بریدههایی از کتاب راهنمای مردن با گیاهان دارویی
۳٫۶
(۵۵۰)
تب کردن مستقیمترین راه بدن برای مواجهه با فجایع درونی است.
ونوشه
یکتا حقیقت آن دنیا خیانت است و حسرت تنها حسی که مثل خون در رگها جاری است.
ونوشه
مادر میگوید خیالْ بزرگترین موهبت هر انسانی است. آن بیرون آدمها عاشق میشوند اما عشقشان میگذارد میرود. ثروتمند میشوند اما ثروتشان یکشبه به باد میرود. آدمها یکدیگر را به توهمِ ساختن جهانی بهتر میکُشند اما جهان بههیچوجه بهتر نمیشود. در جهانِ خیال اما میتوان صاحب ابدی همهچیز شد. میتوان هر چیزی را بهدلخواه ساخت. در جهان خیال هر انتخابْ امکانی دیگر را منتفی نمیکند. اینجا جهان بدون مرز و دود و خون و تلخی است. میتوان همهچیز را یکجا داشت. میتوان ثروتمند شد یا اگر نه فقیر، و باز ثروتمند. حتا میتوان مُرد و زنده شد و باز مُرد و باز زنده شد و تا ابد ادامه داد. مادر میگوید آدمها آن بیرون وقتی میمیرند که تازه وارد جهان خیال شدهاند. وقتی که فهمیدهاند همهٔ عمر در چه فریب بزرگی زندگی کردهاند.
ونوشه
مُردهٔ خوشبخت کسی است که روی زمین دلبستگی نداشته باشد.
ونوشه
هر انسان دور خودش جهانی دارد؛ جهانی که رنگ، بو و حتا کلمات خاص خودش را دارد و هر فرد آن را با خودش اینطرف و آنطرف میبرد. هنگامی که آدمها از کنار یکدیگر عبور میکنند یا بههم فکر میکنند و یا با یکدیگر حرف میزنند، این جهانها درهم فرو میروند و مشترکاتی پیدا میشوند. دلیل تفاوت جملات و افکار آدمها، تفاوت همین جهانهاست.
ونوشه
در اصل این را از گوته یاد گرفته که جایی میگوید: اگر میخواهید انسانی آزاد باشید باید هر روز آزادی خود را فتح کنید. باید اول فاتح خود بود، بعد خانه و بعد بقیهٔ جهان، این یعنی باید دقیق به کوچکترین علایم بدن خود، تغییرات در وضع باغچه یا حیاط یا دیوار کوچه توجه کرد. جوشی روی کمر، شتهای پشت یک برگ یا قطرهٔ آبی بیدلیل بر دیوار زیرزمین میتواند نشان از حادثهای پنهانی داشته باشد که باید بهسرعت دفع شود. باید همیشه به جزئیات دقت کرد. جزئیات اهمیتی ابدی دارند چرا که تنها در صورتِ فهم آنهاست که میتوان با کلیات و سرآخر با جهان هماهنگ شد.
z.gh
مادر همیشه میگوید معنای جهان در تنْ است. هر چیزیام که باشد میگوید به تنم فکر کنم. مهم نیست کمرم گرفته باشد یا از چیزی ترسیده باشم یا مفاصلم بیدلیل صدا بدهند، فقط کافی است به تنم توجه کنم. میگوید ببینم تنم از من چه میخواهد، شاید باید مثل گربهای در خودم فرو بروم. شاید باید جاییام را کش بدهم، مثلاً عضلهٔ پشت پایم را. عضلهٔ پشت پایم را میکشم که هنوز به خاطر ایستادن روی یک پا درد میکند. مادر میگوید بگذارم بدنم با من حرف بزند. میگذارم تنم حرف بزند. میتوانم صدایش را بهوضوح بشنوم. فکر میکنم آدمیزاد واقعاً به هر چیزی توی این جهان عادت میکند. مثل تن من که به چیزی که نیست عادت کرده. انگار از ازل نبوده. انگار وضع تن من و جهان از اولش همینطور بوده.
z.gh
سرفهها گاهی بسیار شدید و پشتسرهماند، مادر با هر سرفه سینهاش را شخم میزند و بخشی از وجودش را تخلیه میکند. من فقطوفقط میتوانم تریاک را بیشتر کنم. بوعلی میگوید در چنین مواقعی آرام نگه داشتنِ تن مهم است. سرفه التهاب تن است که در قالب چیزی بیرونی از حلق بیرون میریزد. تریاک بدن را آرام نگه میدارد و التهاب درونی را میکاهد.
