بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب دنیای سوفی | صفحه ۲۱ | طاقچه
تصویر جلد کتاب دنیای سوفی

بریده‌هایی از کتاب دنیای سوفی

۴٫۰
(۵۷۶)
همه می‌دانند که يک قطره آب می‌تواند سنگی را بسايد، نه براثر قدرت و نيروی خود بلکه براثر تکرار و ريزش پی‌درپی.
م.ظ.دهدزی
برای سقراط آنچه اهميت داشت اين بود که پايه و اساسی استوار برای دانش و آگاهی ما پيدا کند. او برآن بود که اين پايه و اساس در عقل آدمی وجود دارد. ايمان او به‌عقل انسان او را Rationaliste يا پيرو مکتب اصالت عقل کرده است.
گیتی یوسفی
بر مسائل بزرگ و اساسی ببنديم و به‌صورتی قاطع اميد به‌هرگونه پيشرفت را رها کنيم. به‌اين ترتيب بشريت به‌دو بخش تقسيم می‌شود. يا بطور کلی، مردمان چنين می‌نمايانند که همه چيز را می‌دانند يا آن که به‌کلّی بی‌تفاوت می‌مانند (به‌ياد بياور که اين دو نوع مردم خود را در ژرفا و در عمق پشم خرگوش می‌کشانند).
گیتی یوسفی
اما سقراط در يک نکته اساسی با سوفيست‌ها تفاوت داشت: او خود را چون يک سوفسطائی، يعنی يک آدم با فرهنگ و دانشمند نمی‌دانست. و به‌همين دليل برخلاف سوفسطائيان برای آنچه می‌آموخت پول طلب نمی‌کرد. نه، سقراط خود را به‌معنای واقعی کلمه فيلسوف و حکيم می‌دانست. يک «فيلسوف» به‌معنای «کسی است که در جستجوی عقل و خردمندی است»
گیتی یوسفی
سقراط با تظاهر کردن به‌اين‌که هيچ چيز نمی‌داند، دقيقا مردمان را به‌انديشيدن وادار می‌کرد. سقراط می‌توانست خويشتن را به‌نادانی زند يا لااقل ميزان فهم خود را کمتر از آن چه واقعا بود بنماياند و اين همان است که به «استهزاء سقراطی» (Ironïe) معروف است. می‌خواست با اين تمهيد لغزش‌ها را در استدلال و داوری‌های آتنيان آشکار کند. اين قبيل صحنه‌ها اغلب در ميان بازار، يعنی در حضور عموم اتفاق می‌افتاد. ملاقات با سقراط به‌معنای استقبال از خطر مضحکه و اسباب خنده و طعنه مردم شدن بود.
گیتی یوسفی
در حقيقت اين «ماما» نيست که طفل را «به‌دنيا می‌آورد» بلکه او فقط به‌زايمان کمک می‌کند. به‌همين ترتيب کار سقراط نيز اين بود که نفوس را ياری دهد تا انديشه‌های درست «بزايند». آگاهی حقيقی جز از درون هر فرد نمی‌آيد. کسی نمی‌تواند به‌زور آن را به‌شما بدهد. شناخت حقيقی از درون می‌آيد. تأکيد می‌کنم: به‌دنيا آوردن طفل امری طبيعی است. به‌همين منوال، تمام مردمان اگر عقل و خرد خويش را به‌کار گيرند، می‌توانند برحقايق حکمت دست يابند. وقتی انسان به‌تعقل بپردازد، پاسخ‌ها را از درون خويش می‌يابد.
گیتی یوسفی
هنر مکالمه (Dialogues) رمز کارآيی و نفوذ در نزد سقراط اين است که او در پی تعليم دادن به‌اشخاص نبود، برعکس چنين می‌نماياند که می‌خواهد از کسی که با او گفت‌وگو دارد چيز بياموزد. مثل يک معلم معمولی درس نمی‌داد. برعکس «بحث» و گفت‌وگو می‌کرد. بی‌ترديد، اگر فقط به‌گوش دادن سخن ديگران بسنده می‌کرد هرگز آن حکيم مشهوری که شد، نمی‌شد؛ و البته که به‌مرگ نيز محکومش نمی‌کردند. در واقع، او در آغاز پرسش‌هائی مطرح می‌کرد و به‌اين ترتيب چنان می‌نماياند که خود هيچ نمی‌داند. آن‌گاه در جريان گفت‌وگو، ترتيبی می‌داد که طرف، رفته‌رفته برضعف‌های استدلال خود آگاه شود. و در پايان، مخاطب او چنان در تنگنا می‌ماند که ناگزير بود درست را از نادرست و حقيقت را از قلب تشخيص دهد.
