بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب عقاید یک دلقک | صفحه ۶ | طاقچه
تصویر جلد کتاب عقاید یک دلقک

بریده‌هایی از کتاب عقاید یک دلقک

نویسنده:هاینریش بل
انتشارات:نشر ماهی
امتیاز:
۳.۴از ۴۶۹ رأی
۳٫۴
(۴۶۹)
«فقیربودن وحشتناک است، اما جان‌کندن و حساب دخل را به خرج رساندن ــ یعنی همان وضعی که بیش‌تر آدم‌ها دارند ــ هم واقعآ ناگوار است.»
Aminam
از میان آهنگسازان دوران قدیم، شوپن و شوبرت را بیش‌تر از همه دوست دارم. می‌دانم که معلم موسیقی‌مان حق دارد موتسارت را آسمانی، بتهوفن را خارق‌العاده، گلوک را بی‌بدیل و باخ را عظیم‌الشأن بنامد. بله، می‌دانم. اما باخ همیشه برایم مثل یک رسالهٔ احکام سی جلدی بوده که به حیرتم می‌اندازد
Aminam
نوای کلیدهای پیانو از یادم برد که صبح زود است
Aminam
به چشم‌هایم خیره شد، بعد به کمی پایین‌تر، مثل کسی که می‌خواهد توجه مخاطبش را به لکه‌ای جلب کند. فهمیدم که گریه کرده‌ام. همیشه وقتی شوپن یا شوبرت می‌شنوم، اشکم سرازیر می‌شود. با انگشت اشارهٔ دست راست اشکم را پاک کردم و گفتم: «نمی‌دانستم به این خوبی شوپن می‌زنی. این مازورکا را دوباره بزن.»
Aminam
بعدها، وقتی با هم از هتلی به هتل دیگر می‌رفتیم، همیشه صبح‌ها در تخت می‌ماندم تا بتوانم حمام‌کردن و لباس‌پوشیدنش را تماشا کنم. هروقت حمام جایی بود که از روی تخت نمی‌توانستم ببینمش، توی وان دراز می‌کشیدم. آن روز صبح در اتاق ماری، دلم می‌خواست همچنان دراز بکشم و لباس‌پوشیدن او هم هیچ‌وقت تمام نشود.
Aminam
اگر من هنوز شهامتی داشتم و هنوز معتقد بودم در این جهان کاری از دست انسان برمی‌آید، می‌دانی چه می‌کردم؟» گفتم: «نه.» درکوم دوباره سرخ شد و گفت: «انجمنی تأسیس می‌کردم برای مراقبت از بچه‌های ثروتمندان. آن احمق‌ها اصطلاح "ضداجتماع" را فقط برای فقرا به کار می‌برند.»
Aminam
وقتی فکرش را می‌کنم که برادرم، لئو، باید کلم بخورد تا شهوتش سرکوب شود، دلم می‌خواهد بلند شوم و بروم توی این «چیز» و روی تمام کلم‌هایشان جوهرنمک بریزم.
سينا
گفت: «روح، برادر، خطر.» این کلمات را چنان سرد ادا کرد که انگار دارد می‌گوید: «زباله، نخاله، حواله.»
سينا
منتظر صدای لطیف راهبه‌ای بودم که بوی قهوهٔ رقیق و کیک بدهد، اما به جایش مردی خشن گوشی را برداشته بود که بوی توتون نه‌چندان مرغوب و کلم می‌داد
سينا
به این فکر کردم که کدامش بدتر است: این‌که ماری لباس‌هایش را این‌جا می‌گذاشت یا حالا که همه‌چیز را برده و هیچ ردی هم از خودش به جا نگذاشته است، حتی یک یادداشت: «روزهای باتوبودن را هیچ‌وقت فراموش نمی‌کنم.» شاید بهتر بود دست‌کم یک دکمهٔ افتاده یا یک کمربند را آن‌جا آویزان می‌کرد یا هرچه را در کمد بود با خودش می‌برد و می‌سوزاند.
محمدحسین بنی احمدی
