بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب سیذارتا | صفحه ۴ | طاقچه
۴٫۲
(۸۸)
فقط یک نوع معرفت وجود دارد که در همه جاست و آن آتمان است که در من، در تو و در هرمخلوقی وجود دارد. و این معرفت هیچ دشمنی بدتر از دانش و دانشمندان ندارد. این اعتقاد من است.
raika.note
در این هنگام آواز باطن خود را بشنید و صدای باطن به وی بانگ زد «مکن»، آن وقت همه آن سحر و جادو از صورت متبسم زن به دور شد و سیذارتا در چهره او جز چهره زنی جوان و ملتهب چیزی ندید. به آرامی بدو لبخند زد و به سرعت از کنار آن زن مأیوس به دور و در نیستان پنهان شد.
ا.م
می‌‌خواستم که خود را از چنگال نفس رهایی بخشم و مسخّرش کنم. امّا موفق به تسخیرش نشدم، فقط توانستم او را بفریبم. فقط توانستم از او بگریزم. فقط توانستم که از وی چهره بپوشانم. به راستی که هیچ چیز در جهان تا بدین حد و اندازه افکار مرا به خود مشغول نساخته است. و از این معما که «من» نیز زندگی می‌‌کنم «من» تنها بوده و از سایرین جدا و مختلفم. «من» سیذارتا می‌‌باشم سر در نیآورده‌‌ام. از سیذارتا چیزی نمی‌‌دانم. و بلکه از هیچ چیز دیگر در جهان تا بدین حد بی‌‌اطلاع نیستم»
ا.م
دانش چیزی نیست که از کسی به کسی داده شود. دانشی که مرد دانشمند می‌‌کوشد آن را به دیگران عرضه دارد اغلب ابلهانه به نظر می‌‌آید.»
نسیم رحیمی
شوری که مرا برده در این راه هوس نیست این آتش سوزنده به‌‌جان همه کس نیست من در طلب دوست بهر سوی روانم جوینده پیچ و خم اسرار جهانم خواهم رخ آن کاشف اسرار ببینم آن را که جهان است ز انظار ببینم
نسیم رحیمی
هرچیزی که تا به‌‌آخر رنج نبرد سرانجام به پایان نرسد، بار دیگر باز می‌‌گردد و باید همه آن رنج‌‌ها را متحمل شود.
محمد رضا مددی
آن همه اعمال و کوشش‌‌ها، همه برای آن بودند که نفس را اندکی ضعیف کند. او پیوسته متکبر و خودخواه بود. وی پیوسته خود را از همه باهوش‌‌تر و مشتاق‌‌تر می‌‌دانست. نفس او خود را به صورت رهبانیت، تکبر، فهم و شعور و دانشمندی او جلوه‌‌گر ساخته بود. این نفس در روح وی خانه گزید.
مسلم
در مقابل حقایق اضدادی وجود دارد و آن اضداد خود نیز حقایقی هستند، مثلاً حقیقتی را که یک جانبه باشد می‌‌توان در قالب کلمات جای داد و درباره آن شرح و بحث کرد. هرچیزی که به جامه کلمات درآمد یک جانبه است و بدین جهت نیمه حقیقتی است. از کمال و وحدانیت بهره‌‌ای ندارد.
Mahsa Bi
بسیار اتفاق می‌‌افتد که کسی که در طلب چیزی است و چیزی جز آنچه که در طلبش است نمی‌‌بیند. وی دیگر قادر به پیدا کردن و به‌‌دست آوردن چیز دیگری نمی‌‌شود. زیرا پیوسته بدانچه که مطمح نظرش است فکر می‌‌کند و فقط در جستجوی آن است. چون وی مقصودی دارد و آن قصد و نیت فکر او را اشغال کرده است. جستجو بدان معنی است که انسان مرادی داشته باشد، امّا درک معنای آن آزاد بودن و هدف نداشتن و پذیرندگی است.
Mahsa Bi
سیذارتا که در نهایت مسرت سخن می‌‌گفت. گفت: این راز او را شاد کرده بود. می‌‌گفت مگر رنج و اندوه همه جزو زمان نیست؟ و همه بیم‌‌ها و شکنجه‌‌ها در زمان منحل نمی‌‌شود؟ مگر آن وقت که زمان در تحت تسلط آید و آن وقت که به دور افکنده شود، همه مشکلات و رنجها از بین نمی‌‌رود؟
Mahsa Bi
سیذارتا پس از اندکی فکر کردن این شعر را بسرود: «دیروز کماله زیبا به باغ خود می‌‌رفت در مدخل باغ مرتاض آفتاب خورده و تن سوخته‌‌ای ایستاده بود مرتاض به محض دیدن او که چون گل نیلوفر آبی تازه بود تعظیمی بلند کرد. کماله با تبسمی تعظیم او را پذیرفت مرتاض در اندیشه شد، که اگر پس از این، قربانی‌‌های خود را به کماله زیبا تقدیم کنم، بهتر خواهد بود یا آن که آنها را به خدایان هدیه کند»
