بریدههایی از کتاب پاسخهای کوتاه به پرسشهای بزرگ
۳٫۹
(۱۴۳)
با وجود این مشکلاتِ عملی، جبریت علمی در سراسر قرن نوزدهم عقیدهٔ جزمی دانشمندان بود. اما در قرن بیستم دو پیشرفت رخ داد که نشان میدهد که بینش لاپلاس در مورد پیشبینیِ کامل آینده، شدنی نیست. اولینِ این پیشرفتها، ارائهٔ مکانیک کوانتوم بود. فیزیکدان آلمانی ماکس پلانک برای حل کردن معمایی قدیمی این را در سال ۱۹۰۰ بهعنوان فرضیهای موقتی ارائه داد. طبق افکارِ کلاسیک قرن نوزدهمی که به زمانِ لاپلاس بر میگشت، جسمی داغ، مثلاً قطعهای آهن گداخته، باید تشعشع داشته باشد. انرژی را به شکل امواج رادیویی، اشعههای مادون قرمز، مرئی، ماوراء بنفش، ایکس و گاما از دست میدهد و شدت تمامی اینها یکسان است. این یعنی غیر از اینکه همگی از سرطان پوست میمردیم، دمای تمامی اشیاء عالم نیز یکسان میشد؛ چیزی که بهوضوح واقعیت ندارد.
:)
این فکر که وضعیتِ عالم در یک لحظه وضعیت آن در تمامی لحظاتِ دیگر را تعیین میکند، از زمان لاپلاس به بعد یکی از اصول محوری علم بوده. از این میتوان نتیجه گرفت که میتوانیم آینده را پیشبینی کنیم، لااقل اصولاً باید بتوانیم. اما در عمل، توانِ پیشبینی آینده بهدلیل پیچیدگیِ معادلات و اینکه معمولاً خصوصیتی به نام آشوب دارند، بسیار محدود است. همانطور که کسانی که فیلم پارک ژوراسیک را دیدهاند میدانند آشوب، یعنی اغتشاش بسیار کوچکی در یک مکان، میتواند باعث شود که تغییری بسیار بزرگ در مکانی دیگر ایجاد شود. پروانهای که در استرالیا بال میزند ممکن است موجب ریزش باران در پارک مرکزی نیویورک شود. مشکل این است که تکرارپذیر نیست. دفعهٔ بعدی که پروانه بال بزند خیلی چیزها متفاوت خواهد بود و این هم بر وضعیتِ آب و هوا تأثیر دارد. همین عاملِ آشوب است که باعث شده پیشبینی وضع آب و هوا چندان قابل اطمینان نباشد.
:)
دوست داشتم عین کلمات لاپلاس را برای شما نقل کنم، ولی لاپلاس تا حدی شبیه پروست بود چون جملاتی بسیار طولانی و پیچیده مینوشت. پس تصمیم گرفتم که نقل به مضمون بکنم. در واقع چیزی که گفت این است: اگر در یک لحظه، مکان و سرعت تمامی ذرات عالم را بدانیم میتوانیم رفتار آنها را در هر زمانی در آینده یا گذشته محاسبه کنیم. داستانی احتمالاً جعلی وجود دارد که وقتی ناپلئون از لاپلاس دربارهٔ نقش خدا در این سیستم پرسید پاسخ شنید که: " جناب، من نیازی به این فرضیه نداشتم." من فکر نمیکنم که معنی این حرف لاپلاس این بوده که به خدا باور نداشته است. بلکه این بوده که خدا برای نقض قوانین علم دخالت نمیکند. این باید نظرِ تمامی دانشمندان باشد. قانون علمی اگر فقط وقتی صادق باشد که یک موجود ماوراءالطبیعی آن را به حال خود بگذارد و دخالت نکند، دیگر قانون علمی نیست.
:)
۴. آیا میتوانیم آینده را پیشبینی کنیم؟
در دوران باستان، جهان خیلی دِیمی به نظر میرسید. فجایعی مثل سیل، طاعون، زلزله یا آتشفشان ظاهراً بدون اخطار و منطقِ مشهود اتفاق میافتادند. انسانِ اولیه این پدیدههای طبیعی را ناشی از رفتار مجموعهای از خدایان و الههها میدانست که اعمالشان دلبخواهی و دمدمی بود. راهی برای پیشبینی رفتار ایشان وجود نداشت و تنها امید این بود که با هدایا یا رفتار خود رضایتشان را جلب کند. بسیاری از افراد هنوز تا حدی بر این باورند و سعی میکنند با بخت و اقبال پیمانی ببندند. قول میدهند که اگر در درسی نمرهٔ عالی بگیرند یا در امتحان گواهینامه قبول شوند رفتارشان بهتر شود یا مهربانتر باشند.
