بریدههایی از کتاب سیذارتا
۴٫۲
(۸۸)
آن نفس بود که من در طلب شناختن کیفیت و چگونگی آن بودم. میخواستم که خود را از چنگال نفس رهایی بخشم و مسخّرش کنم. امّا موفق به تسخیرش نشدم، فقط توانستم او را بفریبم. فقط توانستم از او بگریزم. فقط توانستم که از وی چهره بپوشانم. به راستی که هیچ چیز در جهان تا بدین حد و اندازه افکار مرا به خود مشغول نساخته است.
کاربر ۶۸۴۰۹۳۷
«تو از آن تعالیم در جستجوی چه بودی و از معلمین چه میخواستی؟ و علیرغم آن که بسیاری از چیزها را به تو آموختند چه چیزی را نتوانستند به تو بیاموزند؟»
کاربر ۶۸۴۰۹۳۷
به نظر وی برای ادراک علل میبایستی به تفکر پرداخت. زیرا که تنها به وسیله فکر مدرکات به جامه دانش درآمده محفوظ میمانند و دارای حقیقتی شده رشد میکنند.
کاربر ۶۸۴۰۹۳۷
وی گوویندا دوست مرا که به من ایمان داشت و اکنون به وی ایمان دارد از من ربوده است. او سایه من بود و اینک سایه گوتاما شده است. امّا در عوض سیذارتا یعنی خودم را به من باز داده است».
کاربر ۶۸۴۰۹۳۷
میروم تا همه اصول و عقاید و همه معلمین را ترک کنم و خود به تنهایی هدفم را بیابم ـ و یا بمیرم ـ
کاربر ۶۸۴۰۹۳۷
تعالیم بودای بزرگ چیزهای زیادی را در بردارند. پرهیز از بدیها و زندگی با تقوی را یاد میدهند. امّا یک نکته باقی است، که آن نیز بسیار روشن است، امّا تعالیم عالی تو آن را در برندارد. ای نامدار ارجمند، ای که مابین صدها هزار نفر ممتاز و یگانهای، سیر آنچه را تو خود از آن گذشتی در تعالیم تو نمیتوان دید.
کاربر ۶۸۴۰۹۳۷
بگذار تا بگویم که تو از تعالیم چیزی نیافتهای و هیچکس نیز رستگاری را از طریق تعالیم به دست نخواهد آورد. ای بزرگوار، تو نمیتوانی آنچه را که در ساعت رسیدن به هدف و تنویر فکر برتو گذشته در قالب کلمات به کس دیگر بگویی.
کاربر ۶۸۴۰۹۳۷
هنگامی که نفس مسخّر و معدوم شد، هنگامی که هوی و هوسها ساکت شدند، آنوقت ضمیر باطن که دیگر پایبند نفس نیست بیدار خواهد شد. برای او راز بزرگ ریاضت همین بود.
کاربر ۶۸۴۰۹۳۷
منزوی، ناآشنا، دشمن صفت، و در دنیای آدمیان چون شغالان لاغری به نظر میرسیدند. آنان را حجابی ابر مانند از امیال خاموش، اعمال جانفرسا و نفی نفس فرا گرفته بود.
کاربر ۶۸۴۰۹۳۷
مگر آن چشمه در درون قلب او نبود؟ مرد باید آن مرکز و چشمه را در نفس خود پیدا و تصاحب کند. بقیه، همه جستجوی بیهوده، انحراف و اشتباه میباشند.»
کاربر ۶۸۴۰۹۳۷
«روح تو همه جهان است»
کاربر ۶۸۴۰۹۳۷
شوری که مرا برده در این راه هوس نیست
این آتش سوزنده بهجان همه کس نیست
کاربر ۶۸۴۰۹۳۷
نمیدانم، من نیز مانند تو هیچ نمیدانم. به راه خود میروم. مرد ثروتمندی بودم، امّا دیگر ثروتمند نیستم، و اینک آنچه را که فردا برسرم خواهد آمد نمیدانم.
کاربر ۵۵۸۹۹۰۶
من نیز مثل تو هستم. به جایی نمیروم، فقط در راه میباشم
کاربر ۵۵۸۹۹۰۶
مردم عادی قادر به دوست داشتن میباشند و این راز زندگی آنهاست.»
کاربر ۵۵۸۹۹۰۶
وی در طلب حقیقت نبود و دیگر هدف وی در ماوراء چیزها وجود نداشت. آن وقت که گیتی را بدین گونه نگریست آن را زیبا، ساده و کودکانه یافت. ماه و ستارگان زیبا بودند، ساحل دریا، گلها، صخرهها، بزها، سوسکهای طلایی رنگ و پرندگان همه زیبا بودند. تماشای جهان را که اینقدر ساده، روشن و فارغ از قیود شک و تردید بود زیبا و دلپسند یافت.
کاربر ۵۵۸۹۹۰۶
من نیز چون جنینی که در شکم مادر قرار دارد از دانش و رستگاری به دورم
maahein
سیذارتا گفت: «بسیار اتفاق میافتد که کسی که در طلب چیزی است و چیزی جز آنچه که در طلبش است نمیبیند. وی دیگر قادر به پیدا کردن و بهدست آوردن چیز دیگری نمیشود. زیرا پیوسته بدانچه که مطمح نظرش است فکر میکند و فقط در جستجوی آن است. چون وی مقصودی دارد و آن قصد و نیت فکر او را اشغال کرده است. جستجو بدان معنی است که انسان مرادی داشته باشد، امّا درک معنای آن آزاد بودن و هدف نداشتن و پذیرندگی است.
☆Nostalgia☆
دیگر خودفروشیها و امیال و آرزوهای کوچک را به دیده تحقیر نمینگریست و روحیات آنها را قابل ادراک و آنان را لایق دوست داشتن و احترام میدانست.
☆Nostalgia☆
گفت مگر رنج و اندوه همه جزو زمان نیست؟ و همه بیمها و شکنجهها در زمان منحل نمیشود؟ مگر آن وقت که زمان در تحت تسلط آید و آن وقت که به دور افکنده شود، همه مشکلات و رنجها از بین نمیرود؟
☆Nostalgia☆
حجم
۱۲۶٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۲
تعداد صفحهها
۱۵۲ صفحه
حجم
۱۲۶٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۲
تعداد صفحهها
۱۵۲ صفحه
قیمت:
۴۹,۰۰۰
۳۴,۳۰۰۳۰%
تومان