بریدههایی از کتاب مثل خون در رگ های من
۴٫۲
(۳۸۸)
خوشا آن لحظهٔ جاویدان که من هیچ نباشم به جز آیدای خود، و تو هیچ نباشی به جز احمد خویش!
ahiaanaa
در من قدرتی است که در قلمرو شیطان طبل خدایی میزنم. این قدرت تویی آیدای من!
ahiaanaa
به امید این چنین فردایی زندهام: فردایی که صبحش را در آغوش آیدا بیدار شوم و شبش را در آغوش او به خواب روم.
ahiaanaa
تو آخرین چوب کبریتی هستی که میباید به آتشی عظیم مبدل شوی و از زندگی من، در برابر سرمای مرگ در این بیابان پر از وحشت دفاع کنی... اگر این چوب نگیرد، مرگ در این برهوت حتمی است! ــ تو همهٔ امید من، تو پناهگاه گرم و روشن من هستی.
khorasani
صبر و تحمل، جرأت و شهامتِ مردم پرهیزکار است!
khorasani
بیا و مرغ سعادت را با خود به خانهٔ من بیار
khorasani
تبسمت برای آن که همهٔ شادیهای دنیا را در قلب من سرشار کند کافی است؛ همچنان که قهرت کافی است تا تلخی تمامی بدبختیها را به من بچشاند...
khorasani
صدای تو، هنگامی که این مژده را به من دادی، صدای باز شدن دروازههای رویای همهٔ عمرم بود: رویای پر از رنگینکمان عشقی که من خودم را در آن «پیدا کنم»؛ زیرا من هنوز خودم نیستم، هنوز خودم نشدهام. آنچه تا به امروز شدهام، تنها و تنها طرحی کلی است از آنچه «میتوانم باشم»، از آنچه «باید بشوم».
khorasani
روزی که برای همیشه پیش من آیی من از تو به دنیا خواهم آمد و زندگی را دوباره آغاز خواهم کرد.
khorasani
جفتی باشیم که هیچ چیز نتواند شکافی میان (مان) ایجاد کند. یکدیگر را بشناسیم و خوب بشناسیم.
khorasani
احمد حق ندارد کاری کند که آیدا از او برنجد زیرا در این صورت همهٔ دنیا خواهند گفت که احمق است، زیرا احمدی که آیدا را میپرستد، اگر او را برنجاند، فیالواقع یک تختهاش کم است. با وجود این اگر یک بار ضرورتی احمد بیچاره را ناگزیر کرد که عملی برخلاف میل خود انجام دهد، و این عمل سبب آزردگی آیدا شد، آیدا میتواند یکی از دو گوش احمد را ببرد یا دماغش را گاز بگیرد یا سرش را با ترب سیاه و آب فلفل سبز بشوید و جوهر خردل به گلویش بریزد، ولی مطلقاً حق ندارد که در برابر گناه الزامی احمد از او قهر کند یا ترشرویی نشان بدهد، زیرا در این صورت، جزای احمد از گناهش سنگینتر خواهد شد... به طور خلاصه، آیدا حق دارد هر بلایی که میخواهد به سر احمد درآورد، اما انتقام گرفتن از طریق بداخلاقی و کجخلقی اکیداً ممنوع است.
khorasani
در برابر هیچ نوع پیشامدی، آیدا حق اخم کردن، سکوت کردن، قیافه گرفتن، به فکر فرو رفتن و کجخلق شدن ندارد؛ و در صورتی که آیدا یکی از اعمال بالا را انجام بدهد، احمد حق خواهد داشت در عوض هر چه را که به دستش رسید پاره کند یا بشکند، خانه را آتش بزند و خودش را به دار بیاویزد. زیرا همهٔ شادیهای دنیا، برای احمد، در وجود آیدا خلاصه میشود: آیدا برای احمد نقاشی، موسیقی، شعر، خوشبختی، پیروزی و ثروت است. بنابراین، اگر آیدا ابروهای قشنگش را در هم گره کرد، احمد حق خواهد داشت تصور کند که زندگی از او برگشته است، و کسی که زندگی ازش برگشت، حق دارد خود را معدوم کند.
khorasani
شور زندگی در من بیداد میکند. امروز بیش از هر وقت دیگر زندهام. و نفسی که خون مرا تازه میکند تویی.
khorasani
در پناه تو من به بسیاری از هدفهای خود خواهم رسید. در پناه تو من بدبختی و یأس را شکست خواهم داد، زیرا در زندگی با تو، من هرگز به نان و پنیری قناعت نخواهم کرد.
khorasani
بگذار هر چه زودتر جلو این روزها و شبهایی را که مثل آب رودخانه در گذر است و زندگی مرا با حسرت و حرمان و ناکامی و یأس به طرف فنا میکشد بگیریم...
khorasani
دیوانه، کوتاه کن این بازی را. اگر شروعش کنی برد با ما خواهد بود، بهات قول میدهم!
khorasani
تو را دوست میدارم و روزهای نازنین عمر من میگذرد بدون این که با تو باشم، بدون این که بتوانم شادمانی و سعادتی عظیم و بهشتی را که از بودن با تو برای من حاصل خواهد شد با خودت تقسیم کنم. ـ
تو دور از منی، من بیحال و حوصلهام؛ و لاجرم، وقتی که تو را میبینم جز خستگیها و اندوه و ناراحتیها و گلایهها و شکایتها چیزی ندارم که به تو دهم... اگر تو باشی دیگر از این ملال و اندوه چیزی باقی نخواهد بود
khorasani
این سکوت و ابتذال، زاییدهٔ زندگی در این زندانی است که مال ما نیست، که خانهٔ ما نیست، که شایستهٔ ما نیست.
به من بنویس که تو هم در انتظار سحری هستی که پرندهٔ عشق ما در آن آواز خواهد خواند.
khorasani
این پرنده، در این قفس تنگ نمیخواند. اگر میبینی خفه و لال و خاموش است، به این جهت است... بگذار فضا و محیط خودش را پیدا کند تا ببینی چه گونه در تاریکترین شبها آفتابیترین روزها را خواهد سرود.
khorasani
باید «کار» کنم. کاری که متأسفانه برای خوشبختی من و تو نیست؛ برای رسالت خودم هم نیست؛ برای انجام وظیفه هم نیست؛ برای هیچ چیز نیست: برای تمام کردن احمد تو است. برای آن است که دیگر ــ به قول خودت ــ چیزی از احمد برای تو باقی نگذارند.
اما... بگذار باشد. اینها هم تمام میشود. بالاخره «فردا» مال ما است. مال من و تو با هم. مال آیدا و احمد با هم...
khorasani
حجم
۲٫۲ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۴
تعداد صفحهها
۱۶۷ صفحه
حجم
۲٫۲ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۴
تعداد صفحهها
۱۶۷ صفحه
قیمت:
۷۴,۰۰۰
۳۷,۰۰۰۵۰%
تومان