بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب دنیای سوفی | صفحه ۲۸ | طاقچه
کتاب دنیای سوفی اثر یوستاین گاآردر

بریده‌هایی از کتاب دنیای سوفی

۴٫۰
(۵۷۰)
بسيار خوب، براساس نظريه‌ی سن توماس داکن، ميان پيام حکمت يا عقل و خرد از يک سو و پيام مکشوفات و نظريه‌های مسيحی يا ايمان از سوی ديگر، ضرورتا تعارض و تناقضی وجود ندارد. در موارد بسيار در هر دو سو، بيان و گفتار يکی است و به‌همين دليل ما به‌ياری خرد، بر همان حقيقت‌هائی دست می‌يابيم که تورات از آنها سخن می‌گويد.
العبد
بزرگترين و مهم‌ترين فيلسوف قرون وسطای عليا «سن توماس داکن Saint thomas daquin» است که از ۱۲۲۵ تا ۱۲۷۴ در جهان زيست. زادگاه او قريه‌ی کوچک (اکينو Aquino) واقع در ميان رم و ناپل بود، اما در دانشگاه پاريس به‌تدريس پرداخت. من او را «فيلسوف» می‌نامم، ولی می‌توانستم بگويم که او به‌همان درجه عالم حکمت الهی (Theologien) نيز بود. زيرا دراين دوران جدا کردن فلسفه از حکمت الهی مسيحی دشوار بود. برای ايجاز در کلام گوئيم که توماس داکن ارسطو را «مسيحيت‌زده» کرد به‌همان نسبت که سنت اوگوستين در آغاز قرون وسطی افلاطون را مسيحيت‌زده کرده بود. ــ آيا برای اين‌ها ناراحت کننده نبود که حکمائی را که چندين سده پيش از مسيح می‌زيسته‌اند مسيحيت‌زده کنند؟ ــ البته که آری. اما «مسيحی کردن» آن دو حکيم بزرگ يونانی، آنها را برای آئين مسيح بی‌خطر می‌کرد. گويند که سن توماس «گاو وحشی را از شاخ‌هايش گرفت».
العبد
مسيحيت اندکی پيش از سال ۱۱۰۰ ميلادی به‌نروژ آمد، اما اين ادعا که نروژ پس از شکست «ستيکلستاد» به‌مسيحيت گرويد، اغراق‌آميز است. شمار زيادی از اعتقادات دوران شرک و چند خدائی هم‌چنان در سطح مسيحيت به‌حيات خود ادامه دادند و بسياری از عناصر پيش از مسيحی با شعائر و تظاهرات مسيحيت آميخته شدند. به‌عنوان مثال در مراسم نوئل نروژی رسم‌های قديمی اسکانديناو با رسوم مسيحی همراه شده‌اند که نمونه‌ی آن تشريفات سنتی جشن ازدواج است. از جمله آن که در اين مراسم مطابق يک رسم کهن هر يک از دو طرف می‌کوشد تا با ديگری شباهت پيدا کند. با وجود اين، مسيحيت پس از زمانی کوتاه جهان‌بينی خود را تحميل کرد و به‌همين دليل است که می‌گوئيم قرون وسطی در زير مهر و نشان «فرهنگ متحد مسيحی» قرار گرفت.
العبد
«قرون وسطی» اين عنوانی است که به‌فاصله‌ی دراز زمان ميان دو عصر تاريخ داده‌اند. اصطلاح قرون وسطی در عصر «رنسانس» ابداع شد. اين احساس در ميان بود که قرون وسطی «شب تاريک هزار ساله»ای بوده است که بر سراسر اروپا، از عصر باستان تا فرارسيدن «رنسانس» پرده انداخته است. امروز نيز اصطلاح «قرون وسطائی» هم‌چنان معنای ناپسند خود را برای توصيف روش‌های استبدادی و عقب‌افتاده محفوظ داشته است. بعضی‌ها، اما، قرون وسطی را به‌منزله‌ی «نشو و نمای هزار ساله» تلقی کرده‌اند. مثلاً در دوران قرون وسطی بوده است که نظام درسی مدرسه شکل گرفته است. در آغاز قرون وسطی بود که نخستين مدارس صومعه‌ای شکوفائی يافتند. بعد، حدود سال ۱۱۰۰ بعد از ميلاد، مدرسه‌ها در درون کليساهای بزرگ پديد آمدند و در حدود ۱۲۰۰ بعد از ميلاد نخستين دانشگاه‌ها تأسيس شدند. در روزگار ما نيز مواد درسی را به‌دانشکده‌ها تقسيم کرده‌اند، مثل قرون وسطی.
العبد
