بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب کافه اروپا | صفحه ۳ | طاقچه
۴٫۲
(۵۳)
دموکراسی یک مفهوم انتزاعی نیست؛ دموکراسی پیشرفتی نخواهد داشت اگر هیچ‌کس حاضر نباشد برای پیشبرد آن خطر کند.
Reza.golshan
به نظر می‌رسد ما یقین داریم که تاریخ چاهی بی‌ته است؛ سیاهچاله‌ای که آدم‌ها می‌توانند گذشته‌شان را، وقتی دیگر به کارشان نمی‌آید در آن بیندازند. انگار ما جدا باورمان شده که فراموش کردن گذشته و پشت سر گذاشتن تقصیرها و گناه‌ها ممکن است. انگار که تاریخ یک ماشین لباسشویی باشد: رخت‌های کثیف کارها و سوابق گذشته را با کمی ایدئولوژی به جای پودر رختشویی در آن می‌ریزی و لباس تمیز و درخشانی که دست‌کمی از لباس نو ندارد، از آن بیرون می‌آید. آماده پوشیدن تا زمانی که باز کثیف شود.
نازنین بنایی
خرابکاری روشی‌ست کاملاً عقلانی؛ می‌شود اسمش را گذاشت رفتاری در جهت بقا. پیش از این تنها راه غلبه بر نظام کمونیستی خرابکاری بود. یا باید تظاهر به فرمانبرداری می‌کردی، یا جایت پشت میله‌های زندان بود. می‌دانستی که مقامات همیشه ایرادی در گذرنامه‌ات پیدا خواهند کرد (اگر اصلاً گذرنامه می‌داشتی)، یا اشکالی در پولی که می‌خواستی از کشور خارج کنی (اگر پولی در بساط داشتی). یا در مدارکت، یا تقریبا در هر چیزی که می‌شود فکرش را کرد. تو از اساس در جایگاهِ برخطا ایستاده بودی. کسی که باید مرتبا تحقیر می‌شد تا سر جایش نشانده شود و پا از گلیمش درازتر نکند.
نازنین بنایی
هنوز خیلی از زمانی که یک لبخند می‌توانست سوءظن‌برانگیز باشد نگذشته. چرا فلانی لبخند به لب دارد؟ یعنی او خوشحال است؟ با این فلاکت و بدبختی که ما در آن گرفتاریم چطور چنین چیزی ممکن است؟ نشان دادن خوشحالی، دلیلی بود برای شک کردن به کسی ــ در بهترین حالت آن را کاری ناپسند می‌شمردند. وقتی تحت رژیم کمونیستی همه بنا به تعریف ناراحت بودند، پس منطق حکم می‌کرد که هیچ‌کس لبخند نزند، که لبخند ابزار هیچ کاری نباشد.
نازنین بنایی
ما آزاد نبودیم، ما ثروتمند نبودیم، اما تسلی خاطر راحتی و رفاه نسبی‌مان، دلمان را قرص می‌کرد. کافی بود سفری کوتاه را بر خودت هموار کنی تا مطمئن شوی که دیگران در شرایطی حتی یأس‌آورتر از تو زندگی می‌کنند ــ کمبود شیر، نبود مواد شوینده، نبود حوله بهداشتی (دیگر چه رسد به شلوار جین که نبودنش در آن زمان یک نماد خیلی مهم نشانگر وضعیت در سراسر اروپای شرقی بود). دیدن اینها شادی نازل و شرم‌آوری به ما می‌داد
نازنین بنایی
شاید اولین بار بود که با این واقعیت روبه‌رو شدم که از این‌همه رانده شدن به عقب خسته‌ام؛ خسته‌ام از اینکه هر بار که تلاش می‌کنم این پوسته را بشکنم و راهی به بیرون بجویم ناکام می‌مانم.
نازنین بنایی
