بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب شکستن طلسم وحشت | صفحه ۳ | طاقچه
کتاب شکستن طلسم وحشت اثر آریل دورفمن

بریده‌هایی از کتاب شکستن طلسم وحشت

نویسنده:آریل دورفمن
مترجم:زهرا شمس
انتشارات:نشر کرگدن
دسته‌بندی:
امتیاز:
۴.۰از ۴۲ رأی
۴٫۰
(۴۲)
روزی تمام اینها تغییر خواهد کرد؛ این را به خودم می‌گفتم، همه همین را به خودمان می‌گفتیم، داخل و خارج از شیلی. روزی فاتحانه به وطنم بازمی‌گردم و لذت تماشای محاکمهٔ پینوشه به‌خاطر جنایاتش نصیبم خواهد شد، لذتِ شنیدنِ صدایش که بخشش می‌خواهد؛ تحقیر و دست‌بند خوردن آن دست‌ها را خواهیم دید.
asisa
آن موقع، وقتی نخستین اعدام‌ها اجرا و نخستین انکارها اعلام می‌شدند، تحویل ندادن اجساد عزیزان کشته‌شده به خانواده‌هایشان لابد از نظر پینوشه و اصحابش فکر هوشمندانه‌ای بوده است. حرف یک‌بار و دو بار نبود، صرفاً هوس یک یا دو سادیست یا کار دیوانه‌ای زنجیرگسسته هم نبود. نظام‌یافته بود، عمدی بود، برنامه‌ریزی‌شده بود، موشکافانه و سرسختانه اجرا شده بود. با این کار، ارتش هم خدا را داشت و هم خرما را. می‌توانست دشمنانش را بکشد و بابت آن کشتارها جوابی هم پس ندهد، خودش را از قدرت مطلق بر زندگی و مرگ برخوردار می‌کرد، و در عین حال با تکذیب رسمی هر گونه جرمی خودش را تطهیر می‌کرد، اصرار داشت که زندانی‌ای در کار نیست و سربه‌نیست شدن آدم‌ها هم اختراع دردسرسازهاست. اما ما می‌دانستیم، همه در شیلی خبر داشتند که چه اتفاقی دارد می‌افتد، اتفاقی پایان‌ناپذیر در زیرزمین‌های نزدیک و صحراهای دورافتاده. اتفاقِ پایان‌ناپذیر، این منطق ِ بیمارِ سرکوب است، تعریفِ وحشتی که متوقف نخواهد شد.
نسترن
اگر دوستان خارجی در امور داخلی ما مداخله کرده‌اند به خاطر این است که خودمان در امورمان دخالتی نداشته‌ایم. اگر آنها می‌توانند هراس قربانیان را چنین وحشتناک به یاد ما بیاورند به این دلیل است که ما، به‌عنوان یک ملت، هراس آنها را به‌قدر کافی به خاطر نسپرده‌ایم.
Reza.golshan
سرانجام، این درسی است که مجازات پینوشه به ما می‌آموزد؛ گاهی کار درست این است که رؤیای ناممکن را در سر بپرورانیم، ناممکن را بخواهیم، برای ناممکن فریاد بزنیم. شاید تاریخ همان موقع گوش سپرده باشد. شاید تاریخ همان موقع پاسخ بدهد.
بیوتن
روز مردگان" که از راه می‌رسید، می‌دیدم چه دردی می‌کشند از اینکه گوری نیست تا روی آن گل بگذارند، آرامگاهی روی این زمین ندارند، و در عین ستایشِ عزم راسخ آنها برای یافتن عدالت در همان شهر و خیابان‌هایی که قاتلان عزیزانشان در آنها قدم زده بودند، دلسرد بودم و نمی‌توانستم آینده‌ای متفاوت را تصور کنم، آینده‌ای که در آن پینوشه فراتر از قانون نیست و گمشدگان می‌توانند برای همیشه آرام بگیرند.
omidariobarzan
نمی‌توان در یک چشم بر هم زدن بر وحشت غلبه کرد. روندی است کُند و پر پیچ‌وخم، درست مثل خود حافظه
نازنین بنایی