يکی از لحظه‌های حساس در تاريخ فرهنگ جهان. در سال ۳۰۰ ميلادی روم هم از جانب اقوام و قبيله‌های شمالی و هم به‌دليل کشمکش‌های درونی امپراتوری در معرض تهديد بود. در سال ۳۳۰ امپراتور کنستانتين پايتخت را به‌شهر «کنستانتينونل (قستنطنيه)» که آن را در مدخل دريای سياه ساخته بود آورد و قستنطنيه «رم جديد» لقب يافت. در سال ۳۹۵ امپراتوری روم به‌دو بخش شد: امپراتوری غربی با شهر رم و امپراتوری شرقی با شهر جديد قستنطنيه (استانبول). در سال ۴۱۰ اقوام وحشی (بربرها) رم را غارت کردند و در سال ۴۷۶ امپراتوری روم غربی منهدم شد. امپراتوری روم شرقی به‌همان صورت تا سال ۱۴۵۳ باقی‌ماند و در اين تاريخ مغلوب ترکان عثمانی شد.
العبد
اما مسيحيت در اين دوران مذهب منحصر نبود. ديديم که هِلنيسم چگونه از مذاهب متفاوت نشانه‌ها داشت. پس کليسای مسيحی ناگزير بود خلاصه‌ای پيرامون ويژگی‌های مسيحيت ارائه دهد. اين امر ضرورت داشت، از يک سو برای مشخص ساختن خود از ساير اديان، و از سوی ديگر، برای پرهيز از فرقه‌سازی در درون خود کليسای مسيحی. به‌اين ترتيب نخستين «اعلام ايمان» Professions de for)) پديد آمد. «احکام ايمان» فشرده‌ای است از اساسی‌ترين احکام Théses) ) يا «جزم Dogme»های مسيحی. يکی از آن جزم‌های اصلی اين بود که عيسی در عين حال هم خدا و هم انسان است. پس او نه فقط به‌يمن افعال و کردار خويش، «پسر خدا» است، بلکه خود او خداست. اما او در همان حال يک «شخص حقيقی» است که همان شرائط انسان‌ها را دارد و برروی صليب رنج کشيده است.
العبد
ما بايد دشمنان خود را دوست بداريم. اگر برگونه‌ی راست ما سيلی زدند، نبايد به‌آنها پاسخ دهيم، نه! بلکه بايد گونه‌ی ديگر را نيز به‌سوی آنان کنيم؛ و نبايد هفت بار ببخشيم، بلکه بايد هفتاد بار هفت بار طلب بخشايش کنيم.
العبد
کلام‌های اصلی ما در اين‌جا «مسيح»، «پسر خدا»، «رستگاری» و «قلمرو خداوند» است. در آغاز همه‌ی اين‌ها طنين و بازتابی سياسی داشت. در دوران عيسی، بسياری مردمان در اين خيال بودند که مسيح تازه‌ای در شکل و صورت يک رهبر هم سياسی و هم نظامی و مذهبی با همان ابعاد و شايستگی‌های «داوود» ظهور خواهد کرد. پس اين «نجات‌دهنده» اعتبار يک آزادکننده ملی را داشت که بر رنج و حرمان‌های قوم يهود که در زير بار مظالم روميان بودند، نقطه‌ی پايان می‌گذاشت
العبد
وقتی پادشاه به‌اين مقام برگزيده می‌شد با چربی‌های مقدس «تدهين» (روغن مالی) می‌شد و به‌ااو لقب مسيح (Mashîah) می‌دادند که به‌معنای «تدهين شده» است. از جهت مذهبی، پادشاه به‌منزله‌ی فرستاده‌ی خداوند در نزد قوم خودشناخته می‌شد. پادشاهان به‌همين دليل می‌توانستند عنوان «پسر خدا» داشته باشند و قلمرووِ سلطنت آنان «قلمروو پادشاهی خداوند» ناميده می‌شد.
العبد
از ويژگی‌های سامی‌ها آن است که «به‌نمايش گذاشتن خدا» را قدغن کرده‌اند؛ يعنی که خدا و آنچه را که خدائی و الهی است نمی‌توان در نقاشی تصوير کرد يا به‌صورت مجسمه در معرض نظر گذاشت. «عهد عتيق» مردمان را از ساختن تصاوير خداوند منع می‌کند و اين معنا هنوز هم در زمان ما، در اسلام و يهوديت مرعی است. در اسلام اساسا بدگمانیِ ريشه‌دار و بزرگی در قبال عکس و هنرهای تجسّمی بهطور کلی مشهود است؛ و در پشت تمامی اين تعليمات اين ايده نهفته است که انسان‌ها نبايد با خداوند وارد رقابت شوند و به‌نوبت خود چيزی «بيافرينند» می‌گوئی که کليسای مسيحی انباشته است از به‌نمايش گذاشتن خداوند و عيسی مسيح. حق باتو است، سوفی، اما اين فقط مثال و نمونه‌ای است از تأثير عظيم دنيای يونانی ـ رومی بر روی مسيحيت (در کليسای ارتدکس، يعنی در يونان و روسيه، ساختن مجسمه‌ها يا صليب‌ها، براساس روايت‌های توراتی و انجيلی ممنوع است)