آنچه ما بدان نیاز داریم انقلابی در شیوه درک و دریافت خودمان است. این تحول نه‌تنها خودبه‌خود و همراه با تغییرات سیاسی حاصل نمی‌شود، بلکه به نظرم بیشتر از هر پیشرفت و توسعه سیاسی یا اقتصادی زمان می‌برد. ما باید مسئولیت‌هایمان را هم در قبال دیگران و هم در قبال خودمان بپذیریم. این رویکرد نه تنها یک سرمایه‌گذاری هوشمندانه برای آینده است ــ همانطور که در مورد آمریکایی‌ها می‌بینیم‌ــ بلکه به‌علاوه این حس را به آدم می‌دهد که آنچه از دستش برمی‌آمده برای بهتر کردن شرایط خودش انجام داده است حالا بهتر کردن می‌خواهد مربوط به دندان‌هایمان باشد، سلامتی، یا زندگی شغلی، تحصیلات، طبیعت و یا جامعه به‌طورکلی.
shahram naseri
می‌توانم هزار و یک دلیل برایش بیاورم که چرا «ما» بر سر اصول نمی‌ایستیم و مبارزه نمی‌کنیم ــ جنگ، اقتصاد ورشکسته، ترس، فقدان دموکراسی واقعی و...ــ اما احتمالاً همه این دلایل سر آخر به این دلیل می‌رسند: ما هنوز داریم با چنگ و دندان برای زنده‌ماندمان می‌جنگیم، حتی شاید بیشتر از پیش. به‌علاوه از ته دل باور نداریم که تغییر امکان‌پذیر است.
shahram naseri
ایده دموکراتیزاسیون از «پایین»، در میان خود مردم شکل نگرفت. آنها ترس‌خورده‌تر از آن بودند که جرأت کنند و درخواستی نظیر دموکراسی داشته باشند. مثل هر چیز دیگر، دموکراسی هم از همان بالای بالا آغاز شد.
shahram naseri
کلمه «پیشرفت» همیشه یکی از کلمات کلیدی در سخنرانی‌های سیاسی دوره جوانی من بود: ببینید ما، کشوری فقیر و دهقانی، به کجا رسیده‌ایم و چه پیشرفتی کرده‌ایم! ببینید چند جاده آسفالته ساخته‌ایم، چند کارخانه برپا کرده‌ایم! ببینید زندگی‌تان چقدر بهتر شده! دیگر قحطی‌زده نیستید، بچه‌هایتان به مدرسه می‌روند و کفش‌های آبرومند به پا می‌کنید و این روزها دیگر همه برق دارند. دیگر خبری از شبیخون یا شیوع مرض‌های مسری وحشتناک نیست! خب این پیشرفت نیست؟ و کمونیسم همه اینها را برای شما به ارمغان آورده.
shahram naseri
امروز انقلاب را می‌توان در چیزهای کوچک روزمره پیدا کرد، در صداها، قیافه‌ها، و تصاویر.
shahram naseri
فردی که از یک جامعه توتالیتر بیرون می‌آید، چگونه می‌تواند مسئولیت‌پذیری، فردیت، و ابتکار عمل را بیاموزد؟ با «نه» گفتن. اما این راه با گفتن «من» شروع می‌شود. با اندیشیدن در قالب «من» و عمل کردن به «من» ــ هم در محیط خصوصی و هم در ملاءعام.
shahram naseri
فردی که از یک جامعه توتالیتر بیرون می‌آید، چگونه می‌تواند مسئولیت‌پذیری، فردیت، و ابتکار عمل را بیاموزد؟ با «نه» گفتن. اما این راه با گفتن «من» شروع می‌شود. با اندیشیدن در قالب «من» و عمل کردن به «من» ــ هم در محیط خصوصی و هم در ملاءعام.
shahram naseri
در اواسط دهه شصت، زمانی که سطح زندگی و درآمد در یوگسلاوی بالاتر از این بود، مثلاً والدین من قادر بودند یک ویلا در ساحل بسازند. البته این نتیجه سیاست موفق تیتو بود در وام گرفتن از کشورهای غربی که سرانجام بیش از ۲۰ میلیارد دلار بدهی خارجی روی دست کشور گذاشت، اما آن روزها چه کسی نگران بدهی خارجی بود؟ با این‌حال هم‌نسلان من برای ادامه زندگی با چنگ و دندان جنگیدند. من خوابش را هم نمی‌دیدم که از حقوق ماهانه‌ام چیزی پس‌انداز کنم ــ همه همین وضع را داشتند. در اواسط دهه هشتاد وام‌های بانکی برای خرید آپارتمان یا خانه دیگر وجود خارجی نداشت. تورم سر به آسمان می‌زد، در نتیجه حتی اگر پولی در بساط داشتی، کنار گذاشتنش کار بی‌ثمری بود. خلاصه، کل نظام اقتصادی علیه پس‌انداز عمل می‌کرد. دوره رکودی بود که تنها کارِ ممکن خرج کردن پول بود برای چیزهایی که از عهده خریدشان برمی‌آمدی: غذا، لباس، و سفر. برای همین من چندرغاز حقوقم را با خیال راحت خرج می‌کردم.
amene
اما ماجرای زن تیتو به جای اینکه نمایانگر تغییر باشد، نشانگر چیز دیگری‌ست: وحشت از روبه‌رو شدن با گذشته. اگر ممکن نباشد گذشته به اسطوره‌ای بدل شود که صاحبان قدرت به‌آسانی برای رسیدن به مقاصد خودشان در آن دست ببرند، آن‌وقت است که باید فراموشش کرد، پاکش کرد، منهدمش کرد ــ یا... حصرش کرد.
Mostafa F
بدین‌ترتیب بود که دولت‌های اروپایی هیچ کمکی به مسلمانان بوسنی نکردند، و این کشورهایی نظیر ایران بودند که به کمک بوسنیایی‌ها شتافتند. بوسنیایی‌ها چه بدیلی پیش رو داشتند؟ وقتی شما را علی‌رغم اینکه اروپایی، اسلاو، ولی مسلمان هستید به عنوان بنیادگرا می‌کشند، و تنها کشورهایی که حاضر هستند به شما کمک کنند کشورهای مسلمان هستند پس به این کشورها روی می‌آورید تا کمکتان کنند که از میان نروید و بقا پیدا کنید.
imaanbaashtimonfared
اگرچه فرهنگ بوسنیایی‌ها، به دلیل اشغال این ناحیه به دست عثمانی‌ها، متأثر از فرهنگ اسلامی است، اکثریت بوسنیایی‌ها مسلمانان متعصب و مقید به آداب دینی سفت‌وسخت نیستند. امّا بنا به دلایلی ــ شاید ترس از پاگرفتن بنیادگرایی اسلامی در اروپا، در ترکیب با نظریه بسیار سهل‌الوصول «نفرت دیرینه» مردمان مختلف بالکان از هم ــ این روایت خیلی آسان پذیرفته شد که مسلمانان بوسنی به دنبال تأسیس یک کشور بنیادگرای اسلامی در قلب اروپا هستند
imaanbaashtimonfared
او تردیدی ندارد که این نخبگان سیاسی بوده‌اند، و نه آدم‌های عادی مثل خود او، که موجب آغاز جنگ شده‌اند. اوّل مردم دیدند با آنها راجع به این مسئله صحبت می‌شود، بعد دیدند جنگ به آنها تحمیل شد، و بعد به قول او دیگر خیلی دیر شده بود و کار از کار گذشته بود.
imaanbaashtimonfared
نگه‌داشتن یک پایمان در روستا احتمالاً یکی از راه‌هایی‌ست که ما مردم اروپای شرقی توانسته‌ایم از جیره‌بندی‌های غذایی و همه جور کمبود و قحطی جان به در ببریم.
imaanbaashtimonfared
در آن بخش از دنیا که من اهل آنجا هستم، قانون کلی این است: هرچه به حومه و حاشیه شهر نزدیک‌تر باشی آسفالت و بتون و سیمان کمتر است و زباله، کارگاه‌های ساختمانی و فقر بیشتر
imaanbaashtimonfared

حجم

۲۱۴٫۶ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۴

تعداد صفحه‌ها

۳۰۰ صفحه

حجم

۲۱۴٫۶ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۴

تعداد صفحه‌ها

۳۰۰ صفحه

قیمت:
۸۰,۰۰۰
تومان