بریدههایی از کتاب دنیای سوفی
۴٫۰
(۵۷۶)
ــ گوش کن، سوفی! من حقيقتا نمیدانم بهچه چيز فکر کنم.
ــ سقراط هم نمیدانست. او هم فقط يک چيز میدانست و آن اينکه اصلاً هيچ چيز نمیداند؛ و با وجود اين داناترين مرد آتن بود.
مادر، برجای ميخکوب شده بود، اما بههر حال پرسيد:
ــ اينها را در مدرسه بهتو ياد دادهاند؟
سوفی سری بهعلامت نفی تکان داد و گفت:
ــ اه... اه، نه، در آنجا چيزی بهمن ياد نمیدهند. ببين، تفاوت بزرگ يک معلم مدرسه و يک فيلسوف واقعی آن است که معلم مدرسه گمان میکند خيلی چيزها میداند که میخواهد بهضرب و زور بهشاگردانش بياموزد، حال آن که يک فيلسوف میکوشد تا بهاتفاق شاگردان خود برای پرسشهائی که از خود میکنند، پاسخهائی پيدا کند.
mohammadbaboli133
حکيم برای آن نيست که زيباترين دختر سال را برگزيند يا بگويد که ارزانترين گوجهفرنگی را از کجا خريداری کنيد (و شايد هم بههمين دليل است که فيلسوفان شنوندگان اندکی دارند!) حکما اين قبيل مسائل سبک، اما از نظر بعضیها فوقالعاده «روزانه» را بهکنار میگذارند و برعکس در جستجوی آن چيزی هستند که هميشه «حقيقی»، «زيبا» و «نيک» است.
mohammadbaboli133
هراکليت بر تضادهای ناگزير در جهان نيز تأکيد داشت. اگر هرگز بيمار نشويم، نمیدانيم سلامتی چيست. اگر هرگز از گرسنگی رنج نبريم، شادی غذا در برابر داشتن را درک نخواهم کرد. اگر جنگی در ميان نباشد صلح را چنان که شايسته است قدر نخواهيم گذاشت و اگر زمستان وجود نداشت شکوفائی بهار را شاهد نمیشديم.
بهاعتقاد هراکليت، خير نيز مانند شر جای ضروری خود را در نظام چيزها دارد و بدون بازی دائم ميان اين دو متضاد جهان وجود نمیداشت. میگفت: «خدا روز و شب است، زمستان و تابستان است، جنگ و صلح است، گرسنگی و سيری است»
کاربر ۵۵۶۱۹۷۶
هوشمندترين آدميان کسی است که میداند که نمیداند
کاربر ۳۶۹۱۰۴۲
آيا زنده بودن، حتی اگر يک زندگی واقعی نيز نباشد، بهزحمتش نمیارزد و بهتر از اصلاً نزيستن نيست؟
marjan
«انسان محکوم بهآزاد بودن است. محکوم است از اين جهت که خودش خود را خلق نکرده است، و با وجود اين آزاد است. زيرا يک بار پس از آن که او را آفريدند و بهدنيا انداختند، ديگر خود او مسئول تمام کارهائی است که میکند.»
marjan
اگزيستانسياليستها برای تفکرات و انديشههای خود، نقطهی آغازی جز خود انسان ندارند.
marjan
میگويد: انسان چنان زنده بودن خود را عجيب يافت که مسائل فلسفی بهخودی خود پديد آمدند
کاربر ۵۵۶۱۹۷۶
آن کس که میداند چه چيز درست است، همان کاری خواهد کرد که درست است.
bud
دکارت عقيده دارد که ايدهی خداوند يک ايده فطری و غريزی است که «مانند تابلوئی که امضای نقاش را در زير دارد» در طبيعت ما ثبت و ضبط شده است.
marjan
نزديک شدن بهخدا از طريق عقلی ممکن نيست، زيرا خداوند بهپيروی از طبيعت خود برای روح انسانی فرايافتنی نيست.
marjan
تاريکی بهمعنای واقعی وجود ندارد. آنچه هست نبود و فقدان روشنائی است.
marjan
فلاطون همچنان برآن عقيده میماند که شهر ـ دولتی که نه زنان را آموزش میدهد و نه آنان را بهکار میگيرد، شباهت دارد بهمردی که فقط از بازوی راست خود استفاده میکند.
marjan
مطابق عقيدهی افلاطون زنان نيز از همان درجه استعداد تعقل برخوردارند که مردان، بهشرط آن که همان تعليم و تربيت و آموزشی را فراگيرند که مردان میگيرند و فقط بهنگهداری اطفال و کدبانوگری در خانه محدود نشوند.
marjan
روح برروی بالهای عشق بهاقامتگاه خود در دنيای مثالها ملحق میشود؛ و خويشتن را از «زندان جسم» آزاد میکند.
marjan
آمپدوکل براين گمان است که در طبيعت دو «نيرو» در تلاشاند: «عشق» و «نفرت» آنچه چيزها را بهيکديگر میپيوندد عشق است و آنچه از هم جدا میکند نفرت است.
اين نکته جالب است که میبينيم آمپدوکل ميان يک «عنصر» و يک «نيرو» تفاوت قائل میشود. در روزگار امروز ما نيز علم ميان «اجزاء اوليه» و «نيروهای طبيعی» تفاوت قايل است.
bud
حالا ديگر نمیتوانست در کلاس همهی دقت و توجه خود را متمرکز کند. معلم جز از مطالب پيشپا افتاده سخن نمیگفت. چرا بهجای آن از طبيعت انسان يا از دنيا و منشاء آن بحث نمیکند؟
bud
و اگر بهاسم ديگری ناميده میشد؟ مثلاً «آنه تيبسن» و در اين صورت آيا کس ديگری میبود؟
bud
حيرتآور نبود که چطور همهی اينها در اين فصل سال روئيدن آغاز کردهاند؟ چه چيزی بهمجموعهی اين گياهان اجازه میداد تا درست وقتی که هوا خوش و آخرين آثار برف ناپديد میشود از زمين بیجان سر بهدر آورند؟
bud
آن کس که از درسهای ۳۰۰۰ ساله چيزی نياموزد، در زندگی کاری جز روز را بهشب رساندن نمیکند.
گوته
bud
حجم
۵۵۹٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۹
تعداد صفحهها
۶۰۷ صفحه
حجم
۵۵۹٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۹
تعداد صفحهها
۶۰۷ صفحه
قیمت:
۷۹,۰۰۰
۵۵,۳۰۰۳۰%
تومان