العبد
در روزگار ما، شهر اورشليم يک مرکز مذهبی بسيار با اهميت است، هم برای يهوديان و مسيحيان و هم برای مسلمانان؛ و اين بار ديگر پيوند و خويشاوندی تاريخی اين سه دين بزرگ را ثابت می‌کند و در آن‌جاست که کنيسه‌ها (يهود)، کليساها (مسيحی) و مسجدها (مسلمانان) به‌يکديگر می‌پيوندند. به‌همين دليل چقدر تأسف‌بار و غم‌انگيز است که می‌بينيم اورشليم صحنه بازی‌های سياسی است و هزاران تن خود را بر سر آن به‌کشتن می‌دهند، زيرا عاجز از آن‌اند که برای تعيين اين مطلب که کی بايد اين «شهر جاودان» را اداره کند، با يکديگر به‌توافق و همرائی برسند.
العبد
نقش تاريخ دقيقا ويژگی‌ی ديگری از سامی‌گری در سه دين بزرگ يکتا خدائی است. خداوند در تاريخ مداخله دارد و دقيق‌تر آن که اساسا وجود تاريخ برای آن است که خداوند از طريق آن بتواند نقشه‌های خود را به‌تحقق برساند.
العبد
چنان که ديديم هند و اروپائيان به‌انواع خدايان اعتقاد داشتند. آنچه در مورد اقوام سامی فورا جلب‌نظر می‌کند اين است که می‌بينيم آنان خيلی زود يک خدا و فقط يک خدا را ستايش و پرستش می‌کرده‌اند؛ همان که «تک خدائی» Monotheisme (خدای واحد) يا وحدانيتِ پروردگار می‌ناميم
العبد
سامی‌ها در اصل از شبه جزيره‌ی عربستان می‌آيند، ليکن آنها نيز به‌بخش‌های گوناگون جهان مهاجرت کرده‌اند. در طول دو هزار سال يهوديان دور از سرزمين و موطن اصلی خويش زيسته‌اند. تاريخ سامی و مذهب سامی از طريق مسيحيت و اسلام بسی دورتر از ريشه‌های خود رفته‌اند. سه دين بزرگی که دنيای غرب را زير نفوذ داشته‌اند، يعنی يهوديت، مسيحيت و اسلام، يک ريشه‌ی مشترک سامی دارند. قرآن، کتاب مقدس مسلمانان و «عهد عتيق» به‌زبان‌های سامی‌یِ هم‌ريشه و خويشاوند نوشته شده‌اند
العبد
اينک واقعيت را چون اين آتش اردو در ذهن مجسم کن. آن که روشنائی می‌دهد خداست و سياهی بيرون ماده‌ای است که آدم‌ها و حيوانات از آن ساخته و پرداخته شده‌اند. در کنار خداوند ايده‌های ابدی و جاودان قرار دارند که قالب‌های همه‌ی آن چيزهائی هستند که آفريده شده‌اند. روح آدمی پيش از هر چيز يک «جرقه‌ی آتش» است. با وجود اين، تمامی طبيعت نيز اندکی از پرتوهای خداوندی دريافت می‌دارد. کافی است به‌موجودات زنده‌ی اطراف خود بنگريم. حتی يک گل سرخ يا يک سنبل وحشی جنگلی چيزی از پرتو الهی به‌اطراف خود می‌پراکنند. دورتر از خدای جاودان خاک، آب و سنگ است.
العبد
(ديوهانوس) شاگرد آنتی‌ستن بود. نقل می‌کنند که او در خمی می‌زيست و از مال دنيا جز يک پوستين، يک عصا و کيسه‌ای برای نان نداشت. (و حقا هم دشوار است که چنين موجودی را از خوشبخت زيستن مانع شويم!) روزی که جلوی خمره خود در پرتو آفتاب نشسته بود، اسکندر در برابر او ايستاد و از آن مرد فرزانه خواست از او چيزی بخواهد. ديوژن پاسخ داد: «می‌خواهم که تو از برابرم کنار روی تا نور خورشيد همچنان بر من بتابد» با اين بيان نشان داد که او از جهانگشای بزرگ، هم غنی‌تر و هم خوشبخت‌تر است، زيرا که هر چه را می‌خواهد دارد. کلبی‌ها براين عقيده بودند که آدمی نمی‌بايد به‌سلامت به‌رنج و حرمان و به‌مرگ خويش دل مشغول دارد؛ و در همان حال نبايد خود را از درد و رنج ديگران نيز آشفته و پريشان سازد.