وقتی پینوشه خانواده‌ها را به دوزخِ بلاتکلیفیِ مطلق نسبت به سرنوشت عزیزانشان روانه می‌کرد، آنها و بقیهٔ مردم شیلی را وادار می‌کرد بلاهای فجیعی را که در همان لحظه داشت بر سر مردان و زنان اسیر می‌آمد، بارها و بارها تصور کنند. بدنی برای خاکسپاری وجود نداشت، پس آرامش روانی هم ممکن نبود. شکنجه از چیزی صرفاً جسمانی به پدیده‌ای تبدیل می‌شد که در جهان درونی هر شهروند بی‌وقفه تکرار می‌شد و او را از ترس فلج می‌کرد. سربه‌نیست شدن آدم‌ها دستِ آخر برای بسیاری از ما به نمادی از ناپدید شدن خود کشور تبدیل شد، تلاش برای نابودی ابدی شیلیِ آزادی که زمانی در آن زندگی می‌کردیم. اگر کاروان مرگ داشت به ارتش پیغام می‌داد که مراقب رفتارش باشد وگرنه خودش می‌داند، ناپدیدشدگان هم در نهایت پیغامی به کل کشور بودند: ما نه‌تنها صاحب زندگی که صاحب خود مرگ هستیم و نه‌تنها تو را مجازات می‌کنیم بلکه تمام بازماندگانت را هم به نفرینِ سوگواریِ بی‌پایان برای تو گرفتار می‌کنیم.
نازنین بنایی
آن موقع، وقتی نخستین اعدام‌ها اجرا و نخستین انکارها اعلام می‌شدند، تحویل ندادن اجساد عزیزان کشته‌شده به خانواده‌هایشان لابد از نظر پینوشه و اصحابش فکر هوشمندانه‌ای بوده است. حرف یک‌بار و دو بار نبود، صرفاً هوس یک یا دو سادیست یا کار دیوانه‌ای زنجیرگسسته هم نبود. نظام‌یافته بود، عمدی بود، برنامه‌ریزی‌شده بود، موشکافانه و سرسختانه اجرا شده بود. با این کار، ارتش هم خدا را داشت و هم خرما را. می‌توانست دشمنانش را بکشد و بابت آن کشتارها جوابی هم پس ندهد، خودش را از قدرت مطلق بر زندگی و مرگ برخوردار می‌کرد، و در عین حال با تکذیب رسمی هر گونه جرمی خودش را تطهیر می‌کرد، اصرار داشت که زندانی‌ای در کار نیست و سربه‌نیست شدن آدم‌ها هم اختراع دردسرسازهاست.
نازنین بنایی
ره‌وه‌کو می‌گوید: " کاروان مرگ، یک نمایش بود. از اینکه پینوشه قدرت مطلق است". من هم اضافه کنم که یک نشانه بود، نشانهٔ اینکه قوانین گذشته که ویژگی تاریخ ما بودند دیگر اعتباری ندارند، که دیگر جایی برای توافق و آشتی میان شیلیایی‌ها نیست. نشانه‌ای از اینکه پینوشه قرار نیست صرفاً وقفه‌ای در میان دولت‌های دموکراتیک باشد، بلکه قصد دارد چهرهٔ شیلی را چنان تغییر بدهد که دیگر قابل‌شناسایی نباشد.
نازنین بنایی
برای نخستین بار از زمان دستگیری پینوشه، ترجیح می‌دادم چشم‌های جهان تماشایمان نکنند، ترجیح می‌دادم عریانیِ بدویِ نفرت متقابل ما، این فقدان حتی تظاهر به گفت‌وگو را از بقیهٔ کرهٔ زمین پنهان نگاه دارم. یا شاید این قضیه اجتناب‌ناپذیر است؟ وقتی دیکتاتورت را به قضاوت بشریت می‌سپاری، آیا می‌توانی جلوی آشکار شدن شکست‌ها و ضعف‌های خودت، جلوی آشکار شدن کشور آشفته‌ای را که او برای ما به ارث گذاشته بگیری؟ مگر ما، که با وجود همه‌چیز همان‌قدر در قفس پینوشه اسیریم که او در قفس ما، وجهه و میراث او را زیر سؤال نبرده‌ایم؟
نازنین بنایی

حجم

۲۷۰٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۲۰۰ صفحه

حجم

۲۷۰٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۲۰۰ صفحه

قیمت:
۱۰۰,۰۰۰
۹۰,۰۰۰
۱۰%
تومان