Mahsa Bi
ای سیذارتا، تو شاگرد خوبی به نظر می‌‌آیی، بیا و این را نیز فراگیر که عشق را می‌‌توان به صدقه گرفت یا آن را خرید و یا آن را به هدیه قبول کرد و یا آن را در سر راه پیدا کرد، امّا هرگز نمی‌‌توان آن را دزدید.
Mahsa Bi
سیذارتا در این‌‌باره به فکر فرو رفت و با خود گفت: «که آن نفس بود که من در طلب شناختن کیفیت و چگونگی آن بودم. می‌‌خواستم که خود را از چنگال نفس رهایی بخشم و مسخّرش کنم. امّا موفق به تسخیرش نشدم، فقط توانستم او را بفریبم. فقط توانستم از او بگریزم. فقط توانستم که از وی چهره بپوشانم. به راستی که هیچ چیز در جهان تا بدین حد و اندازه افکار مرا به خود مشغول نساخته است. و از این معما که «من» نیز زندگی می‌‌کنم «من» تنها بوده و از سایرین جدا و مختلفم. «من» سیذارتا می‌‌باشم سر در نیآورده‌‌ام. از سیذارتا چیزی نمی‌‌دانم. و بلکه از هیچ چیز دیگر در جهان تا بدین حد بی‌‌اطلاع نیستم»
Mahsa Bi
شادی و زیبایی همه محکوم به فنا بودند، جهان به جز تلخی و زندگی جز رنج هیچ نداشت.
Mahsa Bi
باز آقای دکتر پسیان می‌‌گوید: شوری که مرا برده در این راه هوس نیست این آتش سوزنده به‌‌جان همه کس نیست من در طلب دوست بهر سوی روانم جوینده پیچ و خم اسرار جهانم خواهم رخ آن کاشف اسرار ببینم آن را که جهان است ز انظار ببینم
Mahsa Bi
همان‌‌طور که چرخ کوزه‌‌گر زمانی که به گردش درآمده باشد می‌‌گردد و برای مدتی می‌‌چرخد تا آن که رفتارش آهسته و آهسته‌‌تر شود و از گردش باز ایستد. به همین گونه نیز چرخ ریاضت، چرخ تفکر، چرخ تمیز، مدت‌‌های مدیدی در روح سیذارتا در گردش بودند، امّا اینک دیگر آن گردش آهسته شده و نزدیک به سکون گردیده بود و همچون شبنمی که برساقه درخت مرده‌‌ای نشسته به آهستگی سوراخ‌‌های آن را پر کند و به آهستگی نابودش سازد، به همین طریق نیز جهان و حالت سکون در روح سیذارتا داخل شده به آهستگی روح وی را ممتلی کرده بود. آن را سنگین و خسته نموده و به خوابش انداخته بود.
m86
سیذارتا، تنها یک هدف داشت. او می‌‌خواست آزاد شود و خود را از عطش سوزان امیال و آرزوها و لذات و رنج‌‌ها رها سازد. میل داشت بگذارد تا نَفْس بمیرد و با از بین بردن نفس لذت و صفای رهایی دل را بیابد و پنداری نیک داشته باشد. هدف او همین بود و بس. هنگامی که نفس مسخّر و معدوم شد، هنگامی که هوی و هوس‌‌ها ساکت شدند، آن‌‌وقت ضمیر باطن که دیگر پای‌‌بند نفس نیست بیدار خواهد شد. برای او راز بزرگ ریاضت همین بود.
علی ناصری مقدم
سیذارتا گفت: ابدا میلی به این که برروی آب راه روم ندارم. بگذار تا مرتاضان پیر خود را به دانستن چنین فنونی راضی و خرسند نگاه دارند
نیکو
سیذارتا سخت در بیم و هراس شد. پس عاقبت او بدینجا رسیده بود و وی آنقدر تنها و گمراه و پریشان و آشفته گردیده بود که به جستجو و طلب مرگ آمده بود.
نارون
وی به پایین نگریست و مصمم شد خود را در آب بیاندازد و غرق کند. خلاء هولناکی که در آب وجود داشت خلاء روح وی را منعکس می‌‌کرد. بلی وی به پایان رسیده بود. دیگر کاری جز آن که خود را از بین برده و سازمان یأس‌‌آور زندگی خود را خراب سازد و آن را با تمسخر به پای خدایان اندازد باقی نمانده بود. این کاری بود که اشتیاق به جا آوردنش را داشت.
نارون

حجم

۱۲۶٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۲

تعداد صفحه‌ها

۱۵۲ صفحه

حجم

۱۲۶٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۲

تعداد صفحه‌ها

۱۵۲ صفحه

قیمت:
۴۹,۰۰۰
۳۴,۳۰۰
۳۰%
تومان