بریدههایی از کتاب شکستن طلسم وحشت
۴٫۰
(۴۲)
اما روزی ... روزی تمام اینها تغییر خواهد کرد؛ این را به خودم میگفتم، همه همین را به خودمان میگفتیم، داخل و خارج از شیلی. روزی فاتحانه به وطنم بازمیگردم و لذت تماشای محاکمهٔ پینوشه بهخاطر جنایاتش نصیبم خواهد شد، لذتِ شنیدنِ صدایش که بخشش میخواهد؛ تحقیر و دستبند خوردن آن دستها را خواهیم دید.
noir
ژنرال پینوشه نه فقط به خدا اعتقاد دارد، بلکه اعتقاد دارد که خدا هم به او اعتقاد دارد. او را بارها و بارها نجات داده تا مأموریت مقدس و مسیحاییاش را ایفا کند.
در سپتامبر ۱۹۹۵ به خبرنگاری به نام مونیکا گونزالز گفته بود: " در شیلی دیکتاتوری برقرار نبود. ما الگوی کل جهانایم. سقوط دیوار برلین بهخاطر شیلی بود، ما نخستین کسانی بودیم که پرچممان را علیه دیوار برلین بالا بردیم، ما نخستین کسانی بودیم که کمونیسم را شکست دادیم". و افزوده بود: " امیدوارم بهعنوان بهترین رئیسجمهور شیلی در یادها بمانم".
نازنین بنایی
همیشه برای سرپوش گذاشتن بر نخستین جنایت بزرگ باید جنایات بیشتری مرتکب شد. دیکتاتورها مشتاقِ قدرت مطلق هستند تا بتوانند از شر شیاطینی که زنجیر از پایشان گشودهاند در امان بمانند. برای ساکت کردن اشباح درونشان است که میخواهند با برج و بارویی از آینههای مجیزگو و مشاوران خاکبوس احاطه شوند که همگی به دیکتاتور اطمینان میدهند بله، تو از همه زیباتری، بهترینی، بیشتر از همه میدانی.
Reza.golshan
و گفت: " به هر حال من بهش رأی میدم".
برافروخته پرسیدم: " آخه چرا؟ پس مردهها چی میشن، اعدامیها، تبعیدیها؟"
گارسیا گفت: " وای، پینوشه از هیچکدوم اینا خبر نداره. نگاش کن، ببین تاتای ما چه چشمای آبی قشنگی داره".
چند نفر شیلیایی دیگر مثل او فکر میکردند؟ با چیزی چنین بیمعنا و ظاهراً بیاهمیت فریب خورده بودند؟ یعنی ممکن است او، این اهریمنِ من، بهخاطر چشمهایش باشد که دوام آورده و توانسته از ما پنهان شود؟ یعنی ممکن است پینوشه بهخاطر چشمهای آبیِ روشنِ فوقالعادهاش از مجازات فرار کند؟
نازنین بنایی
حاکمان مستبد چون خوباند نمیروند. میروند چون چارهٔ دیگری ندارند، چون نبرد بر سر تصور آینده را باختهاند، چون میلیونها نفر از هموطنانشان توانستهاند رؤیای جهانی دیگر را در سر بپرورانند، در عمق دیوارهای خصوصی قلبهایشان و آن بیرون در خیابانهای خطرناک شهرهایشان؛ جهانی که در آن مصونیت از مجازات تا ابد برقرار نیست و نباید باشد.
نازنین بنایی
گاهی کار درست این است که رؤیای ناممکن را در سر بپرورانیم، ناممکن را بخواهیم، برای ناممکن فریاد بزنیم.
شاید تاریخ همان موقع گوش سپرده باشد. شاید تاریخ همان موقع پاسخ بدهد.
