بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب ظلمت آشکار | صفحه ۶ | طاقچه
تصویر جلد کتاب ظلمت آشکار

بریده‌هایی از کتاب ظلمت آشکار

انتشارات:نشر ماهی
امتیاز:
۳.۸از ۴۳ رأی
۳٫۸
(۴۳)
بیمارستان ثباتی ناگهانی، آرام و راضی‌کننده هم به آدم می‌دهد ــ انتقال از محیط سراسر قیل وقال و اضطراب خانه به زندانی مرتب و خوشایند که تنها وظیفهٔ آدم تلاش برای بهبود است.
Mary
عجیب است که در این مکان دلگیر با درهای چفت و قفل‌شده و راهروهای سبز و دلگیر ــ و صدای آژیر آمبولانس که از ده طبقه پایین‌تر می‌آمد ــ توفان مغزم فرونشست و آرامشی یافتم که در خانهٔ روستایی ساکتم پیدا نمی‌کردم. این امر تا حدی نتیجهٔ انزواست، نتیجهٔ امنیت، نتیجهٔ واردشدن به دنیایی که در آن اشتیاق به برداشتن کارد و فروکردنش به سینهٔ خود در آگاهی تازه‌ای ناپدید می‌شود، و به‌سرعت حتی بر مغز افسردهٔ گیج و گنگ هم روشن می‌گردد که کاردی که با آن می‌خواهی استیک سوئیسی مزخرفت را ببُری پلاستیکی است.
Mary
بسیاری از روان‌پزشکان که قادر به درک طبیعت و عمق رنج بیمارانشان نیستند، همچنان بر عقیدهٔ سرسختانهٔ استفاده از دارو پای می‌فشارند، زیرا عقیده دارند که قرص‌ها سرانجام تأثیر خواهند گذاشت، بیمار به درمان پاسخ خواهد داد و از فضای دلگیر بیمارستان باید اجتناب کرد.
Mary
باید از جملهٔ نیش‌دار نویسندهٔ ایتالیایی، چزاره پاوزه، استفاده می‌کردم که در نامهٔ وداعش نوشت: حرفی ندارم. دیگر نمایشی نخواهم نوشت.
Mary
چیزی دیدم که زنندگی خنده‌داری داشت و چیزی که در یک وصیت‌نامه اهانت‌آمیز می‌نماید، و وصیت‌نامه‌ای که آرزو داشتم دست‌کم در خواننده حس شکوه و شیوایی برانگیزد، اکنون به عذرخواهی و حدیث‌نفسی بی‌رمق و ناشیوا بدل می‌شد.
Mary
آتش زودتر نابودش می‌کرد، ولی در زباله نوعی خودکشی وجود داشت، مثل همیشه متناسب با فکر مالیخولیایی تحقیر خود.
Mary
دیدم تنظیم‌کردن یادداشت خودکشی که ضرورتی من را به نوشتن آن وسوسه می‌کرد، سخت‌ترین کاری است که تا به حال به عهده گرفته‌ام. خیلی‌ها بودند که باید ازشان تشکر می‌کردم و دسته‌گلی برایشان می‌فرستادم. و بالاخره نتوانستم لحنی جدی و عزادار به آن بدهم.
Mary
همهٔ این‌ها مثل یک نمایش‌اند و در چند روز بعد که با سردی خود را برای نابودی آماده می‌کردم، نمی‌توانستم از شر ملودرام خلاص شوم ــ ملودرامی که در آن منِ قربانی خودکشی، تنها بازیگر و تنها بیننده‌اش بودم. هنوز شیوهٔ مرگم را انتخاب نکرده بودم، ولی می‌دانستم که به‌زودی نوبتش فراخواهد رسید، گریزناپذیر مثل شب.
Mary
پدیده‌ای که عده‌ای هنگام افسردگی شدید متوجه شده‌اند، حس همراهی با یک خود ثانویه است ــ ناظری شبح‌مانند که بی‌این‌که در دیوانگی زوجش شریک شود، قادر است با کنجکاوی‌ای عاری از احساس، همراهش را که در برابر مصیبت تقلا می‌کند، یا تصمیم می‌گیرد به استقبال مصیبت برود، تماشا کند.
Mary
گذری است از درد به درد. آدم حتی مدت کوتاهی بستر پرمیخ خود را ترک نمی‌کند، بلکه به هرجا برود، بسترش به پشتش چسبیده است.
Mary
در افسردگی این امید به رهایی و بهبود نهایی غایب است. درد بی‌رحم و بی‌امان است و آنچه وضع را غیرقابل تحمل می‌کند، این پیش‌آگاهی است که درمانی در راه نیست ــ نه در یک روز، یک ساعت، یک ماه، یا یک دقیقه. اگر تسکین خفیفی باشد، آدم می‌داند که موقت است؛ درد بیش‌تری در راه است و نومیدی حتی شدیدتر از دردی است که روح را خرد می‌کند.
Mary
وقتی درد شدید جسمی را تحمل می‌کنیم، از روی عادت و از دوران کودکی آموخته‌ایم که با فشارهای درد سازگار شویم ــ آن را با درجات گوناگون خویشتنداری بپذیریم، خواه با شهامت، خواه نالان و شکوه‌کنان، ولی در هر حال آن را بپذیریم. به‌جز دردهای غیرقابل تحمل و لاعلاج، همیشه تقریبآ راهی برای آسودگی هست. چشم‌به‌راه تسکین درد می‌نشینیم، خواه از طریق خواب، یا تیلنول یا هیپنوتیزم‌کردن خود یا تغییر حالت بدن و یا بیش‌تر اوقات از طریق توانایی بدن برای التیام خود، و این استراحتِ بعد از درد پاداش طبیعی ماست که به ما می‌رسد، چون در یک مرحله‌ای این‌قدر آدم‌های خوب و زجرکشیدگان شجاعی بوده‌ایم و این‌قدر در دل خود خوش‌بینانه برای زندگی هورا کشیده‌ایم.