گیتی یوسفی
چنان که می‌بينی، سوفيست‌ها از طريق انگشت گذاشتن براين نکته که برای حقيقت و قلب هيچ «معيار»ی به‌معنای واقعی کلمه وجود ندارد، بحث و گفت‌وگوهائی پرهيجان و شورانگيز در ميان مردمان آتن برانگيختند. سقراط، اما، کوشيد تا برعکس نشان دهد که برخی «معيار»ها مطلق‌اند و برای هميشه قابل ارزش.
گیتی یوسفی
يک شرط اصلی و اساسی برای مستقر شدن دموکراسی در يک جامعه اين است که مردم تا آن حد آگاهی و روشنائی فکری داشته باشند که قادر باشند در روند (فراگرد Processus) دموکراتيک شرکت جويند. ما امروز در زمان خودمان شاهديم که يک دموکراسی جوان ميزانی از آموزش و تربيت از مردم طلب می‌کند. در نزد آتنی‌های آن عصر تسلط بر هنر، سخنوری و بلاغت کلام (Phétorique) اصل نخستين بود.
گیتی یوسفی
بنيانگذار علم پزشکی يونانی را «هيپوکراتس (بقراط) Hippocratus»، می‌دانند که حدود ۴۶۰ پيش از مسيح در جزيره «کوس» زاده شده است. نظريه بقراط برآن است که بهترين دفاع عليه بيماری، به‌سادگی و به‌هنجار زيستن است. سلامت، در وجود انسان امری طبيعی است؛ و زمانی که شخص «بيمار» می‌شود، به‌دليل آن است که به‌علت يک عدم تعادل جسمی يا روانی «از خط خود خارج می‌شود» راهی که انسان را به‌سلامت می‌رساند از ميانه‌روی، هماهنگی و «يک روان سالم در يک اندام سالم» می‌گذرد.
گیتی یوسفی
سوفی دريافت که فلسفه واقعا چيزی فوق‌العاده است، زيرا به‌ياری فلسفه می‌توانست تمامی ايده‌ها را با ميزان عقل و خرد خويش تعقيب کند بی‌آن که نيازمند آن باشد تا آنچه را که در کلاس درس آموخته است به‌خاطر آوَرَد. به‌اين نتيجه رسيد که فلسفه حقيقتا چيزی نيست که بتوانند آن را فراگيرند، بلکه فقط شايد بتوانند فراگيرند که چگونه به‌روش و طريقه‌ی فلسفی فکر و انديشه کنند.
گیتی یوسفی
شايد که آمپدوکل سوختن قطعه‌های هيزم را زير نظر قرار داده بوده است. چيزی که از هم می‌گسلد. ما می‌شنويم که چوب در وقت سوختن ترق ترق می‌کند و زوزه می‌کشد: اين همان «آب» است آنگاه چيزی از آن به‌صورت دود متصاعد می‌شود: اين «هوا» است. و اما «آتش» که آشکارا در برابر چشم است. بعد چيزی در اجاقِ خاموش برجا می‌ماند: و اين خاکستر يا «خاک» است.
گیتی یوسفی
آمپدوکل براين باور بود که طبيعت چهار عنصر اوليه دارد که او آنها را «ريشه‌ها» ناميده بود. اين چهار «ريشه»، خاک، هوا، آتش و آب بودند. تمام حرکت‌های طبيعت مديون ترکيب شدن يا جدا شدن اين چهار عنصر است، زيرا همه چيز از خاک، هوا، آب و آتش تشکيل شده و در هر چيز فقط تناسب و مقدار اين عناصر متغير است. پس از مرگِ يک گل يا يک جانور اين چهار عنصر از هم جدا می‌شوند. اين را با چشم معمولی و غيرمسلح نيز می‌توان ديد. اما خود خاک، هوا، آب و آتش در اين تغيير شکل و حالت بی‌تغيير و «دست نخورده» باقی می‌ماند. درست نيست که بگوئيم که «همه» تغيير شکل می‌دهند. در اصل، هيچ چيز تغيير نمی‌کند. فقط چهار عنصر به‌يکديگر می‌پيوندند و از هم جدا می‌شوند تا بار ديگر مجددا با يکديگر بياميزند.
گیتی یوسفی
بنابراين هراکليت در پشت تمامی تغييرات و تضادهای موجود در طبيعت يک وحدت يا يک تماميت مشاهده می‌کند. او اين «چيز» منشاء و مبداء همه چيز را «خدا» يا «لوگوس» می‌نامد.
