بریدههایی از کتاب ظلمت آشکار
۳٫۸
(۴۳)
بنابراین اگر این نظریهٔ «مویهٔ ناتمام» اعتباری داشته باشد، که فکر میکنم دارد، و اگر راست باشد که در اعماق رفتار فردِ مستعدِ خودکشی، آدم هم میکوشد به نحو ناخودآگاه تأثیرات ویرانگر «فقدان» را پشت سر بگذارد و هم با آن دست به گریبان است، پس اجتناب من از مرگ شاید ادای احترامی دیرهنگام بوده است به مادرم. میدانم که در آن ساعات آخری که خود را نجات دادم، یعنی وقتی به قطعهٔ آلتو راپسودی گوش میکردم ــ که او همیشه میخواند ــ او در ذهن من حضور داشته است.
Mary
در ماجرای لینکلن مسئله بر سر غلبه بر مرگ به کمک ستایش آیندگان است و همین معنا در مورد داستاننویسان نیز صادق است.
Mary
کوشنر با توجه به مطالبی که از موفقیت دردناک لینکلن در اجتناب از خودکشی به دست آورده، نمونهای قانعکننده پیدا کرده که نشان میدهد «فقدانْ» در سالهای گذشتهٔ زندگی در خودکشی مؤثر است. علاوه بر این، از بررسی او این نتیجه به دست میآید که همان رفتار استراتژی فرد مبتلا میشود تا از طریق آن به جنگ با گناه و خشم خود برخیزد و به نحوی مبارک بر مرگ خودخواسته غلبه کند. چنین تلفیقی شاید با آرزوی نامیرایی در هم بافته شده باشد.
Mary
در کتاب روشنگر جدیدی در مورد خودکشی، خودکشی در ارض موعود، هاوارد کوشنر، که مورخ اجتماعی است و نه روانپزشک، به شکلی متقاعدکننده نظریهٔ مویهٔ ناتمام را به بحث میکشد و آبراهام لینکلن را نمونهای از آن مینامد. روحیهٔ پرخروش مالیخولیایی لینکلن افسانه است، اما مردم نمیدانند که در جوانی مدام با خودکشی در کش وقوس بوده و بیش از یکبار به خودکشی اقدام کرده است. این رفتار انگار رابطهای مستقیم با مرگ مادرش، نانسی هانکز، داشته که وقتی لینکلن ده ساله بود مرد، و البته ارتباطی داشته با مرگ خواهرش که ده سال بعد مرد و غم ناپیدای او را تشدید کرد.
Mary
خطر وقتی آشکار میشود که فرد جوان تحت تأثیر آنچه «مویهٔ ناتمام» مینامند قرار میگیرد؛ یعنی وضعی که قادر نیست غم را تخلیه کند و بدین ترتیب سالهای بعد باری تحملناپذیر را میکشد که خشم و گناه و البته غم فروخورده جزئی از آن است و همینها بذر بالقوهٔ خودکشی میشوند.
Mary
مرگ یا ناپدیدشدن والدین، بهخصوص مادر در طول بلوغ یا قبل از آن ــ بهکرات در مقالات در موضوع افسردگی ضربهای روحی قلمداد میشود که گاهی ممکن است ویرانی احساسی جبرانناپذیری را ایجاد کند.
Mary
افسردگی، وقتی سرانجام بهسراغ من آمد، در واقع غریبه نبود، حتی مهمان ناخوانده هم نبود. سالها بود که درِ خانهٔ من را میکوبید.
باور کردهام که بیماری از سالهای آغازین زندگی با من بوده است ــ میراث پدرم که بیشتر زندگیاش را با این عفریت جنگید و در دوران نوجوانی من، به دام رنجی افتاد که وقتی نگاه میکنم، میبینم درست مثل وضعیت من بود و سرانجام بستری شد.
Mary
بعد از اینکه سلامتیام را بازیافتم و به هفتخوانی که از سر گذرانده بودم فکر کردم، دیدم که چطور افسردگی سالها به حاشیهٔ زندگیام چسبیده بوده است. خودکشی موضوع غالب کتابهای من بود ــ سه تا از شخصیتهای اصلی آثار من خود را میکشند.
