بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب مردی به نام اوه | صفحه ۲ | طاقچه
تصویر جلد کتاب مردی به نام اوه

بریده‌هایی از کتاب مردی به نام اوه

نویسنده:فردریک بکمن
انتشارات:نشر چشمه
امتیاز:
۴.۳از ۲۲۶ رأی
۴٫۳
(۲۲۶)
یکی از دردآورترین لحظات زندگی، لحظه‌ای است که آدم می‌بیند در وضعیت فعلی‌اش، احتمالاً می‌تواند بیشتر به گذشته نگاه کند تا به آینده. و وقتی آدم فرصت چندانی نداشته باشد، بعد باید چیزهایی را پیدا کند که زندگی کردن برای آن‌ها ارزش داشته باشد؛ شاید با خاطرات. بعدازظهرها، زیر نور خورشید، با کسی که آدم دستش را بگیرد، عطر غنچه‌های باغچه، یکشنبه‌ها در کافه، شاید چندتایی نوه. آدم راهی را پیدا می‌کند تا برای آیندهٔ یک نفر دیگر زندگی کند. این‌طور نبود که اُوِه با مرگ سونیا بمیرد؛ او فقط دیگر زندگی نکرد. غم چیز عجیب‌وغریب و منحصربه‌فردی است.
Raymond
مرگ یک پدیدهٔ منحصربه‌فرد است. انسان‌ها طوری زندگی می‌کنند انگار این پدیده اصلاً وجود خارجی ندارد، و با این وجود مرگ یکی از اساسی‌ترین و مهم‌ترین دلایلی است که آدمیزاد اصلاً زندگی می‌کند. بعضی از ما به وجود این پدیده زود پی می‌بریم، به نحوی که عمیق‌تر، سرسختانه‌تر یا دیوانه‌وارتر زندگی می‌کنیم. بعضی‌ها به حضور دایمی آن نیاز دارند تا اصلاً متوجه شوند خلافش چیست. بعضی‌ها جوری خودشان را با این پدیده مشغول می‌کنند که مدت‌ها قبل از این‌که ورودش را اعلام کند، در اتاق انتظار نشسته‌اند.
Ali Esmaeili
«تو که نباشی، هیچ‌چیز سر جاش نیست.»
Hossein shiravand
اُوِه هیچ‌وقت از دهان همکاران پدرش یک کلمهٔ خوب دربارهٔ این مرد نشنیده بود. همه می‌گفتند که او فردی دروغگو و عوضی است. پدرش تنها کسی بود که هیچ‌وقت چنین حرفی را به زبان نمی‌آورد. هربار به همکارانش می‌گفت «اون چهار فرزند و یک زن مریض داره.» و هربار به چشمان همکارانش زل می‌زد؛ «مردهایی بهتر از تام هم تو چنین شرایطی تبدیل به آدم‌های بد شده‌ند.»
یک مشکل لاینحل، sky
«می‌گن مردها از اشتباهات‌شون زاده می‌شن و این‌جور مردها خودساخته‌تر هستند تا اون‌هایی که هیچ‌وقت اشتباه نمی‌کنند.»
T
در ثانی فرقی نمی‌کرد که در زندگی با چه مشکلاتی مواجه می‌شد، او عاشق خندیدن بود.
♥︎ Sara ♥︎
او مردی سیاه‌وسفید بود. همسرش رنگ بود؛ تمام رنگ‌های او.
kazhal
«برای فهمیدن مردهایی مثل اُوِه و رونه، آدم باید متوجه باشه که این‌ها مردهایی هستند که به‌اجبار در دوران دیگه‌ای زندگی می‌کنند. مردهایی مثل اون‌ها از زندگی فقط چند چیز ساده می‌خوان؛ یک سقف بالای سرشون، یک خیابون آروم، یک خودرو و یک همسر وفادار، شغلی که به اون‌ها وجههٔ اجتماعی ببخشه و خونه‌ای که دایم چیزی تو اون خراب شه تا اون‌ها بتونند سرگرم تعمیرش باشند.»
kianosh
این روزها مردم برای عملکردهای صادقانه و عاقلانه و بی‌نقص احترامی قایل نیستند، فقط باید ظاهر کار خوب باشد
magi
«شاید کارت‌تون خرابه؟ شاید بخش مغناطیسیش کثیف و چرب شده باشه؟»
شمع
