بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب گیله‌مرد | طاقچه
تصویر جلد کتاب گیله‌مرد

بریده‌هایی از کتاب گیله‌مرد

نویسنده:بزرگ علوی
انتشارات:انتشارات نگاه
امتیاز:
۴.۲از ۱۲۳ رأی
۴٫۲
(۱۲۳)
دکتر، «خواستگار» خیلی چیز زننده‌ایست. تصورش را بکنید، مردی را که نمی‌شناسید، وارد خانه می‌شود. حالا از تشریفات آمدن کسانش صحبت نمی‌کنم. مثل اینکه کنیزی را به بازار می‌آورند و می‌خواهند اندام او را عرضه کنند. از وقتی که شما را «خواستگار» من قلمداد کردند، هروقت شما را می‌دیدم، مثل این بود که دارید با چشم‌هایتان از روی لباس، اندام مرا لمس می‌کنید. مردی که ندیده‌اید و نشناخته‌اید وارد خانه می‌شود، یک مرتبه خود را بزرگ و فرمانفرمای آدم تصور می‌کند.
Nafiseh R
کسی را به شوهری انتخاب کنید، که روح شما را درک کند؛ کسی که احتیاجات باطن شما را بفهمد.
Bookworm
زن‌آقا و آقا نبی گرگ باران دیده بودند،
Marziyeh
آدم رخت چرک خودشو جلوی همسایه‌هاش نمی‌شوره.
نسیم رحیمی
می‌خواستیم به شما بگوییم: تصور نکنید، آنچه کرده‌اید فراموش شده. مردم صبر و حوصله دارند، اما فراموش نمی‌کنند.
🌸📚💖Shamim💖📚🌸
آیا زندگی به اندازه دردی که آدم می‌کشد، می‌ارزد!
masum75
اگر به جای این‌که به پدر و برادرم رجوع کنید، اول از همه به خود من تقاضایتان را می‌گفتید، شاید من زن شما می‌شدم... اما وقتی اولین‌بار تقاضای شما را از زبان پدرم شنیدم، دیگر شما هم برای من «خواستگار» بودید... دکتر، «خواستگار» خیلی چیز زننده‌ایست. تصورش را بکنید، مردی را که نمی‌شناسید، وارد خانه می‌شود. حالا از تشریفات آمدن کسانش صحبت نمی‌کنم. مثل اینکه کنیزی را به بازار می‌آورند و می‌خواهند اندام او را عرضه کنند.
شایان
شنیده بود که وقتی آدم می‌خواهد بمیرد، می‌تواند تمام گذشته‌اش را مرور کند.
|قافیه باران|
«شما به من فشاری نیاوردید ولی اگر به جای این‌که به پدر و برادرم رجوع کنید، اول از همه به خود من تقاضایتان را می‌گفتید، شاید من زن شما می‌شدم... اما وقتی اولین‌بار تقاضای شما را از زبان پدرم شنیدم، دیگر شما هم برای من «خواستگار» بودید... دکتر، «خواستگار» خیلی چیز زننده‌ایست. تصورش را بکنید، مردی را که نمی‌شناسید، وارد خانه می‌شود. حالا از تشریفات آمدن کسانش صحبت نمی‌کنم. مثل اینکه کنیزی را به بازار می‌آورند و می‌خواهند اندام او را عرضه کنند. از وقتی که شما را «خواستگار» من قلمداد کردند، هروقت شما را می‌دیدم، مثل این بود که دارید با چشم‌هایتان از روی لباس، اندام مرا لمس می‌کنید. مردی که ندیده‌اید و نشناخته‌اید وارد خانه می‌شود، یک مرتبه خود را بزرگ و فرمانفرمای آدم تصور می‌کند. من مخصوصا لج می‌کردم. به شما بی‌احترامی می‌کردم. چایی که برایتان می‌آوردم، عمدا در نعلبکی می‌ریختم. تفاله‌های چایی را به لبه استکان می‌چسباندم...
Tna
گاهی بعضی‌ها وقتی نمی‌دانند چه جواب بدهند، می‌خندند که مرموز جلوه کنند.
Bookworm
چرا مردمو بی‌خودی می‌گیرید؟ چرا بی‌خودی می‌کشید؟
.ً..
دردی که آدم می‌کشد،
AS4438
آرامش خاطر او از روزی بود که متوجه شد عشق و دلبستگی او به دخترش معنی و هدفی در زندگی برایش فراهم ساخته
🌸📚💖Shamim💖📚🌸
مردم صبر و حوصله دارند، اما فراموش نمی‌کنند
محسن ارشدی
مردم صبر و حوصله دارند، اما فراموش نمی‌کنند.
Bookworm
«دوستت داشتم و بوسیدمت.» اما تو به من خندیدی. ای چشمان سیاه، ببین مرا به چه حالی انداختی!»
fuzzy
هدف‌های عالی انسانی و انسان‌دوستی را در نظر داشت.
🌸📚💖Shamim💖📚🌸
من او را نمی‌خواستم و آن شب تن بی‌جان من با جان بی‌تن او نمی‌توانستند به هم بپیوندند.
کاربر mim_ alf
گاهی بعضی‌ها وقتی نمی‌دانند چه جواب بدهند، می‌خندند که مرموز جلوه کنند.
احسان عبدی/نویسنده و ویراستار
در این مجلس کارهای مهم کشوری رتق و فتق می‌شد. دشواری‌هایی که ماه‌ها طرفین دعوا سرآن باهم کلنجار رفته بودند، گاهی با یک نگاه، یک لبخند، یک چشمک، یک عشوه، یک نوازش یا فشار دست، حل می‌شد. این‌جا از جنایاتی که یکی به ضرر دیگری مرتکب شده بود، می‌گذشتند و دنیا را فدای لذت زمان حال می‌کردند. این‌جا همه مست بودند، اما کسی عربده نمی‌کشید. این‌ها زندگی را سهل‌تر از آن می‌گرفتند که ما مردمان معمولی با چشم‌انداز نزدیک خود تصور می‌کنیم. این‌جا نزاع نبود، این‌جا یگانگی برقرار بود. همه از هم بودند، همه منافع یکدیگر را حفظ می‌کردند و سد شکست‌ناپذیری در برابر دشمنان طبقه خود می‌کشیدند. غذای خوب، رنگ زیبا، موسیقی دل‌انگیز، نوشابه، مکنت، قدرت، عشق، چه فایده داشت که انسان به خود دردسر بدهد و در فکر غم دیگران باشد؟
مهسا

حجم

۱۳۶٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۷۷

تعداد صفحه‌ها

۲۰۴ صفحه

حجم

۱۳۶٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۷۷

تعداد صفحه‌ها

۲۰۴ صفحه

قیمت:
۶۳,۰۰۰
۴۴,۱۰۰
۳۰%
تومان
صفحه قبل
۱
۲
...
۵صفحه بعد