بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب کافه اروپا | صفحه ۴ | طاقچه
۴٫۲
(۵۳)
شهرهای اروپای شرقی، به‌ویژه در منطقه بالکان، هنوز کمی از چاشنی روستا را چه در سر و شکلشان و چه در عادات ساکنانشان حفظ کرده‌اند.
imaanbaashtimonfared
این دک و پُزِ احمقانه او را شبیه کاریکاتوری می‌کند از یک دیکتاتور آمریکای لاتین. اما این توجمانی که امروز در اروپا اینگونه رفتار می‌کند کیست؟ این گرایش شدید به زرق‌وبرق و ادا و اطوار نمایشی نه‌تنها کج‌سلیقگی یک نماینده فرهنگ شهرستانی را برملا می‌کند، بلکه نشان‌دهنده تلخ‌اندیشی ظالمانه یک مستبد شرقی هم هست.
imaanbaashtimonfared
در جهان‌بینی تاریخی، شاهانه و مسیح‌وار توجمان که پشتش به نیروی پلیسی قدرتمند و ارتشی از آن هم قدرتمندتر گرم است، چند صدای تک‌وتوک اعتراض تفاوتی ایجاد نمی‌کند، چه رسد که بخواهد اوضاع را دگرگون کند
imaanbaashtimonfared
به نظر می‌رسد مردم در کشورهای پساکمونیستی چهره‌های پدرمآب را به نمایندگان دموکراتیک ترجیح می‌دهند و توجمان انگ این الگوست.
imaanbaashtimonfared
علی‌رغم داشتن خصایصی که در یک رقابت واقعی برای جلب رأی در یک کشور غربی به‌آسانی او را از میدان خارج می‌کند، در کشور خودش به عنوان رهبر، موفقیتی خیره‌کننده داشته است.
imaanbaashtimonfared
هر کس که او را می‌بیند خیلی زود این دو نکته توجهش را جلب می‌کند. اول اینکه نمی‌تواند مستقیم به شما نگاه کند؛ چشمانش مثل جیوه به این‌سو و آن‌سو می‌لغزند. به طرف مقابلش این حس دست می‌دهد که او به هیچ چیز نگاه نمی‌کند و به صدای خودش گوش می‌دهد انگار هویت شنونده‌اش به‌هیچ‌رو اهمیتی نداشته باشد. او وارد گفت‌وگو نمی‌شود، بلکه صرفا حرف می‌زند
imaanbaashtimonfared
اندیشه مارکسیستی جایش را به ناسیونالیسم داده اما چیزی که دست‌نخورده باقی مانده، عشق توجمان به خود ایدئولوژی است
imaanbaashtimonfared
ملیت و هویت لزوما همپوشان و برهم منطبق نیستند
imaanbaashtimonfared
باید اعتراف کنم از این بازی به تنگ آمده‌ام. مثل کف دستم همه چیزش را از برم: یک روز یک رهبر جدید سروکله‌اش پیدا می‌شود و فرمان حذف کسانی را که قبل از او سر کار بوده‌اند صادر می‌کند. چهل‌وپنج سال بعد، رهبر دیگری جای او را می‌گیرد و دستور می‌دهد که گذشتگانش را از صفحه تاریخ پاک کنند. و می‌توانید مطمئن باشید که در عرض دو یا سه نسل بعد، رهبر سوم از زمین سبز می‌شود و خاطره دومی را محو و یاد اولی را از نو زنده می‌کند.
imaanbaashtimonfared
البته تیتو خیلی چیزهای دیگر هم بود و در نتیجه در مقایسه با پدر من مسئولیت و تقصیر بیشتری بر گردن اوست. او یک دیکتاتور بود، اما درعین‌حال سربازی قابل و بعدتر سیاستمداری بود که موفق شد یوگسلاوی را از اردوگاه شوروی جدا کند. او همچنین ولخرج بود و پول قرض می‌گرفت و بدهی‌های خارجی هنگفتی برای کشورش به‌جا گذاشت اما در نتیجه این قرض‌ها زندگی به نسبت راحتی برای مردم فراهم شد. او مسئول کشتار اسیران جنگی در اردوگاه بلایبورگ بود، زندانیان سیاسی را به اردوگاه‌های کار اجباری مانند گُلی اوتوک می‌فرستاد و در موارد بسیاری حقوق بشر را نقض می‌کرد. اما به اعتبار او بود که یوگسلاوی یک «گولاگ» کمونیستی محصور و جداافتاده نشد. با این‌حال نام تیتو دارد از منظر عموم ناپدید می‌شود و حتی از خود تاریخ، و هیچ‌کس هم جرأت ندارد از دستاوردهای آشکارش سخنی براند.
imaanbaashtimonfared
بله، از اساس این مقایسه سلول‌های زندان با هم است، اما میزان آسایش و راحتی سلول، وقتی زندانی باشی خیلی به حالت فرق می‌کند.
imaanbaashtimonfared
من دیگر به این نتیجه قطعی رسیده بودم که زندگی من هیچ دخلی به زندگی پدرم و عقایدش ندارد، چه رسد به گذشته‌اش. من کمونیست نبودم؛ بالعکس، پدرم کسی بود که باعث شد من از بیخ‌وبن ضدکمونیست شوم. پدر من مرد بسیار سلطه‌گری بود و من در سن ۱۶ سالگی کل نظام باورها و ارزش‌های او را پس زدم و همزمان سلطه‌اش را، و از خانه گریختم.