«دست از سر آگوستین بردارید. ذهنیتی که چنین استادانه صورت‌بندی شده باشد دیگر الهیات نیست، بلکه آفت روح‌های ناپخته است. چیزی نیست جز یک نوع ژورنالیسم با چند عنصر دیالکتیکی. از این توصیهٔ من که ناراحت نمی‌شوید؟»
rezaat98
آن‌ها خوب می‌دانند که حتی یک هنرمند بی‌وجدان هم هزار بار باوجدان‌تر از یک مدیر برنامهٔ باوجدان است. سلاحی هم دارند که هیچ‌کس در برابرش تاب مقاومت ندارد: آگاهی کامل از این واقعیت که یک هنرمند جز آنچه بلد است، هیچ کار دیگری نمی‌تواند بکند. می‌تواند نقاشی کند، تابلو بکشد، این‌جا و آن‌جا روی صحنه برود، آواز بخواند یا از دل سنگ و گرانیت آثاری «ماندگار» بیرون بکشد. هنرمند مثل زنی است که جز عاشقی‌کردن کاری بلد نیست و هر نره‌خری از راه برسد، می‌تواند او را گول بزند. سوءاستفاده از هیچ‌کس آسان‌تر از سوءاستفاده از هنرمندان و زنان نیست. هر مدیر برنامه‌ای هم (بسته به شرایط) تا حدی پاانداز است، از یک درصد تا نودونُه درصد.
محمدحسین بنی احمدی
واضح است که در جامعهٔ بسته انتقاد هزینه دارد و فاش‌کردن برهنگی پادشاه گوینده را به دردسر می‌اندازد.
Mähi
تمام این جماعت آدمیزاد را موجودی چندهمسری می‌دانند
آرمین مترجم
سکوت سلاح خوبی است
Hosein Sargoli
هنرمند مثل زنی است که جز عاشقی‌کردن کاری بلد نیست و هر نره‌خری از راه برسد، می‌تواند او را گول بزند.
erfanhseini
یکدفعه کاملا خالی می‌شوم. می‌خواهم کفش‌هایم و حتی لباس‌هایم را دربیاورم و هیچ بار اضافی نداشته باشم، انگار که مست باشم.
Néguine🕊
اگر من هنوز شهامتی داشتم و هنوز معتقد بودم در این جهان کاری از دست انسان برمی‌آید، می‌دانی چه می‌کردم؟» گفتم: «نه.» درکوم دوباره سرخ شد و گفت: «انجمنی تأسیس می‌کردم برای مراقبت از بچه‌های ثروتمندان.
مصطفی قربانی
بالاخره گفت: «پیغام شما را می‌رسانم. راستی، دربارهٔ انجیل چه گفتید؟» گفتم: «هیچی، هیچی بابا. موضوع ربطی به انجیل ندارد. این کلمه را گفتم تا بعدش اسمم را هجی کنم.» «یعنی خیال می‌کنید توی مدرسه هنوز به بچه‌ها هجی‌کردن را یاد می‌دهند؟ واقعآ این‌طور فکر می‌کنید؟» چنان سرحال آمده بود که حدس زدم لابد بالاخره به موضوع محبوبش رسیده‌ایم. فریاد زد: «امروزه از روش‌های بسیار ملایم‌تری استفاده می‌کنند، روش‌هایی بسیار ملایم.» گفتم: «البته. در مدارس باید بیش از این‌ها از فلک استفاده کرد.» آتشی شد و فریاد کشید: «نه، نه.» گفتم: «چرا. مخصوصآ معلم‌ها را باید حسابی به فلک بست. راستی حواستان هست که پیغام مرا به برادرم برسانید؟»
Amin
کوچک‌تر از آن بود که برای من دلسوزی کند، ولی خوب، برای خودش می‌توانست دل بسوزاند
معین

حجم

۳۱۴٫۹ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۳۰۰ صفحه

حجم

۳۱۴٫۹ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۳۰۰ صفحه

قیمت:
۷۵,۰۰۰
۵۲,۵۰۰
۳۰%
تومان