بریدههایی از کتاب خون خورده
۳٫۹
(۴۴۸)
و تاریخ پُر است از دخترانی که تصمیم میگیرند حقیقت را به پسرها بگویند؛ بگویند چندان دوستشان ندارند، کسالتبارند، اصلاً گاهی بودونبودشان برایشان فرقی ندارد و اینکه آنها باید بروند پیِ زندگی خودشان و دنبال زنی بگردند که موی بافتهٔ بلند دارد و باکره است، چشمش به در باشد که مردش کِی میآید و وقتی بچهٔ اولشان سقط شد، یواشکی گریه کند و بلافاصله خودش را جمع کند تا مردش افسرده نشود. اما دختران در این شرایط چیز دیگری میگویند.
دردونه
تاریخ پُر است از این لرزههای تنانه. از مردها و زنهایی که در بستری خنک به هم فکر میکنند، لرزشان میگیرد و نمیدانند چه اتفاقی قرار است برایشان رقم بخورد
zeinab.ghl
تاریخ پُر است از مردانی که زنی را نگاه میکنند، از او عکس میگیرند و آه میکشند برایش و زن در غروبی که سایه انداخته بر کوچهٔ سنگفرش، برمیگردد و نگاهشان تلاقی میکند و چیزی اتفاق میافتد در جهان
zeinab.ghl
هذا رَأسُ یَحْیی بْنِ زَکَریا
سلما
«میگند پسرخوندهشه. میگند اون میخواد حکم رو اجرا کنه.»
هادی محمودی
ناگهان تشخیص داده شد کافهٔ هتل بولوار زیادی بورژوایی است و کافهقنادی فرانسه جایگزین شد که خَلقیتر میزد.
هادی محمودی
قلب وقتی سوراخ میشود دیگر کاری از دستِ هیچکس، دقیقاً هیچکس
zeinab.ghl
تاریخ پُر است از مردانی که بهآنی تصمیم میگیرند کار را تمام کنند و جوری بمیرند که دستِ فلک بهشان نرسد و ابوالحسن چنین کرد.
zeinab.ghl
لب بخشی از تنِ آدمیزاد است که چندان به چشم نمیآید مگر موقعِ گناه یا صواب.
zeinab.ghl
و تاریخ پُر است از دخترانی که تصمیم میگیرند حقیقت را به پسرها بگویند؛ بگویند چندان دوستشان ندارند، کسالتبارند، اصلاً گاهی بودونبودشان برایشان فرقی ندارد و اینکه آنها باید بروند پیِ زندگی خودشان
malihe
این خاصیت تاریخ است، که پُر است از چیزهایی که کسی نمیبیند اما اتفاق میافتند و وقتی هم که گم میشوند، ککِ کسی نمیگزد.
n re
و از نو باید تأکید کنم که نامها، مکانها، جانها، ارواح،
مُردگان و رنگهای این رمان کاملاً واقعی هستند.
هرگونه شباهت میان این تکهها با کسانی که آنها را میخوانند
عمدی است و اگر کسی گمان کند که در این رمان قصهٔ او روایت شده، رستگار است.
آترین🍃
دوربینِ منصور، کوله و تهوعاش را گرفتند و دستها و چشمهایش را بستند. روزنامه نمیدانست که یک خبرنگارِ جوانِ ایرانی وسطِ جادهٔ بیروت به بعلبک، از خودِ قابیل مقابلِ خدا هم بیدفاعتر است.
z__alef
او رؤیایی داشت که باید محقَق میشد و تاریخ پُر است از رؤیاپردازانی که کسی جدیشان نمیگیرد و بعد آنهایند که دیگران را جدی نخواهند گرفت.
Raziyeh Safdari
تاریخ پُر است از مردان جوانی که وقتی میفهمند دوست داشته شدهاند حاضرند دست به هر کاری بزنند
bluetit
سوخته فقط توانست کمرِ ابوالحسن را بگیرد و بکشد عقب که خیز برندارد سمتِ نخلستان. سرِ ابوالحسن را در آغوش گرفت و فشار داد و در گوشش زمزمه کرد «هیچی نگو. تو هم که رفتیم هیچی نمیگی. شیرفهمه؟ همینه. جنگه حسن. گُه بگیرند.» و برگشتند سمتِ حیاطِ خانه. مسعود باید راهی پیدا میکرد. اگر صبح میشد هیچ راهی نبود. فکری کرد. دو راه باید میرفتند. یا زنها را در قایق سوار میکردند و به رود میدادند یا... نه، نمیشد. باید... راهی نبود. ابوالحسن را گذاشت توی حیاط تا با خودش خلوت کند و رفت سراغِ زنهای ویتامینخورده. به همان که فارسی بهتر میدانست گفت «محاصره خیلی سفت شده. قایق نهایت پنج نفر رو ببره. یکی از ما و چهارتا از شما. بعد بقیه...»
Ahmad Rooin
«درسته جناب سرهنگ. اما اگه بخوای دهتا زن رو که قطعاً ضعیف شدهند و لاجون رد کنی از خطِ محاصره، اون هم درحالیکه دستبالا با بعثیهاست، دیوونگیه. بااینحال...»
و همیشه در تاریخ مسئله همین «بااینحال» است. تاریخ را استثناها میسازند
هادیجان
کسی را نداشت در ایران. مادرش سرِ زا رفته بود و پدرش استاد دانشگاه یوسیاِلاِی بود و او پشتکنکوریِ مادامالعمر. سیاوش سهتیغ میکرد و زیرلب گوگوش میخواند و گاهی اوقات هم عارف. آمده بود بجنگد چون فکر میکرد باید بجنگد و اگر نجنگد هیچوقت خودش را نخواهد بخشید.
saba
همهجا سیاه و داغ شد. سریع... سریع...
saba
تاریخ پُر است از مردان جوانی که وقتی میفهمند دوست داشته شدهاند حاضرند دست به هر کاری بزنند، حتی آتش زدنِ یک صومعهٔ قدیمی یا حمله به یک دژِ مقاوم در یکی از نبردهای صلیبی...
پ. و.
حجم
۲٫۵ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۲۷۱ صفحه
حجم
۲٫۵ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۲۷۱ صفحه
قیمت:
۶۰,۰۰۰
۳۰,۰۰۰۵۰%
تومان