بریدههایی از کتاب طوطی فلوبر
۳٫۸
(۹)
آدمهایی مثل ما مذهبشان نومیدی است. آدم باید عین سرنوشتش باشد، به عبارت دیگر مثل سرنوشتش تألمناپذیر باشد. آدم باید با گفتن “همین است که هست! همین است که هست!” و خیره شدن به چالهٔ سیاه کنار پایش تسلا یابد.»
Violette
مردم به غذا میمانند. بورژواهای زیادی هستند که در نظرم شبیه گوشت گاو آبپزند: همهاش بخار، بیعصاره و بیطعم (بلافاصله سیرتان میکند و بیشتر قوت دهاتیهاست). بقیهٔ آدمها شبیه گوشت سفیدند، ماهی آب شیرین، مارماهیهای لاغرِ بستر رودخانههای گلآلود، صدف (با درجات شوری متفاوت)، کلهٔ گوساله و حلیم شیرین. من؟ من شبیه ماکارونی پنیری بویناک و وارفتهای هستم که باید آنقدر به خوردنش ادامه دهید تا به آن عادت کنید. بالاخره به آن علاقهمند میشوید، اما تنها پس از اینکه از خوردنش بارها دلپیچه گرفتید.
asiyeah
شما نمیتوانید بشریت را تغییر دهید، فقط میتوانید بشناسیدش. خوشبختی ردایی مخملی است که آسترش مندرس شده. عشاق شبیه دوقلوهای بههمچسبیده هستند، یک روح در دو بدن؛ اما اگر یکی پیش از دیگری بمیرد، کسی که زنده مانده باید جسدی را با مشقت به دنبال خودش بکشد. غرور ما را مجبور میکند دنبال راهحل برای چیزها باشیم ــ راهحل، هدف، سببی غایی؛ اما هر چه تلسکوپها پیشرفت میکنند، ستارههای بیشتری هم ظاهر میشوند. شما نمیتوانید بشریت را تغییر دهید، فقط میتوانید بشناسیدش. پیوندهای کامل کمیاباند.
پویا پانا
تعجب نمیکنم که بعضی از مردم کتابها را بر زندگی ترجیح میدهند. کتابها به زندگی معنا میبخشند. تنها مشکل این است که زندگیهایی که به واسطهٔ کتابها تشریح میشوند زندگیهای دیگران هستند و نه هرگز زندگی خودتان.
پویا پانا
تنها چیزی که در این عصر به نظرم خیلی خوب است مرگ است.
پویا پانا
ناامیدها همیشه تشویق میشوند که از خودخواهی پرهیز کنند، ابتدا به فکر دیگران باشند. به نظر ناعادلانه است. چرا وقتی مسئولیت خودشان بارشان را سنگین کرده، باید بار مسئولیت خوش بودن دیگران را بر شانههاشان بگذاریم؟
پویا پانا
«آدمهایی مثل ما مذهبشان نومیدی است. آدم باید عین سرنوشتش باشد، به عبارت دیگر مثل سرنوشتش تألمناپذیر باشد. آدم باید با گفتن “همین است که هست! همین است که هست!” و خیره شدن به چالهٔ سیاه کنار پایش تسلا یابد.»
پویا پانا
«تاریخ تفکر بشر تاریخ حماقت بشر است.»
پویا پانا
«القاب افتخارآمیز مایهٔ سلب افتخارند، عناوین باعث خفت آدمی میشوند، استخدام شدن انسان را خرف میکند.»
پویا پانا
میخواست همهٔ نویسندهها به صورت گمنام در شهرستانها زندگی کنند، عواطف طبیعی قلبها را نادیده بگیرند، شهرت را خوار بشمارند و ساعات کمرشکن تنهایی خود را صرف خواندن متون مهجور زیر نور لرزان شمع کنند. خب، ممکن است راه تیمار کردن نبوغ همین باشد، اما راه خفه کردن استعداد هم همین است. گوستاو این را نمیفهمید، نمیتوانست ببیند که استعداد من وابسته به لحظهای گذرا بود، وابسته به احساسی ناگهانی، دیداری غیرمنتظره: وابسته به زندگی کردن، همهٔ حرف من همین است.
