بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب دنیای سوفی | صفحه ۲۶ | طاقچه
تصویر جلد کتاب دنیای سوفی

بریده‌هایی از کتاب دنیای سوفی

۴٫۰
(۵۷۶)
بی‌ترديد، اگر فقط به‌گوش دادن سخن ديگران بسنده می‌کرد هرگز آن حکيم مشهوری که شد، نمی‌شد؛ و البته که به‌مرگ نيز محکومش نمی‌کردند. در واقع، او در آغاز پرسش‌هائی مطرح می‌کرد و به‌اين ترتيب چنان می‌نماياند که خود هيچ نمی‌داند. آن‌گاه در جريان گفت‌وگو، ترتيبی می‌داد که طرف، رفته‌رفته برضعف‌های استدلال خود آگاه شود. و در پايان، مخاطب او چنان در تنگنا می‌ماند که ناگزير بود درست را از نادرست و حقيقت را از قلب تشخيص دهد.
mona
گزينش از تو است، سوفی عزيز. آيا تو کودکی هستی که هنوز آنقدر بزرگ نشده است که به‌جهان عادت کند؟ يا فيلسوفی هستی که می‌تواند سوگند ياد کند که هرگز به‌راه چنين عادتی نخواهد رفت؟
mona
يک فيلسوف کسی است که حقيقتا هرگز به‌دنيا عادت نمی‌کند. برای فيلسوف، چه مرد و چه زن، جهان چيزی بيان نشدنی، پر از راز و معما است. بنابراين فيلسوف‌ها و کودکان خردسال در يک خصلت بزرگ با يکديگر شريک‌اند.
mona
برای کودکان، دنيا ـ و هر چه در آن هست ـ چيزی کاملاً و از ريشه نو و تازه است و از آن غرق شگفتی‌اند. برای بزرگ‌ترها، ماجرا چنين نيست، زيرا اکثريت آنها در جهان چيز خارق‌العاده‌ای نمی‌بينند.
mona
به‌نظر می‌رسد که همراه با افزايش سن و سال، ديگر چيزی ما را به‌حيرت نمی‌اندازد.
mona
سوفی عزيز، مطلب من اين است که تو نبايد در زمره اين آدم‌هائی باشی که دنيا را به‌منزله يک امر بديهی پذيرفته‌اند و می‌پذيرند.
mona
تنها خصلت لازم برای يک فيلسوف خوب شدن تعجب کردن است.
mona
براساس يک فرايافت کهن مسيحی و يهودی، خداوند فقط مرد نبوده است. او يک جنبه‌ی زنانه، يک «طبيعت مادرانه» هم داشته است. زيرا زنان نيز به‌صورت خدا آفريده شده‌اند. در يونان بخش زنانه‌ی خداوند را «سوفيا Sophia» يا «سوفی» می‌نامند که به‌معنای «خردمندی» است.
گیتی یوسفی
هر جا قبيله‌های هند و اروپايی رفتند با فرهگ‌هائی که پيش از آنها در آن سرزمين‌ها وجود داشت در آميختند، ليکن زبان و فرهنگ هند و اروپائی در همه جا نقش مسلط و برتر ايفا کرد. چه وداهای هندی، چه فلسفه و حکمت يونانی و حتی اسطوره‌شناسی (ميتولژی) سکانديناويائیSnorre همگی به‌زبان‌هائی نوشته شده‌اند که با هم قرابت و خويشاوندی دارند. ليکن اين خويشاوندی فقط محدود به‌زبان نيست. قرابت زبانی معمولاً با خويشاوندی فکری همراه ست و به‌همين دليل است که ما از يک مجموع، از يک کل «فرهنگ هند و اروپائی» سخن می‌گوئيم.
گیتی یوسفی
اپيکور به‌سادگی می‌گفت که «مرگ به‌ما مربوط نمی‌شود. زيرا تا زمانی که وجود داريم، مرگ وجود ندارد؛ و زمانی هم که مرگ آمد ما ديگر وجود نداريم.»
Mohammad Beykverdilou
فيلسوف اندک اندک خويشتن را از قيد مذهب آزاد کرد. می‌توان گفت که فلاسفه، نخستين قدم‌ها را به‌سوی يک نوع تفکر علمی برداشتند و پيشگامان سبب آن دانشی شدند که بعدها «علم طبيعت» شد.
