چه شیطانی گفت تو ازدواج کنی؟ من افسر محترمی هستم، و نمیخواهم تو را گول بزنم. از من بشنو و باور کن، ازدواج دیوانگی است.
Naarvanam
من سختگیرم، همانطور که سخت عقوبت میدهم، همانطور هم مهربانم. بیاندازه مهربانم، باید هم که اینطور باشم.
Naarvanam
«میبینی جلوی رویت دروغ میگوید. تمام فراریها متفقا میگویند که در اورنبورگ قحطی و طاعون حکمفرماست و مردم خودشان را با لاشه مردگان سیر میکنند و آن هم به قیمت ناموسشان تمام میشود، امّا این آدم ادعا میکند، آنجا همه چیز به اندازه کافی هست. اگر میخواهی شوابرین را به دار بزنی، این جوان را هم به همان دار بیاویز تا دیگر کسی ناراضی نباشد.»
Naarvanam
بله، آدم اگر حقیقت را بگوید گناهکار میشود
Naarvanam
آه، یک سخن از دهان تو
برای من خوشبختی بزرگی بود.
ولی اکنون ساعات فراق مرا میآزارد و دلم از رنج میتپد.
شراسکوف
Naarvanam
یک مهمان ناخوانده، بدتر از یک تاتار است.
ضربالمثل
Naarvanam
سربازان پادگان هم آنجا ایستاده بودند. خیاط سربازان که قیچی کندی در دست داشت گیسوی آنها را میچید. آنها سرهایشان را تکان میدادند، به جلوی پوگاچف میآمدند و دست او را میبوسیدند؛ پوگاچف گفت: شما را بخشیدم به جای خود برگردید.
Naarvanam
سربازان پادگان هم آنجا ایستاده بودند. خیاط سربازان که قیچی کندی در دست داشت گیسوی آنها را میچید. آنها سرهایشان را تکان میدادند، به جلوی پوگاچف میآمدند و دست او را میبوسیدند؛ پوگاچف گفت: شما را بخشیدم به جای خود برگردید.
Naarvanam
ای مایه امید من! هرچه بر من بگذرد ـ آخرین فکر من و آخرین دعای من نثار توست!»
Naarvanam
گفتم که، این واقعه در زمان حیات من اتفاق افتاد و اکنون که در زیر فرمانروایی امپراتور الکساندر زندگی میکنم، از سرعت پیشرفت و گسترش انساندوستی در شگفتم. تو ای خواننده جوان! هرگاه این سرگذشت به دستت رسید، بدان که این، بهترین تحولات دوره آنهاست که با اعتدال و میانهروی پدیدار شده است.
Naarvanam