پویا پانا
راز خوشبختی این است که همین الآن هم خوشبخت باشی. عذابم را درک نمیکرد.
پویا پانا
زنها عاشقِ فلوبر بودند. فلوبر عاشق مصاحبت با زنها بود. زنها عاشق مصاحبت با او بودند. نزد زنها خوشزبان و مغازلهگر بود. با آنها میخوابید. فقط دلش نمیخواست با آنها ازدواج کند. آیا این گناه است؟ احتمالاً پارهای از خلقیات جنسیاش شدیداً محصول زمانه و طبقهٔ اجتماعیاش بودند، اما آخر چه کسی در قرن نوزدهم ممکن است از شلاق زدن طفره برود؟ او حداقل پای صداقت در دادوستد جنسی ایستاد: نتیجهاش این شد که روسپیها را بر زنان جوان فرانسویِ طبقهٔ کارگر ترجیح میداد.
پویا پانا
فلوبر به شما یاد میدهد به حقیقت خیره شوید، به جای اینکه بر عواقبش تندتند پلک بزنید.
پویا پانا
شما دلتان میخواهد کتابهای فلوبر کمی شادتر، کمی... چهطور بگویم، کمی زندگیبخشتر میبودند؟ چه درک عجیبی از ادبیات دارید شما. آیا مدرک دکتریتان را از بخارست گرفتهاید؟ خبر نداشتم آدم باید از نویسندهها به خاطر منفینگر بودن هم دفاع کند. این دیگر نوبر است. چنین چیزی را قبول نمیکنم. فلوبر میگفت: «شما با حسننیت اثر هنری خلق نمیکنید.» این هم حرف فلوبر است: «مردم آثاری میخواهند که اوهامشان را بهتر نشان دهد.»
پویا پانا
بهترین زندگی برای یک نویسنده زندگیای است که کمکش کند بهترین کتابهایی را که میتواند بنویسد.
پویا پانا
فلوبر در ۱۸۷۹ مینویسد: «ارائهٔ جزئیات دربارهٔ خود وسوسهای مخصوص بورژواهاست که من همیشه در برابرش مقاومت کردهام.»
پویا پانا
به سرنوشت خود فلوبر نگاه کنید: یک قرن پس از مرگش، سارتر مثل یک نجاتغریقِ قلدرِ مستأصل، ده سال آزگار سینهٔ فلوبر را فشار میدهد و در دهانش میدمد. ده سال آزگار سعی میکند فلوبر را به هوش بیاورد تا فقط بتواند بنشاندش روی ماسهها و به او بگوید دربارهاش چه فکر میکند.
پویا پانا
کتابها زندگی نیستند، اما اگر بودند شاید کاملاً بر زندگی ترجیحشان میدادیم.
پویا پانا
این گفته اغلب مردم را عصبی میکند؛ اما آیا این حرف کاملاً منصفانه نیست؟ در صد سال گذشته طبقهٔ کارگر خودش را با اداواطوارهای بورژواها تربیت کرده است. این در حالی است که بورژواها که نسبت به قبل به استیلای خود اعتماد کمتری دارند به طرز فزایندهای حیلهگر و فریبکار شدهاند.
پویا پانا
زندگی چیز افتضاحی است، نه؟ شبیه سوپی است که یک عالم مو بر سطحش غوطه میخورد. با وجود این مجبورید بخوریدش.
پویا پانا
حجم
۳۲۶٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۲۴۹ صفحه
حجم
۳۲۶٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۲۴۹ صفحه
قیمت:
۵۶,۰۰۰
۲۸,۰۰۰۵۰%
تومان