Firooz
باز به دیگران فکر میکنم. آنهایی که چشمهایشان را بستند تا نبینند، آنهایی که تصمیم گرفتند فریادها را نشنیده بگیرند، آنها که در خانه و اغلب در مکانهایی عمومیتر پچپچ میکردند که مادران گمشدگان دیوانهاند، unas locas، میگفتند عقل این زنها را باید در رختخواب سر جایش آورد. و آنهایی که از دیکتاتوری فرصتی برای پولدار شدن ساختند، برای خرید نهادهای عمومی به ثمن بخس، برای اخراج هر کارگری که ممکن بود کوچکترین نشانی از نافرمانی بروز بدهد. و دیگران؛ کسانی که، بعدها، وقتی دموکراسی از راه رسید ترجیح دادند فراموش کنند، نسیان و مصرف دیوانهوار را ترجیح دادند، در حالی که درد روانهٔ کوچه و خیابانهای سرزمین ما میشد، وقتی از ذهن و حافظهٔ سرزمین ما درد تراوش میکرد. بسیاری که با سکوتشان اجازه دادند پینوشه پر و بال بگیرد، پینوشه وجود داشته باشد.
نازنین بنایی
اگر سری به گورستان عمومی شهر سانتیاگو در شیلی بزنید، در یک سوی گورستان و کنار حواشی آن، لوحی بزرگ و پهن از سنگ گرانیت میبینید، " دیوار یادبود" ی که در فوریهٔ ۱۹۹۴، چند سال پس از بازگشت دموکراسی به وطن من، آنجا برافراشته شده است. تعدادی نام، بیش از چهار هزار، روی سطح این دیوار حک شده که همگی قربانیان نیروهای امنیتی دوران دیکتاتوری ژنرال آگوستو پینوشه هستند؛ دورانی که از ۱۱ سپتامبر ۱۹۷۳ تا ۱ مارس ۱۹۹۰ دوام داشت. کنار نام ۱۰۰۲ نفر از مردان و زنان روی دیوار، هیچ تاریخ مرگی حک نشده: اینها " desaparecidos" هستند، ناپدیدشدگان، که خانوادههایشان هنوز نتوانستهاند به خاکشان بسپارند.
noir
امکان ندارد بازداشت دیکتاتور سابق شیلی واقعیت داشته باشد. اما رادیو دوباره خبر را تکرار کرده بود، انگار خود گوینده هم نمیتوانسته باور کند: شب گذشته، کلینیکی در لندن که پینوشه دوران نقاهت بعد از جراحی کمرش را در آن سپری میکرده به محاصرهٔ پلیس درآمده و بعد گروهی رفتهاند داخل تا به او خبر بدهند که قرار است به دستور قاضی بالتازار گارزون ، تا زمان رسیدگی به درخواست استرداد، بازداشت شود؛ آن هم به اتهام نسلکشی.
noir
نمیتوانستم آیندهای متفاوت را تصور کنم، آیندهای که در آن پینوشه فراتر از قانون نیست و گمشدگان میتوانند برای همیشه آرام بگیرند. پس من هم همان کاری را کردم که بسیاری از هموطنانم میکنند، وقتی با وظیفهای مواجه میشوند که طاقتفرسا و بعید به نظر میرسد؛ پذیرفتم که تاریخ ابداً طرف ما نیست، به سازش راه دادم، وجدانم محتوم بودنِ ظلم را پذیرفت و آن را مجاز شمرد، به حضور خباثت ژنرال در میانمان عادت کردم. من یک امتیاز داشتم؛ نویسنده بودم و میتوانستم در داستانهایم به این معمای غامض بپردازم که چطور با شر همزیستی میکنی و این همزیستی چه بلایی بر سر اعتماد و عشق میآورد، چطور روح یک ملت را فاسد میکند. حتی با اینکه از نزدیک و از دور شاهد اوضاع بودم، هرگز انتظار نداشتم شرایط تغییر کند.
نازنین بنایی
حجم
۲۷۰٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۲۰۰ صفحه
حجم
۲۷۰٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۲۰۰ صفحه
قیمت:
۱۰۰,۰۰۰
تومان