العبد
می‌گويند سقراط روزی در برابر دکانی که کالاهای گوناگون عرضه داشته بود توقف کرد و در پايان فرياد زد: «چه بسيار چيزها هست که مرا نيازی به‌آنها نيست!»
العبد
پی‌نوشت: عقل نيز مانند وجدان می‌تواند به‌يک عضله تشبيه شود. اگر از يک عضله بدن استفاده نشود، به‌تدريج ضعيف و ناتوان خواهد شد.» اينک فقط سؤال آخر مانده بود: «منظور از نردبان ارزش‌ها چيست؟» اين يک سوژه يا موضوع مد روز بود. مثالش آن که می‌توان به‌شتاب و سرعت با اتومبيل از جائی به‌جائی راند، ليکن اگر راننده در اين ميان سهمی در مرگ تدريجی جنگل اطراف و مسموم کردن محيط طبيعی ادا کرد، اين سريع راندن مسئله‌ای اخلاقی پيش می‌آورد و سرانجام سوفی براين اساس در نوشته‌ی خود چنين استدلال کرد که جنگل‌های سالم و طبيعت پاکيزه مهم‌تر از به‌سرعت رسيدن راننده به‌محل کار است. مثال‌های ديگر نيز آورد و نتيجه گرفت: «عقيده شخصی من اين است که حکمت و فلسفه مبحثی مهم‌تر از صرف و نحو زبان انگليسی است. بنابراين به‌گمان من اگر از ساعت‌های تدريس زبان انگليسی اندکی بکاهيم و آن را به‌تدريس حکمت اختصاص دهيم، احترام نردبان يا مرتبت ارزش‌ها را در مصرف زمان رعايت کرده‌ايم.»
العبد
گفتن اين‌که در اين ميان کی حق دارد و کی حق ندارد دشوار است، زيرا اگر برخی کسان نگرانی وجدان ندارند که طبيعتِ خود را چنان که هست بنمايانند، در عوض اکثريت مردمان در هر حال اگر در حق هم نوع خود بدی روا داشته باشند دچار عذاب وجدان می‌شوند. در اين‌جا تأکيد کنيم که داشتن وجدان و خودآگاهی به‌معنای به‌کار بردن آن نيست. به‌نظر می‌رسد که برخی مردمان در کمال آرامش خيال و بدون دلواپسی به‌کاری می‌پردازند، ليکن به‌گمان من همان‌ها نيز وجدانی دارند، هر چند که آن را کاملاً پنهان می‌دارند. به اين ترتيب آنها در ظاهر آدم‌هائی فارغ و بری از عقل و خرد جلوه می‌کنند، به‌اين دليل که آن خرد را به‌کار نمی‌بندند.
العبد
خوب که فکر کرد دريافت که با استفاده از آنچه معلم فلسفه به‌او آموخته است، چندان بد هم از عهده پاسخ به‌سؤال‌ها برنيامده است. پس به‌سؤال سوم پرداخت: «منظور از خودآگاهی (وجدان) چيست؟ آيا به‌گمان شما برای همه يکی است؟» اين موضوعی بود که در کلاس پيرامون آن معمولاً بسيار گفت و گو می‌شد. سوفی توضيح داد: «بطور عموم منظور از خودآگاهی (وجدان) کيفيت و استعدادی است که در انسان در واکنش در برابر درست يا غلط وجود دارد. به‌عقيده‌ی من تمام مردمان اين استعداد را دارند و به‌گفته‌ی ديگر خودآگاهی امری فطری و غريزی است. سقراط نيز همين را گفته است. ليکن آنچه از وجدان و خودآگاهی افاده می‌شود می‌تواند از فردی به‌فرد ديگر متغير باشد. مشروع است که از خود پرسش کنيم که آيا در اين مقوله حق با سوفيست‌ها نبوده است؟! آنها می‌انديشيده‌اند که فرق گذاشتن ميان درست و غلط قبل از هر چيز تابع محيطی است که فرد در درون آن بزرگ می‌شود، حال آن که سقراط مدعی است که وجدان در همه‌ی کسان مشترک است
العبد

حجم

۵۵۹٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۹

تعداد صفحه‌ها

۶۰۷ صفحه

حجم

۵۵۹٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۹

تعداد صفحه‌ها

۶۰۷ صفحه

قیمت:
۷۹,۰۰۰
۵۵,۳۰۰
۳۰%
تومان