گیتی یوسفی
او به‌جای لفظ «خدا» غالبا اصطلاح يونانی لوگوس Logos را به‌کار می‌برد که به‌معنای عقل و خرد است. به‌گمان هراکليت، با آن که ما انسان‌ها نه يکسان می‌انديشيم و نه استعداد يکسان در به‌کار گرفتن عقل داريم، اما بايد نوعی «خرد جهان شمول» وجود داشته باشد که بر هر آنچه در طبيعت می‌گذرد فرمانروائی کند. اين «خرد جهانی» يا اين «قانون جهان شمول» برهمه مشترک است و هر کس بايد به‌آن رو کند. با وجودی اين هراکليت می‌گويد که آدم‌ها هر کدام هر چه دلشان می‌خواهد می‌کنند. چنان که می‌بينی هراکليت بر ديگر مردمان ارج بسيار نمی‌نهد. می‌گفت: «عقيده‌ی اکثريت مردم در حد بازی بچه‌هاست»
گیتی یوسفی
به‌اعتقاد هراکليت، خير نيز مانند شر جای ضروری خود را در نظام چيزها دارد و بدون بازی دائم ميان اين دو متضاد جهان وجود نمی‌داشت. می‌گفت: «خدا روز و شب است، زمستان و تابستان است، جنگ و صلح است، گرسنگی و سيری است» او اصطلاح «خدا» را به‌کار می‌برد، اما ناگفته پيداست که ابدا اشارتی به‌خدايان اسطوره‌ها نداشت. از ديده‌ی هراکليت، «خدا» يا «خدائی» چيزی است که سراسر جهان را در برمی‌گيرد و درست در تغيير شکل‌ها و تضادهای طبيعت است که خدا خود را نشان می‌دهد.
گیتی یوسفی
کی‌يرکه گارد دلهره را در واقع به‌مثابه‌ی چيزی تقريبا مثبت می‌نگرد زيرا دلهره احساسی است که شخص در «حالت موجوديت» و هستی داشتن آن را درمی‌يابد.
م.ظ.دهدزی
ــ کمترين مطلبی که می‌توان گفت اين است که کی‌يرکه گارد هيچگونه محبّتی نسبت به‌همنوعان خود نداشت. قلمی گزنده داشت و می‌دانست چگونه استهزا و ريشخند به‌کار گيرد. عبارت‌هائی تند و آتشين بيان می‌کرد، چون معتقد بود که «جمع مردمان بر ضد حقيقت‌اند» يا آن که «حقيقت هميشه در طرف اقليت است» و اکثريت افراد بسنده می‌کنند به‌اين نکته که با زندگی بازی کنند بی‌آنکه از خود کمترين پرسشی بنمايند.
م.ظ.دهدزی
ــ بنابراين، «روح جهان» را، هم می‌توان در طبيعت يافت و هم در درون وجود خويش. به‌همين دليل بود که نوواليس می‌توانست بنويسد که «راهی پر از اسرار به‌سوی درون می‌رود» و مقصودش از اين کلام اين بود که انسان تمامی عالم را در درون خويش دارد و از طريق فرو رفتن در ژرفای درون است که آدمی می‌تواند راز جهان را دريابد.
م.ظ.دهدزی
ــ در هر حال اگر انسان به‌پيروی از هيجان‌های ناگهانی خود به‌کاری دست بزند چندان آزاد و مستقل نخواهد بود. ــ در واقع به‌آنجا می‌رسد که انسان «برده‌ی» اميال و يا مثلاً خودخواهی خويش خواهد شد. برای دوری گزيدن از هوس‌ها و خواهش‌های نفسانی می‌بايد از مقداری قابل توجه استقلال رأی و آزادی عمل برخوردار بود. ــ و در اين ميان حيوانات چه جائی دارند؟ آنها فقط از طريق ارضای ميل‌ها و نيازهای خويش زندگی می‌کنند؟ و اگر چون ما از يک قانون اخلاقی تبعيت کنند چگونه می‌توانند آزاد باشند؟ ــ نه، دقيقا همين آزادی است که از ما موجودات انسانی می‌سازد.
م.ظ.دهدزی

حجم

۵۵۹٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۹

تعداد صفحه‌ها

۶۰۷ صفحه

حجم

۵۵۹٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۹

تعداد صفحه‌ها

۶۰۷ صفحه

قیمت:
۷۹,۰۰۰
۵۵,۳۰۰
۳۰%
تومان