بریده‌هایی از کتاب عزت نفس به زبان ساده

بسیاری از نظریات شما در مورد عزت‌نفس مستقیماً از نحوه‌ای که در خانواده با شما رفتار شده است ناشی می‌شود. اگر توجه همراه با عشق و تحسین دریافت کرده باشید و اگر مؤدبانه با شما صحبت کرده و به شما گوش داده باشند، این تجارب به شما در شکل‌گیری حسی قوی از ارزشمند بودن کمک می‌کند. از طرف دیگر، اگر نادیده گرفته یا تحقیر شده باشید یا اینکه به شما اهمیتی نداده باشند، بر سرتان فریاد کشیده باشند یا به‌شدت تنبیه شده باشید، حس ارزشمند بودن در شما کاهش پیدا می‌کند یا اصولاً محو می‌شود.

اعتماد به توانایی‌تان برای مدیریت مشکلات ازآنجاکه توانستید از پسِ چالش‌های گذشته‌تان برآیید، پس می‌توانید به خودتان در متحول کردن باورها و تفکرات‌تان و ایجاد یک زندگی سالم‌تر اعتماد کنید. شما این کار را در گذشته انجام داده‌اید و اکنون هم می‌توانید آن را انجام دهید. شما در فرایند آگاه‌تر شدن از گذشته‌تان هستید تا بتوانید آینده‌ای بهتر را خلق کنید. خودتان را باور کنید و اطمینان داشته باشید که زندگی‌تان در حال پیشرفت است.

همان‌طورکه می‌خواهید دیگران به شما احترام بگذارند، به آنان احترام بگذارید. ۲. فوراً به هر نوع تخلفی رسیدگی کنید. ۳. به کسانی که به‌طور مکرر قوانین را نقض می‌کنند، درِ خروج رابطه را نشان دهید.

وقتی در حال پرورش حسی قوی‌تر از عزت‌نفس هستید، می‌توانید روابطی راضی‌کننده داشته باشید بدون اینکه برای تعریف کیستی خودتان به دیگران وابسته باشید. شما می‌توانید با دیگران سهیم شوید و می‌توانید از خودتان هم راضی باشید. هردوی این‌ها مهم هستند.

ترس یک گرایش ذهنی است که وقتی نمی‌توانید خودتان را مطمئن کنید که هر اتفاقی بیفتد حالتان خوب خواهد بود، زندگی شما را در کنترل خودش می‌گیرد.

یک مرحله مهم در حرکت به‌سوی عزت‌نفس بیشتر، آگاه‌تر شدن از این است که کیستید. درک همه مراحل زندگی‌تان و آنچه زندگی به شما می‌آموزد، گوش دادن به خودتان، شناخت خودتان، دوست‌داشتن و پذیرش خودتان امری حیاتی است.

خودانگاره درکی است که در ذهنتان در مورد خودتان دارید، احساسی است که در مورد خودتان دارید و عقایدی است در مورد آنچه می‌توانید در زندگی به آن‌ها برسید و اینکه چطور می‌توانید تقاضاهای روزمره را مدیریت کنید.

شما می‌توانید با به دست گرفتن کنترل آنچه در برابر چشمانتان قرار می‌دهید، روحیه‌تان را بالا ببرید.

برده هدفتان نباشید و خیال نکنید که حتماً باید به روشی معین به آن دست پیدا کنید. انعطاف به معنای داشتن اراده برای سازگار شدن و امتحان کردن راهی متفاوت در مورد کاری است که آن‌طور که خیال می‌کردید پیش نمی‌رود.

اگر از حضور در کنار افراد معینی لذت نمی‌برید، تغییری ایجاد کنید و پیش کسانی بروید که با آن‌ها سازگار هستید و علایق مشترکی با شما دارند. زمانتان را با کسانی صرف کنید که از بودن با شما لذت می‌برند. اگر این کار را انجام دهید انرژی و تمرکز خیلی بیشتری برای اهدافی که تلاش می‌کنید به آن‌ها برسید، خواهید داشت.

هرکسی تجارب زندگی متنوعی دارد که واقعیت وجودی او را شکل می‌دهد. تجارب دیگران با تجارب شما فرق دارد و این تفاوت‌ها هستند که باعث منحصربه‌فرد بودن شما می‌شود. تلاش برای اینکه یک نفر را به کسی تبدیل کنیم که نیست، خسته‌کننده و بی‌نتیجه است. این نکته را درک کنید که چون روش شما در انجام کارهایتان برای خودتان کارایی دارد به معنای این نیست که برای دیگران هم کارایی دارد و باید آن‌ها را مجبور کنید که به روش شما کار کنند. وقتی تلاش کنید دیگران را تغییر دهید، در اصل می‌گویید که شما برتر و باهوش‌تر از آن‌ها هستید.

