بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب تهوع | صفحه ۳ | طاقچه
تصویر جلد کتاب تهوع

بریده‌هایی از کتاب تهوع

نویسنده:ژان پل سارتر
انتشارات:انتشارات جامی
امتیاز:
۳.۵از ۱۴ رأی
۳٫۵
(۱۴)
و من نیز می‌خواستم که باشم، حتی جز این نمی‌خواستم. این هم آخرین کلام داستان زندگی‌ام. من در ظاهر بی‌نظم زندگی‌ام، عمق تمام این تلاش‌هایی که به نظر می‌آید ارتباطی با هم ندارند را می‌بینم، من آرزوی واحدی را بازمی‌یابم: یعنی بیرون راندن وجود از خودم، خالی کردن لحظات از چربی‌هایشان، چلاندن و خشک کردنشان، تطهیر کردن خویش، جامد کردن خودم تا سرانجام واضح و دقیق نواختن یک نتِ ساکسفون را پدید آورم.
م.
شگفت اینکه: احمق‌هایی هستند که تسلای خویش را در هنرهای زیبا می‌جویند.
م.
اکنون وقتی می‌گویم «من» به نظرم پوچ می‌آید. چنان فراموش شده‌ام که دیگر نمی‌توانم خود را احساس کنم، از بس که فراموش شده‌ام. آن چه از واقعیت‌ها در من باقی مانده، وجودی است که خود را وجود احساس می‌کند.
م.
چند قدمی برمی‌دارم و می‌ایستم. طعم این فراموشخانه‌ای را که در آن افتاده‌ام با لذت می‌چشم. من میان دو شهر قرار دارم، یکی که مرا نمی‌شناسد و دیگری که انکارم می‌کند.
م.
تمام زندگی‌ام پشت سرم است. سراسرش را می‌بینم، شکلش را و حرکات آهسته و ملایمش راکه مرا تا این جا کشانده‌اند. چیز زیادی برای گفتن درباره آن نیست: باختی بود در یک قمار، همین و بس.
م.
من دیگر در بوویل نبودم، هیچ کجای دیگر نبودم، شناور بودم. برایم تعجبی نداشت، به خوبی می‌دانستم که آن، دنیاست، دنیای عریانِ عریان که ناگهان خود را نشان می‌داد، و من داشتم از فرط خشم نسبت به آن وجود پوچ عظیم خفه می‌شدم.
م.
وجود، همیشه و در همه جا تا بی‌نهایت زیادی است؛ همیشه و همه جا وجود، هرگز جز با وجود محدود نمی‌شود. من گیج و مبهوت به ستوه آمده از این انبوه بودن‌های بدون اصل و منشاء، روی نیمکت ولو می‌شوم. همه جا شکفتگی، شکوفایی، گوش‌هایم پر از وزوز وجود بود؛
م.
وجود، چیزی نیست که اجازه دهد از دور درباره‌اش فکر کرد. باید یکباره وجودتان را فرا گیرد و روبه‌روی شما متوقف شود، با تمام وزن همچون هیولایی عظیم‌الجثه روی قلبتان سنگینی کند ـ در غیر این صورت دیگر چیزی وجود ندارد.
م.
تهوع رهایم نکرده است و تصور نمی‌کنم به این زودی‌ها هم دست از سرم بردارد؛ ولی دیگر تحمل نمی‌کنم، این دیگر نه یک بیماری است ونه یک بحران زودگذر: این خودِ منم.
م.
شما چگونه می‌توانید، یک انسان را ثابت و محدود نگهدارید و چطور می‌توانید بگویید او فلان و بهمان است؟ چه کسی می‌تواند درون انسان دیگری را کشف کند؟ چه کسی می‌تواند سرچشمه‌های یک انسان را بشناسد؟
م.
فقط وجود داشتم و این به شدت متعجبم می‌کرد. آیا من فقط یک نمود محض نبودم؟
م.
«آسودگی خاطرت را تحسین می‌کنم که خودم هرگز آن را نداشته ام. من آنی عزیز تو نبوده و نیستم و از تو هم خواهش می‌کنم باور کنی که آنتوان عزیز من نیستی. اگر نمی‌دانی مرا چه خطاب کنی، خطابم نکن، این طوری بهتر است.»
ندا
«چیزی دارد آغاز می‌شود.» چیزی آغاز می‌گردد تا پایان گیرد
Mahsa Bi
سفر بهترین مدرسه است.
Mahsa Bi
بله، خودش است، لوسی است. ولی مسخ و دگرگون شده و از خود بی‌خود. با سخاوت دیوانه‌واری رنج می‌برد. حسرتش را می‌خورم. آن جاست، راست ایستاده، با دست‌هایی باز از یکدیگر، گویی در انتظار نشانه‌های معجزه است، دهانش را باز می‌کند، دارد خفه می‌شود. احساس می‌کنم، دیوارهای دو طرف خیابان به هم نزدیک و بلندتر شده‌اند و لوسی در ژرفای یک چاه است.
Mahsa Bi
کسانی که زندگی جمعی دارند، یاد گرفته‌اند، خود را آن گونه که به نظر دوستانشان می‌آیند، در آئینه ببینند. من دوستی ندارم: آیا به همین دلیل گوشت و پوستم عریان است؟
Mahsa Bi
تصور نمی‌کنم «بتوان تنهایی را با کسی شریک شد».
Mahsa Bi
... خوب فکر می‌کردم که انسان با وارد شدن به مرحله سکرات و احتضار، در ماورای خویش سیر می‌کند. وانگهی کافی بود در اتاق یک مرده باشیم: مرگ موقعیت ممتازی است. چیزی از او تصعید می‌شود و به تمام حاضران انتقال می‌یابد
محمد
تنها آواهای موسیقی می‌توانند با غرور، مرگ در خویشتن را به عنوان یک الزام درونی بپذیرند، اما آن‌ها، وجود ندارند. هر موجودی بی‌دلیل و ناخواسته متولد می‌شود، با ضعف زندگی‌اش را امتداد می‌دهد و با حادثه‌ای می‌میرد.
محمد
پیپ من با لعاب طلایی اندود شده است که با ظاهری پرنشاط، بیش از هر چیز دیگری جلب توجه می‌کند: نگاهش که می‌کنی این لعاب ذوب می‌شود و چیزی باقی نمی‌ماند، جز یک باریکه بزرگ رنگ پریده‌ای روی یک تکه چوب. همه چیز به همین گونه است،
Giti Nava

حجم

۲۶۸٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۲۶۸ صفحه

حجم

۲۶۸٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۲۶۸ صفحه

قیمت:
۴۹,۰۰۰
تومان