اما حتماً بهتدریج مردم نظمهای خاصی را در رفتار طبیعت مشاهده کردند. بارزترین موردِ این نظم را میشد در حرکت اجرام سماوی دید. پس نجوم اولین علمی بود که شکل گرفت. نیوتن بیش از سیصد سال پیش پایهٔ ریاضیِ مستحکمی برای آن تعیین کرد و ما هنوز از نظریهٔ گرانش او برای پیشبینیِ حرکتِ تقریباً تمامی اجرام سماوی استفاده میکنیم. پس از نجوم، دیده شد که پدیدههای طبیعیِ دیگر نیز از قوانین علمیِ معینی تبعیت میکنند. این به نظریهٔ جبریت علمی منجر شد، چیزی که ظاهراً اول بار دانشمند فرانسوی پیر سیمون لاپلاس به عموم ارائه کرد.
:)
اگر حیات هوشمند در جایی غیر از زمین وجود داشته باشد، آیا شبیه اَشکالی است که میشناسیم یا تفاوت دارد؟
مگر روی زمین حیات هوشمند وجود دارد؟ از شوخی بگذریم، اگر جای دیگری حیات هوشمند وجود داشته باشد، حتماً خیلی از ما دور است وگرنه تا به حال به ملاقات ما میآمد. فکر کنم اگر میآمدند متوجه میشدیم، چیزی میشد مثل فیلم روز استقلال.
:)
راه دیگری که ممکن است در آن حیات نتواند به مرحلهٔ هوشمندی برسد، تصادم یک شهابسنگ یا ستارهٔ دنبالهدار با سیاره است. در سال ۱۹۹۴ تصادم ستارهٔ دنبالهدار شومِیکِرلِوی با مشتری را مشاهده کردیم. این تصادم چندین انفجار آتشین ایجاد کرد. فکر میکنند که تصادم یک جسم نسبتاً کوچکتر با زمین، عامل انقراض دایناسورها در حدود شصتوشش میلیون سال پیش شد. چند پستاندار کوچک و بدوی زنده ماندند ولی شکی نیست که هر موجودِ هماندازهٔ بشر، منقرض میشد. تخمین اینکه زمانبندی این تصادمها چیست مشکل است، ولی یک حدس معقول این است که به طور متوسط هر بیست میلیون سال یک بار اتفاق میافتد. اگر این عدد درست باشد، یعنی حیات هوشمند فقط به این دلیل روی زمین تکامل یافته است که خوشبختانه در شصتوشش میلیون سال اخیر تصادم بزرگی رخ نداده است. سیارات دیگرِ کهکشان که احتمالِ داشتنِ حیات را داشتهاند، شاید مدتزمانِ بیتصادمِ کافی برای تکامل موجودات هوشمند را نیافتهاند.
احتمال سوم این است که فرصت شکلگیری حیات و تکامل آن به موجودات هوشمند کم نیست، ولی مجموعه ناپایدار میشود و حیات هوشمند باعث نابودی خودش میشود. این نتیجهگیری بسیار بدبینانه است و امیدوارم حقیقت نداشته باشد.
:)
اگر نبود چه؟ اصل انساننگر ما را از اینگونه استدلالها بر حذر میدارد. محتملتر این است که تکامل فرآیندی اتفاقی باشد که در آن هوش صرفاً یکی از بسیار نتایج ممکن است.
