بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب ۱۹۸۴ | صفحه ۷ | طاقچه
۳٫۹
(۱۹۰)
همواره هر چه به تباهی راه می‌بُرد وجودش را از امیدی جنون‌آسا می‌انباشت. از کجا معلوم، چه‌بسا حزب زیر سطح بیرونی‌اش گندیده است، کیش توان‌فرسای پای‌بندی به اخلاق و خویشتن‌داری که ترویج می‌کند جز ریاکاری به قصد پنهان کردن نابرابری نیست.
محمدرضا
می‌شود انسان‌های مُرده خلق کرد اما آفرینش آدم‌های زنده محال است.
کاربر ۱۹۷۴۲۰۶
پاک‌دامنی همان‌قدر عمیق در وجودشان ریشه دوانده بود که وفاداری و سرسپردگی به حزب. با تلقین‌های حساب‌شده و دقیق از همان کودکی، با بازی‌ها و دوش سرد، با چرندیاتی که در مدرسه و تشکیلات «خبرچین‌ها» و «انجمن جوان‌ها» توی مخ‌شان فرومی‌کردند، با سخنرانی‌ها، رژه‌ها، سرودها، شعارها و موسیقی رزمی، حس طبیعی را از وجودشان بیرون کشیده بودند.
محمدرضا
داریم زبان رو به شکل قطعیش می‌رسونیم ــ همون شکلی که وقتی هیشکی به زبون دیگه‌ای حرف نزنه پیدا می‌کنه. کارمون که تموم بشه، آدم‌های مثل تو باید همه‌ش رو از اول یاد بگیرند. اگه غلط نکنم، به نظرت می‌رسه وظیفهٔ اصلی‌مون اینه که واژه‌های جدید ابداع کنیم. اما ابداً این‌طور نیست! داریم کلمه‌ها رو داغون می‌کنیم. کار هر روزمونه، بیست‌تا بیست‌تا، صدتا صدتا. زبون رو اون‌قدر می‌بُریم تا به استخونش برسیم.
محمدرضا
بعضی وقت‌ها آدم می‌توانست فی‌الواقع بر دروغی مشخص انگشت بگذارد. مثلاً، برخلاف ادعای کتاب‌های تاریخی حزب، این مطلب حقیقت نداشت که هواپیما را حزب اختراع کرده. او هواپیماها را از موقعی که خیلی بچه بود یادش می‌آمد. اما آدم نمی‌توانست چیزی را ثابت کند. هرگز مدرکی پیدا نمی‌شد.
محمدرضا
برای آن‌که آدم میراث بشری را پاس بدارد لازم نیست سخنش شنیده شود، بلکه باید عقل سلیمش محفوظ بماند. به سوی میز برگشت، قلمش را در دوات فروبرد و نوشت: به آینده، به گذشته، به زمانی که اندیشه آزاد باشه، زمانی که انسان‌ها با همدیگه فرق داشته باشند و تنها زندگی نکنند ــ به زمانی که حقیقت وجود داشته باشه و نشه چیزی رو که اتفاق افتاده باطل کرد:
محمدرضا
بدتر از همه این بود که به واسطهٔ تشکیلاتی نظیر «خبرچین‌ها»، به شکلی نظام‌مند به وحشی‌های کوچولویی مهارناپذیر بدل می‌شدند، و بااین‌حال کوچک‌ترین گرایشی به سرپیچی از انضباط حزبی نداشتند. برعکس، حزب را و هر چه مربوط به آن بود می‌پرستیدند. سرودها، رژه‌ها، بیرق‌ها، پیاده‌روی‌های جمعی، نشانه‌گیری با تفنگ‌های اسباب‌بازی، فریاد کردن شعارها، ستایشِ برادرِ بزرگ ــ همهٔ این‌ها برای‌شان یک‌جور بازی باشکوه و افتخارآفرین بود. تمام درنده‌خویی‌شان به بیرون معطوف می‌شد، علیه دشمنان حکومت، علیه اجنبی‌ها، خائنان، خرابکاران، مجرمانِ پندار. تقریباً عادی بود که افراد بالای سی سال از فرزندان خودشان بیمناک باشند و حق هم داشتند، زیرا هفته‌ای نبود که نشریهٔ تایمز پاراگرافی را اختصاص ندهد به شرح این‌که چه‌طور یک چُغُل فسقلی اهلِ استراق‌سمع ــ معمولاً از عبارت «کودک قهرمان» استفاده می‌شد ــ ابرازِ نظرهایی دردسرساز در صحبت‌ها شنیده و والدینش را به «پلیس پندار» لو داده.
محمدرضا
همیشه شب می‌آمدند ــ بازداشت‌ها بدون استثنا شب اتفاق می‌افتاد. ناغافل آدم را از خواب می‌پراندند، دستی خشن شانه‌اش را تکان می‌داد، نورها به صورتش می‌تابیدند، می‌دید چهره‌هایی بی‌رحم دور بسترش حلقه زده‌اند. در اکثریت قاطع موارد محاکمه‌ای در کار نبود، بازداشت گزارش نمی‌شد. مردم یکهو غیب‌شان می‌زد، همیشه طی شب. اسم آدم از فهرست‌ها و دفاتر حذف می‌شد، هر پروندهٔ مربوط به هر کاری که توی عمرش کرده بود محو می‌شد، وجودش هم انکار می‌شد و بعد فراموش می‌شد. آدم از بین می‌رفت، نابود می‌شد
محمدرضا