Mary
شاید لازم باشد که دوستان و نزدیکان و خانواده و ستایشگران با نوعی ایثار مذهبی، بیمار را به «ارزش» زندگی متقاعد کنند، هرچند که چنین چیزی غالبآ در تضاد است با احساس «بیارزشی» که اینان در خود دارند. با اینهمه، این ایثار از خودکشیهای بیشماری جلوگیری کرده است.
Mary
بیشترِ گرفتارانِ چنگالِ وحشتناکترین افسردگیها به هر دلیل در یک ناامیدی غیرواقعی فرومیروند ــ پریشان از بدبختیهای اغراقآمیز و هراسهای جانگداز که هیچ نظیری در عالم واقع ندارد.
Mary
تعداد زیادی از افسردگان ــ نصفشان ــ دوباره مبتلا خواهند شد؛ افسردگی قابل بازگشت است ــ عذابی سیزیفی. اما بیشتر قربانیان حتی با وجود عود بیماری میتوانند دوام بیاورند و اغلب بهتر با بیماری کنار آیند، چون از نظر روانی و با کمک تجربیات گذشتهشان، روش مقابله با این غول بیشاخ ودم را آموختهاند.
Mary
بیشتر گرفتارانِ افسردگیها، حتی جانفرساترین افسردگیها، نجات مییابند و همچون دیگران از آن پس شادمان زندگی میکنند. افسردگی شدید غیر از خاطرات هراسانگیزی که برجای مینهد، هیچ زخم ماندگاری وارد نمیکند.
Mary
اوائل فوریه بود و گرچه هنوز لرزان بودم، میدانستم که راهی بهسوی نور گشودهام. دیگر احساس بیهودگی نمیکردم و عصارهٔ شیرین تنم دوباره شروع کرده بود به حرکت. بعد از ماهها دوباره خواب دیدم؛ آشفته و درهم ولی هنوز تصویر آن باقی است: جایی فلوت میزدند، غازی وحشی و دختری رقصان.
Mary
حتی آنهایی که برایشان هر نوع درمانی بیهوده است، میتوانند در انتظار گذر نهایی توفان بنشینند. اگر از توفان جان سالم به در ببرند، ویرانگریاش کمرنگ و سرانجام ناپدید میشود. مصیبتی که اسرارآمیز میآید و اسرارآمیز میرود، راه خود را در پیش میگیرد و سرانجام انسان به آرامش میرسد.
Mary
در بیمارستان من از آنچه ظاهرآ تنها لطف زورکی افسردگی است بهرهمند شدم، یعنی از آخرین عهدنامهٔ آن.
Mary
غذاهای خوب و نگاههایی که به جهان بیرون بیمارستان میانداختم، حال من را بهتر نمیکرد: برنامههای دودمان و فرود یلوههای مهاجر و اخبار شبانگاهی سیبیاس که شبها در اتاقِ خالی بازی میدیدیم، گاهی دستکم به یادم میانداخت که مکانی که به آن پناه بردهام، خوشایندتر و مهربانتر از دیوانهخانهای است که از آن بیرون آمدم.
Mary
ولی بیشک بیمارستان (و البته از بیمارستانهای خوب حرف میزنم) هم باید از بدنامی رعبانگیز خود جدا شود و نباید آن را آخرین چاره به حساب آورد.
Mary
افسردگی وجوه و چهرههای گوناگونی دارد، که خلاصه بگوییم به کلیت محرک و پاسخ فرد وابسته است؛ آنچه برای یکی نوشداروست، ممکن است برای دیگری دامی باشد.
Mary
بیمارستان یک ایستگاه بود، یک عالم برزخ.
Mary
برای من تنها شفابخشهای واقعی انزوا و زمان بودند.
Mary
حجم
۶۵٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۶
تعداد صفحهها
۷۲ صفحه
حجم
۶۵٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۶
تعداد صفحهها
۷۲ صفحه
قیمت:
۴۰,۰۰۰
۲۸,۰۰۰۳۰%
تومان