بریدههایی از کتاب راهنمای مردن با گیاهان دارویی
۳٫۶
(۵۵۰)
پدر اما دیگر نیست. این جمله را خیلی راحت میگوید، انگار بگوید پنیر دیگر در رژیم غذاییمان جایی ندارد. میگوید فردا صبح میرسیم تهران و زندگی تازهای آغاز میکنیم. به اسبِ سیاهی فکر میکنم که با پدر رویش مینشستیم و تا پشت درختان باغ گیلاس میرفتیم. هیچ پدری در این جهان دختری نمیخواهد که نمیبیند.
Ati
حقیقت این است که من مادر را نکشتهام و هیچوقت هم دلیلی برای این کار نداشتهام.
عطيه سادات
همهچیز هست و فقط این جای ماست که در جهان کمی و فقط کمی عوض شده.
km
تحمل کردن شبیه برزخ است، شبیه فرو بردن سر در تشت آب و محو شدن ناگهانی صدا.
sania
مدتها طول میکشد تا بفهمم آدم وقتی بیدار میشود چه فرقی با وقت خوابیدنش میکند. یا اینکه آدم از کجا بیدار میشود و چه کسی میداند مرز بیداری و خواب کجاست. مهمترین چیز برای این تشخیص تغییر احساس آدم به مکان است. در واقع آن چیزی که موجب بیداری میشود، در احساس بدن در مکان نهفته است.
ali73
دست مادر را از ترس گم شدن لای بوها و صداها فشار میدهم. هنوز نمیتوانم مرز خوابیدن و بیدار شدن را درست تشخیص بدهم. زمانْ حجم بیشکلی شده است و انگار روزهاست که من روی همان صندلی آهنی نشستهام و محکم به آن کوبیده میشوم
ali73
خوابیدن رابطهٔ جدیدِ من است با جهان و تنها کار خوشایندی است که از دستم برمیآید.
MÖT
جهان تلِ اسرار است و فقط وقتی وقتش باشد میشود چیزی را گفت که ضروری
MÖT
بهترین کار همراهی با ضربان جهان و رها کردن کارهاست تا آن چیزی که باید رخ دهد.
motahhare bagheri
میگویی کلماتْ نجاتدهندهاند. زهر اتفاقات را میگیرند و در خود حلشان میکنند.
فاطمه افشار
تنهایی چیزِ پُری است و همزمان خالی. سرخ نیست چون شور نیست. گاهی ارغوانی است. یا آبی با طیفهای گوناگون، از آبی دامن قدیمی مادر در خوی گرفته تا آبی آسمان. آدم را فرا میگیرد و ناگهان پُرش میکند. میریزد پشت پلکها، زیر گلو، روی شانهها. پاها شروع میکنند به سنگین شدن و موجب میشود آدم به عمق برود. آنقدر سنگین میشود که نمیتواند از فرو رفتن سر باز بزند. در همین تنهایی است که من شروع میکنم به دیدن، دیدن چیزهایی که آدمهای معمولی به چشمشان نمیآید. آنها بهقدری به دیدن چیزها با دو چشم عادت کردهاند که توانایی حقیقی دیدن را از دست دادهاند.
فاطمه افشار
این حقیقتِ محض است که آدمها تمام نمیشوند و با خونشان ادامه مییابند
itsmxxnchild
تغییر کِش آمدن جهان است و با مقدار معتنابهی درد همراه. حتا گیاهان هم وقتِ تغییر درد میکشند. فرق نمیکند زنده باشند یا مُرده. اگر دقت کنیم این درد را در هر حالتی تشخیص میدهیم. مثلاً اگر وقتی میوهای دارد در سرکه تخمیر و تجزیه میشود درِ شیشه را بردارید، بوی این درد کشیدن را بهخوبی میشنوید. کمی تند، تلخ و البته گس
f.a.e.z._
مادر میگوید حرف زدن دربارهٔ خواندهها از خواندنشان مهمتر است، تازه آن وقت است که میتوانیم رابطهمان را با کتابها بفهمیم و خودمان را در آنها پیدا کنیم.
itsmxxnchild
میگوید باید بگذاریم چیزها به جانمان بروند. میگوید باید بگذاریم آرامآرام و با گذشت زمان در ما شکل دیگری بگیرند.
itsmxxnchild
در این جهان میان سردی، گرمی و بدن انسان رابطهای هست. همانقدر که گرما خون را به جوش میآورد و منشأ همهٔ اضطرابهاست، سرما بدن را آرام میکند و فرصت فکر کردن به چیزهای عمیق میدهد.
itsmxxnchild
خونْ شور است. گلسرخ شور است. گوجهفرنگی تهمزهای از ترشی و شوری دارد. زرشک ترش و شور است. پس شاید بشود گفت شوری سرخ است.
itsmxxnchild
تغییر کِش آمدن جهان است و با مقدار معتنابهی درد همراه. حتا گیاهان هم وقتِ تغییر درد میکشند. فرق نمیکند زنده باشند یا مُرده. اگر دقت کنیم این درد را در هر حالتی تشخیص میدهیم. مثلاً اگر وقتی میوهای دارد در سرکه تخمیر و تجزیه میشود درِ شیشه را بردارید، بوی این درد کشیدن را بهخوبی میشنوید. کمی تند، تلخ و البته گس.
مهتاب
شیخ مثل مادر ایمان دارد در این جهان برای هر چیز وقتی هست، اما برخلاف مادر به تقدیری بودن این وقت اعتقاد ندارد. از نظر او آدمها میتوانند با مهیا کردن خودشان تعیین کنند وقت رخدادها را.
motahhare bagheri
شیخ معتقد است که من نباید چمدانم را برگردانم داخل و دست از خیالِ عبور از مرزهای خانه بکشم. به اعتقاد او دیوارهای خانه مرزهاییاند نامرئی و من فقط به سبب محدودیت حواسم به دو بُعد است که احساسشان میکنم، وگرنه در عالم حقیقی هیچ مرزی نیست. او یقین دارد آنچه احساس میشود، دیر یا زود، از مرز میان آن جهان و جهان ماده عبور میکند و مادیت مییابد. به قول تولستوی همهچیز برای کسی که میداند چگونه صبر کند، بهموقع اتفاق میافتد.
motahhare bagheri
حجم
۵۸۳٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۱۱۷ صفحه
حجم
۵۸۳٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۱۱۷ صفحه
قیمت:
۳۶,۰۰۰
۱۸,۰۰۰۵۰%
تومان