مرگ بر برادرِ بزرگ مرگ بر برادرِ بزرگ مرگ بر برادرِ بزرگ مرگ بر برادرِ بزرگ مرگ بر برادرِ بزرگ
محمدرضا
جنبهٔ هولناکِ «دو دقیقه نفرت» این بود که آدم ناچار نمی‌شد تمام‌مدت نقش بازی کند، چون غیرممکن بود همرنگ جماعت نشود. همواره سی ثانیه که می‌گذشت دیگر نیاز نداشت ظاهرسازی کند.
محمدرضا
مثلاً پیش‌بینی وزارتخانهٔ وفور تولید پوتین در سه‌ماهه را صد و چهل و پنج میلیون جفت تخمین زده بود. تولید واقعی شصت و دو میلیون اعلام شده بود. لیکن وینستون، در بازنویسی پیش‌بینی، رقم را به پنجاه و هفت میلیون تقلیل داد تا بتوانند مطابق معمول ادعا کنند از آن‌چه پیش‌بینی شده بود فراتر رفته‌اند. اما به هر صورت، شصت و دو میلیون همان‌قدر با حقیقت فاصله داشت که پنجاه و هفت میلیون یا صد و چهل و پنج میلیون. به احتمال زیاد، اصلاً پوتینی تولید نشده بود. محتمل‌تر این‌که کسی نمی‌دانست چه تعداد پوتین تولید شده، برای کسی هم اهمیت نداشت. تمام آن‌چه آدم می‌دانست این بود که طی هر سه ماه، پوتین به تعداد نجومی روی کاغذ تولید می‌شد حال آن‌که چه‌بسا نیمی از جمعیت اقیانوسیه پابرهنه بودند.
مرسده مستقل
«آدم که انرژیش رو تخلیه می‌کنه، بعدش احساس خوشبختی به‌ش دست می‌ده و هیچی واسه‌ش اهمیت نداره. برای اون‌ها قابل‌تحمل نیست که آدم همچی حالی پیدا کنه. اون‌ها می‌خوان آدم مدام لبریزِ انرژی باشه. همهٔ این رژه رفتن‌های چپ‌وراست و هورا کشیدن‌ها و پرچم تکون دادن‌ها جبران تمنای جنسی ترشیده‌ست. اگه آدم از درون شاد باشه و احساس خوشبختی بکنه، چرا باید محض خاطر برادرِ بزرگ و برنامه‌های سه‌ساله و “دو دقیقه نفرت” و مابقی چرندیات مُرده‌شوربرده‌شون به هیجان بیاد؟»
کاربر ۲۹۹۶۶۰۳
طی سال‌ها این افکار رو توی کلهٔ آدم فرومی‌کنند. به‌جرئت می‌تونم بگم روی خیلی‌ها اثر می‌ذاره. البته، نمی‌شه مطمئن بود؛ آدم‌های مزوّر و دورو هم کم نیستند.»
کاربر ۲۹۹۶۶۰۳
زرنگی این بود که مقررات را زیر پا بگذاری و همچنان زنده بمانی.
کاربر ۲۹۹۶۶۰۳
در میدان کارزار، در اتاق شکنجه، توی کشتی در حال غرق شدن، هدفی که آدم برایش مبارزه می‌کند همواره به فراموشی سپرده می‌شود، زیرا جسم به قدری متورم می‌شود که تمام عالم را پُر می‌کند، و حتی زمانی که آدم از شدت هراس فلج نشده یا از درد نعره نمی‌کشد، زندگی جز نبردی لحظه‌به‌لحظه علیه گرسنگی یا سرما یا بی‌خوابی نیست، علیه دل‌پیچه یا دندان‌درد.
omid
کتاب مجذوبش می‌کرد یا، به عبارت دقیق‌تر، به‌اش اطمینان‌خاطر می‌بخشید. از یک جهت مطلب تازه‌ای بیان نمی‌کرد که او نداند، اما این خود بخشی از جذابیتش بود. همان چیزی را می‌گفت که او بر زبان می‌آورد، اگر برایش امکان داشت افکار پراکنده‌اش را نظم ببخشد. حاصلِ ذهنی بود مشابه مال خودش، اما بی‌اندازه تواناتر، نظام‌مندتر و رهاتر از هراس. پی بُرد بهترین کتاب‌ها آن‌هایی هستند که به آدم چیزی را می‌گویند که خودش از قبل می‌دانسته.
Deso
هیچ‌چیز مالِ خود آدم نبود جز چند سانتی‌متر مکعبِ داخل جمجمه‌اش.
Deso
بعضی وقت‌ها آدم می‌توانست فی‌الواقع بر دروغی مشخص انگشت بگذارد. مثلاً، برخلاف ادعای کتاب‌های تاریخی حزب، این مطلب حقیقت نداشت که هواپیما را حزب اختراع کرده. او هواپیماها را از موقعی که خیلی بچه بود یادش می‌آمد. اما آدم نمی‌توانست چیزی را ثابت کند. هرگز مدرکی پیدا نمی‌شد.
Naarvanam
اندیشید که گذشته فقط تغییر نیافته، عملاً نابود هم شده. چون آدم چه‌طور می‌توانست حتی بدیهی‌ترین امر را به اثبات برساند اگر هیچ مدرکی بیرون از حافظهٔ خودش وجود نداشت؟
Naarvanam
حتی درک واژهٔ «پندارِ دوگانه» نیازمند «پندارِ دوگانه» بود.
Naarvanam

حجم

۴۶۷٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۳۴۹ صفحه

حجم

۴۶۷٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۳۴۹ صفحه

قیمت:
۷۰,۰۰۰
۳۵,۰۰۰
۵۰%
تومان