imaanbaashtimonfared
او یکی از آن کسانی بود که به خود نظام باور داشت؛ اگر کارها آنطور که باید انجام نمی‌شدند علتش فقط این بود که کسانی که نباید، در جاهایی که نباید کارهایی را می‌کردند که نباید
imaanbaashtimonfared
مسیر زندگی پدرم تلفیقی شد از ایدئولوژی، فقر و فرصت‌طلبی. تقریبا همان ترکیبی که در آن دوره، زندگی بیشتر مردم یوگسلاوی برساخته از آنها بود. در بعضی زندگی‌ها فرصت‌طلبی اندکی به ایدئولوژی می‌چربید و در بعضی زندگی‌ها برعکس. اما نتیجه برای همه حدودا یکی بود؛ همان جور زندگی که چهل‌وپنج سال بعد از آن همه‌مان از سر گذراندیم.
imaanbaashtimonfared
آن «دندانپزشک‌ها» در واقع دانشجوهای جوان دندانپزشکی بودند که به خدمت ارتش درآمده بوده‌اند. این برای آنها احتمالاً فرصتی استثنایی بود که با تمرین بر روی بیماران دانش عملی‌شان را گسترش دهند. وقتی دانشجوها تمرینشان را روی دندان من تمام می‌کردند، یک دندانپزشک باتجربه‌تر پیشنهاد می‌داد که بهتر است دندان را بکشم
imaanbaashtimonfared
سقوط کمونیسم برای آدم‌هایی که در گورستان جمع شده بودند و خیلی‌های دیگر چیزی جز فلاکت به همراه نیاورده بود. آنها در تمام عمرشان کار کرده بودند. دستمزد ناچیز بخور و نمیری گرفته بودند، اما همیشه احساس امنیت کرده بودند. آنها تعلیم دیده بودند که باور کنند رژیم چائوشسکو ابدی خواهد بود؛ آنها با رژیم همکاری می‌کردند و منافع خرده‌ریزی از این همکاری عایدشان می‌شد. آنها کلاهبرداری کرده بودند و اموال دولتی را دزدیده بودند. هر کدامشان بخشی بود از یک توده فرمانبردار و ترس‌خورده در کشوری شبیه یک جور جزیره محکومین. و بعد همه اینها پایان گرفته بود. تغییر کاملاً پیش‌بینی‌نشده رخ داده بود؛ کاملاً ناگهانی. آنها قادر نبودند با تغییر کنار بیایند و هیچ‌کس از افراد این نسل، آدم‌هایی با بالای پنجاه سال سن، هرگز موفق به این کار نمی‌شوند. آنها تلخ‌جان و ناشاد باقی می‌مانند؛ آنها هیچ از سیاست سردرنمی‌آورند، چه رسد که دموکراسی را بفهمند
imaanbaashtimonfared
تو از اساس در جایگاهِ برخطا ایستاده بودی. کسی که باید مرتبا تحقیر می‌شد تا سر جایش نشانده شود و پا از گلیمش درازتر نکند.
imaanbaashtimonfared
یک پادشاه ثروتمند تحصیلکرده خوب، که می‌تواند این نقش پدرانه را برای ملتی نابالغ بازی کند و درعین‌حال از سر شرف احساس وظیفه کند که به مردمش خدمت کند لزوما مانعی بر سر راه تکوین و توسعه دموکراسی نخواهد بود. بنگرید به انگلستان، به هلند، یا سوئد. به‌عکس، پادشاه شاید بتواند به مردم کمک کند که خودشان را با واقعیت سیاسی و اقتصادی تازه‌ای هماهنگ کنند و وقتشان را صرف ساختن نهادهایی برای یک جامعه مدنی، توسعه مالکیت خصوصی، و شکل‌دهی به یک طبقه متوسط با ارزش‌های لیبرالی کنند: خلاصه، صرف به دست آوردن جوهر یک دموکراسی کارآمد
imaanbaashtimonfared
اگر مردم به یک شخصیت پدرانه احساس نیاز می‌کنند، پس به‌هرحال با این یا آن ترتیب این شخصیت پدرانه را خواهند یافت و بر سر کار خواهند آورد، پس آیا بهتر نیست که این شخصیت یک شخصیت حاضر و آماده تاریخی، نظیر یک پادشاه، باشد تا یک آدم خودرأی بی‌ریشه بی‌سروپای دیگر که به محض اینکه قدرت را در دست بگیرد همزمان هم شاه خواهد شد هم دیکتاتور؟
imaanbaashtimonfared
بنابراین، میل به برقرار کردن دوباره سلطنت در این کشورهای بالکان یک ایده کهنه و منسوخ در اروپای مدرن نبود، بلکه ایده‌ای بود که هرگز نمرده بود و می‌توانست ضامن دوام و پیوستگی با گذشته باشد، شاید حتی ضامن نوعی ثبات سیاسی.
imaanbaashtimonfared

حجم

۲۱۴٫۶ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۴

تعداد صفحه‌ها

۳۰۰ صفحه

حجم

۲۱۴٫۶ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۴

تعداد صفحه‌ها

۳۰۰ صفحه

قیمت:
۸۰,۰۰۰
تومان