aminam

حجم

۳۱۴٫۹ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۳۰۰ صفحه

حجم

۳۱۴٫۹ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۳۰۰ صفحه

قیمت:
۷۵,۰۰۰
۵۲,۵۰۰
۳۰%
تومان