بریدههایی از کتاب خون خورده
۳٫۹
(۴۴۸)
«بهشت عکاسهاست الآن. هر چی بخوای هست. جنگ، برادرکُشی، اسراییل، مسیحی، سرباز، شیعههای جهادی، یهودی، خرابه؛ هر چی. تازه، مدیترانه هم هست... منصور، پاسِت رو آماده کن. منصور برو بیروت...»
zeinab.ghl
در خاورمیانه یک باستانشناس باید به هر واقعیتی شک کند و هر افسانهای را جدی بگیرد. زیرِ خاکِ ایران، عراق، فلسطین، اُردن، لبنان، مصر و کُلی جای دیگر پُر بود از همین افسانهها.
zeinab.ghl
خداوند شبانِ من است، محتاج هیچچیز نخواهم بود.
و چون در وادیِ سایهٔ مرگ نیز راه روَم از بدی نخواهم ترسید، زیرا تو با من هستی...
تکهای از مزامیرِ داوود
Mohammad Ali Zareian
و راهبه بودنِ یک زنِ هلندی در مشهد در اواخرِ جنگ و عاشقِ مرد مشهدیِ جواهرفروشی شدنش، از آن اتفاقاتی است که تاریخ فقط میتواند بعدِ یک جنگِ مزخرفِ طولانی بسازد تا حالِ خودش را خوب کند.
n re
پدرش همیشه به او میگفت «کلمه آدم زنده رو سبک میکنه، چه برسه مُرده رو.»
bluetit
در تو ایمان نمیبینم، بیشتر عطشِ کُشتن است.
م. فیروزی
به خدای محمد قسم که من صلاحالدینم و نمیکُشم کسی رو که سلاح نداره. و میکُشم اونی رو که تیغ بر بیسلاح میکِشه.»
wahadjh
این خاصیت تاریخ است، که پُر است از چیزهایی که کسی نمیبیند اما اتفاق میافتند و وقتی هم که گم میشوند، ککِ کسی نمیگزد.
fatemeh
کلمات مهماند. کلمات باید درست ادا شوند. کلماتاند که رستگار میکنند.
دردونه
تاریخ پُر است از مردانی که زنی را نگاه میکنند، از او عکس میگیرند و آه میکشند برایش و زن در غروبی که سایه انداخته بر کوچهٔ سنگفرش، برمیگردد و نگاهشان تلاقی میکند و چیزی اتفاق میافتد در جهان
هادی محمودی
او به محمود نیاز داشت. محمود شیفتهٔ مویش بود... موهایش نبودند. لعنت فرستاد به زنانگی گُهی که قرار بود مرد جوانی را خر کند تا با او به شوروی فرار کند.
پرویز
به رکوع اول رفت. «سبحان ربی الاعلی و بِحمده...
ali
بچگی گمان میکرد مُردهها مردند. قبرستان یک نرینگی گسترده است. توی کَتَش نمیرفت مُردنِ زنها. پوسیدنشان و ترکیدنِ جنازهشان در فضای گور.
fatemeh
تاریخ پُر است از مردان جوانی که وقتی میفهمند دوست داشته شدهاند حاضرند دست به هر کاری بزنند، حتی آتش زدنِ یک صومعهٔ قدیمی یا حمله به یک دژِ مقاوم در یکی از نبردهای صلیبی...
Azar
روی بازویی خالکوبی محوی داشت که قبلاً چندباری دیده بودش و مادر گفته بود مال دورانی است که پدرش اولِ انقلاب کارهای سیاسی میکرده و اعلامیه پخش میکرده توی ابنبابویه و به عشقِ شریعتی زده بوده روی بازویش که «دوست داشتن از عشق برتر است.» پدرِ بیست و سهسالهاش که از هشتسالگی قرآن میخوانده و قبر میشُسته، یکهو با سواد ششم ابتدایی نشسته پای نوارهای دکتر و با تازهعروسش از ظلم و جوری گفته که حتی مُردهها را هم عاصی کرده بود. ولی به نظر مادر پای یک دختر وسط بوده قطعاً و آدمِ ریقویی مثل پدر عقلش به این چیزها نمیرسیده... و پدر هیچوقت نه از شریعتی برایش گفته بود، نه انقلاب و نه از قرآن رایگان خواندن بالای قبرِ شهدا... پدرش همیشه از قبرهایی که بوی سیاست میدادند دورش میکرد.
w.y
تاریخ پُر است از سربازانی که در دلِ شب میزنند به پشتِ خطوطِ دشمن تا کسی را نجات بدهند
مامانِ کتابخون
پسرِ سومِ کریم سوخته همیشه در جایی دور بود. کمصدا در خانه و مدام در حالِ تماشای درودیوار. تا اینکه دوربین دستش افتاد.
farnaz Pursmaily
سرش پُر شده بود از خلیجِ بیروت و کافههایی که میگفتند تا صبح میشود تویشان درس خواند با سفارش یک فنجان چای فقط.
farnaz Pursmaily
گورها را میشکافد تا تنِ گمشدهٔ تاریخ را بیرون بکشد.
zohre nazari
یادش تمامِ ترسهایش را شُست انگار
دردونه
حجم
۲٫۵ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۲۷۱ صفحه
حجم
۲٫۵ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۲۷۱ صفحه
قیمت:
۶۰,۰۰۰
۳۰,۰۰۰۵۰%
تومان