او اصلاً قصد نداشت از کلیسا صدقه قبول کند. خدا باید این را به خاطر بسپارد. حتا وقتی در رخت‌کن راه‌آهن ایستاده بود، این مطلب را با صدای بلند، احتمالاً هم به خدا هم به خودش، اعلام کرد. سرش را به سمت سقف بالا گرفت و نعره کشید «حالا که پدر و مادرم رو از من گرفتی، پولت رو هم نگه دار برای خودت!»
نازنین عظیمی
درحالی‌که مردم شهر برای ماشین‌های خارجی، کامپیوترها، کارت اعتباری و سایر آشغال‌های‌شان کم‌کم از خواب بیدار می‌شوند، به سمت خانه راه می‌افتد.
Ehsan A
وقتی آدم یک نفر را از دست می‌دهد، دلش برای خیلی از نکته‌های کوچک تنگ می‌شود؛ برای خنده‌هایش، این‌که چگونه در خواب خودش را از یک دنده، روی دندهٔ دیگر می‌انداخت، یا این‌که آدم دیوار را به خاطر او رنگ می‌زد.
abolfazl
اُوِه این را یاد گرفته بود: وقتی آدم حرفی برای گفتن نداشته باشد، بهترین کار این است که یک سؤال مطرح کند. اگر چیزی وجود داشته باشد که حواس مردم را از این‌که از یک نفر خوش‌شان نمی‌آید، پرت کند، این است که به آن‌ها این امکان را بدهی تا دربارهٔ خودشان حرف بزنند.
ali mohseni
اعتراف به اشتباه کار آسانی نیست. مخصوصاً وقتی آدم مدت‌هاست همان کار اشتباه را انجام می‌دهد.
saber
آدم‌ها نسبت به زمان خوش‌بین هستند. همهٔ ما فکر می‌کنیم هنوز به اندازهٔ کافی زمان داریم تا با دیگران یک‌سری کارها را انجام دهیم و به آن‌ها چیزهایی را که می‌خواهیم و باید، بگوییم. و بعد ناگهان اتفاقی می‌افتد که باعث می‌شود بایستیم و به کلماتی مثل «اگر» و «ای کاش» فکر کنیم.
nu_amin_mi
شاید غم از دست دادن فرزندانی که هیچ‌وقت متولد نشدند، می‌توانست آن دو را به‌هم نزدیک کند
Hossein shiravand
همهٔ ما فکر می‌کنیم هنوز به اندازهٔ کافی زمان داریم تا با دیگران یک‌سری کارها را انجام دهیم و به آن‌ها چیزهایی را که می‌خواهیم و باید، بگوییم. و بعد ناگهان اتفاقی می‌افتد که باعث می‌شود بایستیم و به کلماتی مثل «اگر» و «ای کاش» فکر کنیم.
Mahsa Bi
ناگهان چشمش به مرد جوان فوق‌العاده چاق همسایه می‌افتد که لخ‌لخ‌کنان از جلوِ گاراژ رد می‌شود. نه این‌که اُوِه از آدم‌های چاق خوشش نیاید، اصلاً مردم آزادند هر طور که می‌خواهند بخورند و بپوشند و بگردند. فقط هیچ‌وقت نتوانسته این موضوع را درک کند که چگونه ممکن است کار به این‌جا بکشد. مگر آدم چه‌قدر می‌تواند بخورد؟ چه‌طور می‌تواند تبدیل به یک انسان دوبل شود؟ با خودش فکر می‌کند چنین آدمی باید حتماً پشتکار خیلی زیادی در خوردن داشته باشد.
نازنین عظیمی
چرا مردم در زندگی‌شان سعی می‌کنند راجع‌به هر مسئله‌ای بیندیشند، و آن را هضم کنند، درحالی‌که می‌توانند آن را همان‌طور که هست قبول کنند. آدم همین است که هست و آن کاری را می‌کند که می‌تواند، و باید با شرایط کنار بیاید.
MahShid Pourhosein

حجم

۳۹۸٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۳۵۴ صفحه

حجم

۳۹۸٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۳۵۴ صفحه

قیمت:
۶۰,۰۰۰
۳۰,۰۰۰
۵۰%
تومان