بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب کافه اروپا | صفحه ۲ | طاقچه
۴٫۲
(۵۳)
امروز سال ۱۹۹۵ است و من دیگر نه در یوگسلاوی کمونیستی، بلکه در کرواسی دموکراتیک زندگی می‌کنم. این موضوع در مورد رومانیایی‌ها، لهستانی‌ها، و بلغارها هم صادق است. پس چرا ترس من از مرزها هنوز نریخته است؟
علی
بخارست هم از صوفیه یا تیرانا دست‌کمی ندارد. شهر، پر است از مغازه‌های کوچک خصوصی، که ظاهر خیلی چشمگیری دارند و قیمت اجناسشان خیلی گران است، اما اسامی این مغازه‌ها به‌وضوح خبر از گرایش به غربی شدن می‌دهند حتی اگر مغازه، به کوچکی شکافی در دیوار باشد، نامش چیزی‌ست در مایه‌های وست پوینت. بر سردر همه اغذیه‌فروشی‌ها، کلمه سوپرمارکت دیده می‌شود، فارغ از این که با توجه به بیست قلم جنسی که مغازه برای فروش دارد، به‌سختی می‌شود به آن گفت مارکت، چه رسد به سوپرمارکت. همان نزدیکی اگر بخواهید می‌توانید در کافه‌ای، با نامی که دیگر از آن غربی‌تر نمی‌شود، هالیوود، با لذت قهوه‌تان را بنوشید.
Reza.golshan
ما چشمانمان را و دهان‌هایمان را بسته بودیم و بدین طریق در را روی خاطراتمان. ما با نیروهای جدید سیاسی همدست شده بودیم و کار آنها را آسان می‌کردیم که هر طور که میلشان است تاریخ را بازنویسی کنند، تحریفش کنند و سر آخر به‌کل پاکش کنند. خیال می‌کردیم می‌توانیم مثل آفتاب‌پرست رنگ پوستمان را عوض کنیم.
نازنین بنایی
این بود آنچه در آن صبح زمستانی رخ داد، یا شاید بهتر است بگوییم آنچه رخ نداد: گروهی از شهروندان شاهد یک قتل‌عام بودند و قدم از قدم برنداشتند. تعداد آدم‌هایی که آنجا جمع شده بودند احتمالاً برای راه انداختن تظاهراتی کوچک کفایت می‌کرد اما هیچ‌کس لام تا کام سخن نگفت، چه رسد به انجام کاری که ظاهر اعتراضی داشته باشد ــ سد کردن راه کارگران، حلقه زدن دور درخت‌ها، سخنرانی، سرود خواندن‌ــ هر کاری. جماعت منفعل و ساکن ایستاده بود، تقریبا شبیه خود درخت‌ها. یا مثل قربانیان آینده. چرا هیچ‌کس کاری نکرد؟
نازنین بنایی
آن بخش از تاریخ که غایب است، آن بخشی که ممنوعه یا سرکوب شده است، اغلب به افسانه بدل می‌شود.
shahram naseri
هیچ‌کس با کار کردن ثروت نمی‌اندوزد. مردم فکر می‌کنند برای دست یافتن به پول باید شعبده‌ای به کار زد و آرزو می‌کنند که این شعبده را بیاموزند، و این فکرشان پربیراه هم نیست: به‌هرحال اخلاق کاری وجود خارجی ندارد: پیش از این هم کسی هرگز از راه کار کردن پولدار نمی‌شد، تنها راهش بالا رفتن از پله‌های نردبان حزب بود یا سوار کردن یک کلک هوشمندانه دیگر. مردم عادی به‌تجربه دیده‌اند که می‌شود کمی کار کرد و پول اندکی هم به دست آورد و اگر بیشتر هم کار کنی پول بیشتری در کار نیست.
shahram naseri
به نظر می‌رسد ما یقین داریم که تاریخ چاهی بی‌ته است؛ سیاهچاله‌ای که آدم‌ها می‌توانند گذشته‌شان را، وقتی دیگر به کارشان نمی‌آید در آن بیندازند. انگار ما جدا باورمان شده که فراموش کردن گذشته و پشت سر گذاشتن تقصیرها و گناه‌ها ممکن است.
Mostafa F
آینده‌ای که نتوانی برایش نقشه بکشی، رویش سرمایه‌گذاری کنی، در آن به پیشرفت شغلی یا تحصیل برسی، آزادانه مسافرت کنی، شغل بهتری پیدا کنی یا برای آینده بهتر فرزندانت برنامه‌ریزی کنی، خیلی به آینده شباهت ندارد
imaanbaashtimonfared
افرادی که با آن جنگ مخالف بودند و می‌دیدند که چه در پیش روست، به کجا می‌توانستند رو آورند؟ به کدام نهاد یا سازمان؟
imaanbaashtimonfared
مجرم‌پروری و خلافکار ساختن کل جمعیت کشور و تبدیل کردن همه مردم به جنایتکاران خرده‌پا، یک جور ابزار کنترل و سلطه بر ملت است. تو جنس قاچاق می‌کنی و در نتیجه نه تنها یک مظنون هستی (البته در واقع تو صرفا قربانی بی‌گناه نخوت حکومتی)، بلکه تحت هر شرایطی یک جنایتکار خرده‌پا هم محسوب می‌شوی.