احساسات‌تان را شناسایی کنید. از خودتان بپرسید: - چه احساسی دارم؟ - از چه وقت چنین احساسی دارم؟ - این احساس می‌خواهد چه درسی به من در مورد این موقعیت بدهد؟ می‌توانید کارتان را با این نمودار شروع کنید. همچنان‌که به پایین فهرست می‌رسید، احساسات هیجانی شدیدتر می‌شوند.

ذهنتان را با افکار مثبت پرکنید. کتاب‌های الهام‌بخش بخوانید، به موسیقی دلنشین گوش دهید و با افرادی صحبت کنید که به ارتقای شما کمک می‌کنند و باعث می‌شوند احساس خوبی در مورد خودتان و آنچه به آن دسترسی پیدا می‌کنید، داشته باشید. به خودتان یادآوری کنید که هر هدف مهمی به کار زیاد نیاز دارد و بیشتر چیزها اگر به‌سختی تلاش کنید، قابل حصول هستند.

زندگی صرفاً به بهبود و پیشرفت خودتان مربوط می‌شود. وقتی هر روز این کار را انجام دهید، بهتر و بهتر می‌شود و شدت لازم برای توسعه مهارت‌ها و استعدادهایی را که بر آن متمرکز شده‌اید، ایجاد می‌کنید. به یاد داشته باشید انرژی شما به همان‌جایی می‌رود که به آن توجه می‌کنید و وقتی افکار و احساسات‌تان را بر آنچه می‌خواهید پیشرفت کند متمرکز کنید، قصد شما شکل می‌گیرد. هرچه اشتیاق بیشتری داشته باشید، انرژی بیشتری برای هدفتان صرف می‌کنید و توجه بیشتری برای خلق آن به خرج می‌دهید. این زمانی است که واقعاً به هدفتان می‌رسید.

ممکن است متوجه شوید که برخی افراد از شما در رسیدن به اهدافتان حمایت نمی‌کنند و این ربطی به اینکه هدفتان چیست ندارد. برخی افراد ابتدا باید ببینند که شما مطابق رؤیا و دیدگاهتان زندگی می‌کنید و بعد از آن شما را تشویق می‌کنند. دنبال تأیید آن‌ها نباشید. بدانید که می‌توانید بدون حمایت آن‌ها به آنچه می‌خواهید برسید. شما نمی‌توانید همه را راضی کنید و مهم‌تر از همه این است که خودتان را راضی کنید. اگر منتظر بمانید تا همه با رؤیایتان موافقت کنند، ممکن است هرگز این اتفاق نیفتد. این‌ها رؤیاهای شما هستند نه رؤیاهای آن‌ها، بنابراین نمی‌توانید منتظر تأیید آن‌ها بمانید و بعد اقدام کنید.

برتری و تفوق شخصی به ارزیابی نقاط قوت و ضعف‌تان نیاز دارد. نقاط قوت شما در کارهایی است که انجامشان برای شما راحت است و آن‌ها را به بهترین شکل انجام می‌دهید. آن‌ها استعدادها و مهارت‌های طبیعی شما هستند. ممکن است حتی متوجه آن‌ها نیز نشوید چون به‌صورت غریزی در شما وجود دارند. ممکن است نقاط قوت شما در کارهایی باشد که دوست دارید انجامشان بدهید و شاید هم نباشد. ممکن است این‌طور باشد، اما همیشه هم مسئله این نیست.

در یک طبقه‌بندی کلی انسان‌ها دو دسته‌اند: افرادی که موفق می‌شوند چون کارهایی را انجام می‌دهند که به آن‌ها کمک می‌کند بالاترین نیروی بالقوه‌شان را محقق کنند و افرادی که چون در انجام کارهای مورد نیاز برای موفقیت شکست می‌خورند، ناامید می‌شوند. وقتی موفق شوید، قدرت بیشتری برای انجام کارهای بهتر دارید.

برتری و تفوق به معنای عملکرد در بالاترین سطح خودتان است. چه افزایش عزت‌نفستان باشد و چه عملکرد خوب در شغلتان، داشتن رابطه‌های راضی‌کننده یا بهبود وضعیت جسمانی‌تان، تعهد به تفوق و عالی بودن به این معناست که به‌دقت در مورد هدفتان بیندیشید، برنامه‌هایی منطقی بریزید، تمام سعی و تلاشتان را به کار بگیرید و برای رسیدن به آنچه می‌خواهید سخت تلاش کنید.

اما وقتی داگلاس مقاومت کرد و جنگید، او دیگر هرگز تلاش نکرد دوباره داگلاس را کتک بزند.

حدوداً دوازده‌ساله بود که خواندن را آموخت. برای برده‌ها یادگیری خواندن ممنوع بود، بنابراین باید آموزشش را پنهانی دنبال می‌کرد. داگلاس عقیده داشت آگاهی و دانشی که از خواندن به دست می‌آورد به او کمک می‌کند از برده بودن به آزادی برسد.