ghazl
ونوس معمولترین گیاه گوشتخوار است که میتوان آن را توی باغچه و حتا در یک گلدان کوچک پرورش داد. به گمانم اگر در باغچههای خانه ونوسهای بزرگتری بکاریم حتماً حساب همهٔ گربهها را میرسند. انتهای برگهای ونوس موهای ریزی دارد که با نزدیک شدن شکار برانگیخته میشوند و بعد آن گیاه با ساختار خاصی که در پایانهٔ هر برگ دارد، میتواند شکار را به دام بیندازد
ghazl
دلیل دیگری که زالوها برایم مهماند قضیهٔ فتیسوف است. در واقع بعد از این ماجراست که مطمئن میشوم این موجودات ریز لزج برای من آگاهی خاصی به همراه میآورند.
ghazl
مرگ آن است که نَفْس، اعضا و جوارح را رها کند و به حال خود بگذارد. همانطور که یک صنعتگر هنگام استراحت ابزارِ کارِ خود را رها میکند؛ و این حقیقت آن زمان برای شما روشن میشود که نفس و چگونگی وجودش را بشناسی. انسان ترکیبی است از یک نظام تجردی و یک نظام مادی؛ نظام تجردی انسان روح و نظام مادی انسان بدن نامیده میشود. آنگاه که روح متعلق به بدن است و بدن در جهت خواستههای خود از آن بهره میبرد، به آن نفس گفته میشود. پس روح و نفس یک حقیقت واحدند و به دو اعتبارِ متفاوت نامگذاری شدهاند. نظام مادی انسان نیز دارای دو اعتبار است؛ آن زمان که با نفس در ارتباط است به آن بدن میگویند و هنگامی که این ارتباط قطع شد دیگر به آن بدن گفته نمیشود، بلکه از لفظ جسد استفاده میکنند.
شیخالرئیس ابوعلی سینا
ghazl
او میگوید هر انسان دور خودش جهانی دارد؛ جهانی که رنگ، بو و حتا کلمات خاص خودش را دارد و هر فرد آن را با خودش اینطرف و آنطرف میبرد. هنگامی که آدمها از کنار یکدیگر عبور میکنند یا بههم فکر میکنند و یا با یکدیگر حرف میزنند، این جهانها درهم فرو میروند و مشترکاتی پیدا میشوند. دلیل تفاوت جملات و افکار آدمها، تفاوت همین جهانهاست.
حُمی
آن بیرون هیچ رؤیایی تحققپذیر نیست، هیچچیزی برای نجات دادن نیست چرا که آدمها خودخواهتر از آناند که بتوانند به کسی جز خودشان فکر کنند. یکتا حقیقت آن دنیا خیانت است و حسرت تنها حسی که مثل خون در رگها جاری است.
حُمی
بوعلی میگوید فکر نکردن به هیچچیز قدرتی است که هر کس ندارد.
حُمی
میشود نتیجه گرفت که میان آرام حرکت کردن و آرامش رابطهای وجود دارد، یعنی هر چیزی که آرام حرکت کند یا آرام راه برود آرامش دارد.
حُمی
به نبودنش فکر کردم و ستون فقراتم لرزید. بوعلی میگوید در فواصل ستون فقرات صدها رشتهٔ ظریفاند که حامل احساس و آگاهیاند به سرتاسر بدن. لرزیدن ستون فقرات، لرزیدن کل جهان است در یک لحظهٔ خاص. جهان بهوضوح برایم در این لحظه لرزید.
ترنج
مادر مهربانترین شبحی است که میتواند از کنار آدم بگذرد و به یادش بیاورد که در جهان هیچچیزی برای ترسیدن نیست.
شراره
نمیشود در این جهان چیز پستی را به چیزی باارزش تبدیل کرد مگر آنکه اول این کار را در جهان درون انجام داد.
حُمی
کیمیاگری هنر است، چیزی شبیه نوشتن. نمیشود در این جهان چیز پستی را به چیزی باارزش تبدیل کرد مگر آنکه اول این کار را در جهان درون انجام داد.
شراره
کتابخانه بدون تردید مهمترین شی خانه است. چون دروازهٔ ورود من به جهان دیگر است.
شراره
حجم
۵۸۳٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۱۱۷ صفحه
حجم
۵۸۳٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۱۱۷ صفحه
قیمت:
۳۶,۰۰۰
۱۸,۰۰۰۵۰%
تومان