raz
عقل‌گرائی (راسيوناليسم) دکارت «برنهاد»ی بوده است که «برابر نهاد» تجربی هيوم نقيض آن را عنوان کرده است. ليکن اين «تضاد» و کشمکش ميان دو حالت متفاوت انديشه در «سنتز» کانت هم انکار می‌شود و هم محفوظ نگهداشته می‌شود. کانت در نکته‌های معين و مشخص هم به‌عقل‌گرايان و هم به‌اصحاب تجربه حق داد، اما در همان حال اشتباهات هر دو را در موارد مهم برملا ساخت.
mohammad alimirzaei
هگل می‌گويد که روح جهان گسترش می‌يابد تا درباره‌ی خود به‌خود آگاهی بيش از بيش گسترده و وسيع برسد، مثل رودخانه‌هائی که هر چه به‌اقيانوس نزديک‌تر می‌شوند پهناورتر می‌شوند. به‌عقيده هگل، «تاريخ» چيزی جز بيدار شدن کند و آهسته «روح جهان» تا پيشرفته‌ترين مرحله آگاهی از خود نيست. دنيا هميشه وجود داشته است، ليکن روح جهان از طريق فرهنگ انسان‌ها و تطوّر و تکامل انسان‌ها بيش از بيش نسبت به‌ويژگی‌های خويش خودآگاهی يافته است.
mohammad alimirzaei
قاعده کلی براين است که هرگز نمی‌توان يک فيلسوف يا يک انديشه را ـ هر چه باشد ـ از متن و محيط تاريخی آن جدا کرد. اما من در اين‌جا به‌يک نکته اساسی اشاره می‌کنم: از آن‌جا که هميشه مقولات تازه‌ای فرامی‌رسد، خرد انسانی «پيشرو» است، يعنی شناخت و علم موجود بشری در توسعه و گسترش دائم است و از اين نقطه‌نظر کاری جز «به‌پيش رفتن» نمی‌کند.
mohammad alimirzaei
تمام انديشه‌ها و افکاری که رسوم و سنت‌ها موج‌وار بر ما «فرومی‌ريزند» از يک سو، و شرائط و ا سباب مادی و ملموسی که معين کننده و شکل‌دهنده‌ی وضع کنونی و حاضر ما هستند، از سوی ديگر، دست به‌دست هم می‌دهند تا «حالت» و نوع انديشه‌ی ما را بسازند و معين کنند.
mohammad alimirzaei
کانت از چيزی به‌نام Das ding an sich«شئی برای خود» به‌عنوان «ذات مستقل» و فی نفسه سخن گفته بود به‌گمان او حتی اگر آدمی نتواند به‌راز طبيعت نفوذ کند، باز هم نوعی «حقيقت» وجود دارد که دست نيافتنی است. هگل می‌گويد که حقيقت اساسا «ذهنی» است و قبول نمی‌کرد که حقيقتی بالاتر يا در خارج از خرد انسانی می‌تواند وجود داشته باشد. چنين می‌انديشيد که همه‌ی دانائیها، دانائی بشری است.
mohammad alimirzaei
هگل مهم‌ترين جريان‌های تفکر رمانتيک را گردآورد، متحد کرد و گسترش داد و اين کوشش مانع از آن نشد که فلسفه‌ی شلينگ را در معرض نقدی تند و شديد قرار دهد.
mohammad alimirzaei
تنها خصلت لازم برای يک فيلسوف خوب شدن تعجب کردن است.
کاربر ۳۵۸۲۱۸۳
آمپدوکل براين گمان است که در طبيعت دو «نيرو» در تلاش‌اند: «عشق» و «نفرت» آنچه چيزها را به‌يکديگر می‌پيوندد عشق است و آنچه از هم جدا می‌کند نفرت است.
کاربر ۵۵۶۱۹۷۶
بنابراين، فيلسوف کسی است که برکم‌دانی خود آگاه است و از آن در عذاب؛
mohammadbaboli133

حجم

۵۵۹٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۹

تعداد صفحه‌ها

۶۰۷ صفحه

حجم

۵۵۹٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۹

تعداد صفحه‌ها

۶۰۷ صفحه

قیمت:
۷۹,۰۰۰
۵۵,۳۰۰
۳۰%
تومان