حتی مشخص نیست که هوش در درازمدت برای بقا ارزشی داشته باشد. باکتریها و انواع دیگر موجودات تکیاخته ممکن است در صورتی که ما تمامی انواع دیگر حیات روی کره زمین را از بین ببریم، دوام بیاورند. شاید هوشمندی برای حیات زمینی اتفاقی نامحتمل بوده چون در روال زمانی تکامل خیلی طول کشیده، دوونیم میلیارد سال که از موجودات تکیاخته به موجودات چندیاختهای برسیم؛ چیزی که شرط لازم هوش است. این مدت، کسری چشمگیر از زمانی است که تا انفجار خورشید در اختیار داریم، پس این هم با فرضِ کم بودن احتمالِ تکامل هوشمندی همخوان است. اگر این فرض درست باشد، میتوانیم انتظار داشته باشیم که تعداد زیادی از دیگر انواع حیات را در کهکشان ببینیم ولی بعید است حیات هوشمند پیدا کنیم.
:)
احتمال مواجه شدن با شکلی بیگانه از حیات در زمان کاوش کهکشان چقدر است؟ اگر بحث در مورد زمانبندی ظهور حیات روی زمین درست باشد، باید ستارگان بسیار زیادی وجود داشته باشند که سیاراتشان دارای حیات باشد. برخی از این منظومههای شمسی میتوانستهاند پنج میلیارد سال قبل از زمین تشکیل شوند، پس چرا کهکشان پر از اشکالِ حیاتِ خودطراحِ مکانیکی یا بیولوژیکی نیست؟ چرا تابهحال به زمین سر نزدهاند و حتی آن را تسخیر نکردهاند؟ ضمناً بگویم که من این حرف را که UFO ها سرنشینهای فرازمینی دارند قبول ندارم، چون فکر میکنم که هرگونه آمدن بیگانگان به زمین آشکارتر میبود -و احتمالاً بسیار ناخوشایندتر.
پس چرا تا به حال نیامدهاند؟ شاید احتمال ظهور خلقالساعهٔ حیات آنقدر کم است که زمین تنها سیارهٔ کهکشان، یا در عالم قابل مشاهده است که این اتفاق در آن افتاده. امکان دیگر این است که تشکیل سامانههای خودتکثیرکننده، مثل سلولها، احتمالی منطقی داشته اما اغلب این انواع حیات تا حد هوشمندی تکامل نیافتهاند. ما عادت داریم فکر کنیم حیات هوشمند نتیجهٔ گریزناپذیر تکامل است.
:)
شاید بتوان از مهندسی ژنتیک استفاده کرد تا حیات مبتنی بر دیانای را فناناپذیر یا لااقل دارای طول عمر حداقل صدهزار ساله کرد. اما راه سادهتر که هماکنون هم تقریباً توانش را داریم این است که ماشین بفرستیم. میتوان اینها را بهشکلی طراحی کرد که در طول سفرِ بین ستارگان دوام بیاورند. وقتی به ستارهٔ جدیدی برسند میتوانند روی سیارهای مناسب فرود آیند و مواد خامِ لازم برای تولید ماشینهای جدید را استخراج کنند و شاید اینها را به ستارگان دیگری بفرستند. این ماشینها گونهای جدید از حیات خواهند بود که به جای مولکولهای بزرگ، بر اجزای مکانیکی و الکترونیکی مبتنی هستند. شاید در نهایت جایگزین حیات مبتنی بر دیانای شوند، همانگونه که شاید دیانای جایگزین شکل قدیمیتری از حیات شده است.
:)
طبق نظریهٔ نسبیت، چیزی نمیتواند سریعتر از نور حرکت کند، پس سفر رفت و برگشت به نزدیکترین ستاره حدود هشت سال و به مرکز کهکشان حدود پنجاه هزار سال طول خواهد کشید. در داستانهای علمی تخیلی، برای حل این مشکل از اعوجاجات فضایی یا سفر از طریق ابعاد اضافی استفاده میکنند. ولی من فکر میکنم اینها، هر چقدر هم حیات هوشمند شود، هرگز ممکن نشوند. در نظریهٔ نسبیت، اگر کسی بتواند از نور سریعتر حرکت کند، میتواند به گذشته هم سفر کند و در این صورت، افرادی که برمیگردند و گذشته را عوض میکنند مشکلزا خواهند شد. طبعاً میتوان انتظار داشت که تعداد زیادی توریست از آینده ببینیم که آمدهاند تا رفتارهای غریب و ازمدافتادهٔ ما را ببینند.
:)
حجم
۸۶۹٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۱۹۲ صفحه
حجم
۸۶۹٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۱۹۲ صفحه
قیمت:
۶۹,۰۰۰
تومان