Hanieh
دموکراسی کارگر نمی‌افتد دقیقا به این دلیل که رئیس‌جمهورهای ما می‌گویند دموکراسی کارگر افتاده است، یا به این دلیل که ما یک قانون اساسی تازه دموکراتیک، یک نظام چندحزبی، انتخابات آزاد، و اقتصاد بازار آزاد داریم. اینها تنها پیش‌شرط‌های پایه‌ای برای برساختن دموکراسی هستند؛ این ما هستیم، همه ما، که باید چرخ دموکراسی را به حرکت درآوریم. برای اینکه بدانیم چگونه باید این کار را بکنیم، باید از آنهایی یاد بگیریم که تجربه‌اش را داشته‌اند. اما کی دلش می‌خواهد حالا به مدرسه برود؟ ما که نه.
Hanieh
در کشورهایی که یک سرویس حمام و دستشویی عادی تمیز، با آب گرم لوله‌کشی، دستمال توالت، و صابون، آسایش و رفاهی باشد منحصرا در اختیار دیکتاتورها، احتمال ریشه گرفتن و رشد فوری و بلافاصله جامعه‌ای متمدن و دموکراتیک بسیار ضعیف است
شیرزاد
پاسخ مارکسیستی ساده‌انگارانه‌ای تحویلم داد که البته از یک عضو دارودسته چائوشسکو توقع دیگری هم نمی‌رفت: «اگر وضع اقتصادی مردم بهتر بود، نیازی به احیای چائوشسکو احساس نمی‌کردند، اما هرچه اوضاع بدتر می‌شود مردم بیشتر دلشان می‌خواهد یاد برادرم را زنده کنند.»
masoom
هنوز برای مردم سخت است که درک کنند هر فرصتی آخرین فرصتشان نیست، که بهتر است با فکر آینده در ذهنشان کار کنند، که اگر کسی را تیغ بزنند یعنی احتمالاً هرگز دوباره به آنها مراجعه نخواهد کرد.
یاسمن حسینی
محتمل‌ترین پاسخ به چیستی اروپا، این است که اروپا همان چیزی‌ست که ما ــ کشورها، ملّت‌ها، افرادــ از آن برای خودمان می‌سازیم.
haji
کمونیست‌ها به ما یاد داده بود که خودمان را با آنهایی مقایسه کنیم که ندارتر از ما بودند و نه داراترها؛ با آنهایی که وضع نابسامان‌تری داشتند و نه هرگز با آنهایی که اوضاعشان بسامان‌تر و روبه‌راه‌تر بود. مقایسه خودمان با کسانی که در زندگی از سطح رفاه و آزادی بیشتری برخوردار بودند، خطرناک بود ــ ممکن بود شروع کنیم به سؤال کردن، یا شاید حتی طلب‌کردن همان چیزها برای خودمان. ما آزاد نبودیم، ما ثروتمند نبودیم، اما تسلی خاطر راحتی و رفاه نسبی‌مان، دلمان را قرص می‌کرد.
کاربر ۲۹۰۵۸۱۹
هیچ‌کس نباید به دلیل دلبستگی‌های ملّی «اشتباهش» یا رنگ «عوضی» چشم‌هایش کشته شود. امّا تراژدی بزرگ‌تری است اگر آدم‌ها را صرفا به خاطر آن چیزی که نیستند قتل‌عام کنند.
nastar-esm
به نظر می‌رسد ما یقین داریم که تاریخ چاهی بی‌ته است؛ سیاهچاله‌ای که آدم‌ها می‌توانند گذشته‌شان را، وقتی دیگر به کارشان نمی‌آید در آن بیندازند. انگار ما جدا باورمان شده که فراموش کردن گذشته و پشت سر گذاشتن تقصیرها و گناه‌ها ممکن است. انگار که تاریخ یک ماشین لباسشویی باشد: رخت‌های کثیف کارها و سوابق گذشته را با کمی ایدئولوژی به جای پودر رختشویی در آن می‌ریزی و لباس تمیز و درخشانی که دست‌کمی از لباس نو ندارد، از آن بیرون می‌آید. آماده پوشیدن تا زمانی که باز کثیف شود.
nastar-esm
آن بخش از تاریخ که غایب است، آن بخشی که ممنوعه یا سرکوب شده است، اغلب به افسانه بدل می‌شود.
nastar-esm
انگار که تاریخ یک ماشین لباسشویی باشد: رخت‌های کثیف کارها و سوابق گذشته را با کمی ایدئولوژی به جای پودر رختشویی در آن می‌ریزی و لباس تمیز و درخشانی که دست‌کمی از لباس نو ندارد، از آن بیرون می‌آید. آماده پوشیدن تا زمانی که باز کثیف شود.
Amene

حجم

۲۱۴٫۶ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۴

تعداد صفحه‌ها

۳۰۰ صفحه

حجم

۲۱۴٫۶ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۴

تعداد صفحه‌ها

۳۰۰ صفحه

قیمت:
۸۰,۰۰۰
تومان