Mary
بی‌اعتنایی کاهلانهٔ من) جنبهٔ جالب آسیب‌شناسی افسردگی را نشان می‌دهد. این موضوع ارتباطی به آستانهٔ معروف درد ندارد، بلکه پدیده‌ای مشابه است، یعنی ناتوانی احتمالی روان برای جذب درد، فراسوی محدودیت‌های پیش‌بینی‌پذیر زمان. در تجربهٔ درد قلمرویی هست که در آن‌جا اطمینان از تسکین‌یافتنْ اغلب تحملی فوق‌انسانی را میسر می‌سازد. می‌آموزیم که هر روز، یا در دوره‌هایی طولانی‌تر، در درجات گوناگون با رنج زندگی کنیم، و بیش‌تر اوقات از دست آن خلاصی نداریم.
Mary
خودم را جای دکتر دکتر گُلد گذاشتم و از خودم پرسیدم که آیا فکر می‌کند این آدم نیمه‌علیلِ بی‌روح و تباه‌شده، لخ‌لخ‌کنان و با خس‌خسی باستانی هر روز با آرزوهای شهوانی از خواب هالسیون بیدار می‌شود؟
Mary
حالا به آن مرحله از آشفتگی رسیده بودم که حس امید همراه با فکر آینده ناپدید شده بود. مغزم در اسارت هورمون‌های قانون‌شکن بیش‌تر از این‌که اندام اندیشیدن باشد، ابزار ثبت دقیقه به دقیقهٔ درجات گوناگون رنج خود بود.
Mary
حس حادِ «فقدان» با آگاهی از این‌که زندگی با سرعتی فزاینده در حال ازدست‌رفتن است، ارتباط پیدا می‌کند.
Mary
از میان تصاویر به‌جامانده از آن دورانِ رنج و شگفتی، یکی در ذهنم مانده. مثل کودکی چهارسال و نیمه دنبال زن رنج‌کشیده‌ام توی بازار راه می‌رفتم. حتی لحظه‌ای نگذاشتم آن روح صبور که دایه، مادر، آرام‌بخش، کشیش و مهم‌تر از همه معتمدم بود ــ مشاور و مرکز صخره‌مانند هستی‌ام که هوشی بسیار فراتر از دکتر گُلد داشت ــ از جلوی چشمم دور شود. در این فکر بودم که اگر به قربانیان کمک‌هایی چون کمک‌های او برسد، از بسیاری پیامدهای فاجعه‌بارِ افسردگی پیشگیری خواهد شد.
Mary
«فقدان» در تمام معانی‌اش سنگ محک افسردگی است ــ در پیشرفت بیماری و به احتمال زیاد در منشأش. بعدها به‌تدریج مجاب شدم که «فقدانِ» ویرانگر دوران کودکی احتمالا به پیدایش اختلالم منجر شده است. در ضمن همان‌طور که سیر قهقرایی‌ام را زیر نظر داشتم، «فقدان» را در همه‌سو احساس می‌کردم. ازدست‌دادن خودباوری علامت معروفی است. خودباوری من همراه با اعتمادبه‌نفسم از میان رفته بود. این «فقدان» ممکن است به‌سرعت به وابستگی تنزل کند و از وابستگی به هراسی کودکانه. آدم می‌ترسد که مبادا همه‌چیز را از دست بدهد، همهٔ نزدیکان و دوستان را ــ ترس شدیدی از تنهاماندن. حتی لحظه‌ای تنهاماندن در خانه باعث ترس شدید و دلهرهٔ من می‌شد.
Mary
به‌رغم روش‌های لرزان درمان، روان‌پزشکی در سطحی فلسفی و تحلیلی تأثیر زیادی بر درک ریشه‌های افسردگی داشته است. البته بدیهی است که هنوز مطالب زیادی باقی مانده که باید بدانیم (و البته بسیاری چیزها به خاطر طبیعت ناشناختهٔ بیماری، یعنی جابه‌جایی همیشگی عوامل بیماری، بی‌شک یک راز باقی خواهد ماند)، ولی مسلمآ یک اصل روان‌شناختی هست که در آن تردیدی ــ تردید معقول ــ نیست و آن مفهوم «فقدان» است.
Mary
به روان‌پزشکی به خاطر مبارزهٔ مداومش با درمان افسردگی با دارو باید اعتباری که شایستهٔ آن است داد. استفاده از لیتیوم برای تثبیت خُلق در جنون ادواری دستاورد دارویی بزرگی است. همین دارو به شکلی مؤثر به‌عنوان عامل بازدارنده در بسیاری افسردگی‌های تک‌قطبی مورد استفاده قرار می‌گیرد. شکی نیست که در بعضی حالت‌های خفیف و برخی اشکال مزمن بیماری (معروف به افسردگی‌های درونزاد) داروها نقشی مؤثر دارند و اغلب جریان آشفتگی‌های جدی را تغییر می‌دهند.
Mary

حجم

۶۵٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۶

تعداد صفحه‌ها

۷۲ صفحه

حجم

۶۵٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۶

تعداد صفحه‌ها

۷۲ صفحه

قیمت:
۴۰,۰۰۰
۲۸,۰۰۰
۳۰%
تومان